دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله !!!
.
.
.
.
در تفحص شهدا ، دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد.
گناهان یک هفته او اینها بود :
شنبه : بدون وضو خوابیدم .
یکشنبه : خنده بلند در جمع .
دو شنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم .
سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم .
چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت .
پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم .
جمعه : تکمیل نکردن 1000 صلوات و بسنده به 700 صلوات .
راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می نویسد :
دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...
ما چی؟؟؟؟؟؟
کجای کاریم؟؟؟!!!!حرفامون شده رساله توجیه المسائل!!
۱_غيبت…تو روشم ميگم
۲_تهمت…همه ميگن
۳_دروغ…مصلحتي
۴_رشوه...شيريني
۵_ماهواره...شبکه هاي علمي
۶_مال حرام ...پيش سه هزار ميليارد هیچه!
۷_ربا...همه ميخورن ديگه
۸_نگاه به نامحرم...يه نظر حلاله
۹_موسيقي حرام....ارامش بخش
۱۰_مجلس حرام... يه شب که هزار شب نميشه
۱۱_بخل...اگه خدا ميخواست بهش ميداد
شهدا واقعا" شرمنده ایم
⚘شادی ارواح پاک و مطهر تمام شهدا فاتحه مع الصلوات
از دل خاک فکه #شهيدی يافتند که
در جيب لباسش برگه ای📜 بود:
✍«بسمه تعالی»
جنگ بالاگرفته است.
مجالی برای هيچ #وصيتی نيست.
تا هنوز چند قطره خونی❣ در بدن دارم، #حديثی از امام پنجم مینويسم:
⇜به تو #خيانت میکنند، تو مکن.
⇜تو را تکذيب میکنند، آرام باش.
⇜تو را میستايند، فريب مخور❌
⇜تو را نکوهش میکنند، شکوه مکن.
⇜مردم شهر از تو بد میگويند، اندوهگين مشو.
⇜همه مردم تو رانيک میخوانند، مسرور مباش
↫آنگاه از #ما خواهی بود
ديگر نايی در بدن ندارم
#خداحافظ_دنیا
یازهرا....♥️
«محمود» تک و تنها روی قله ۲۵۱۹ چه میکرد؟
«بیست و پنج، نوزده» فقط یک عدد نیست، یک کوه غم است از فراق شهدا، یک کوه حسرت است ازغم شهادت سردار رشید اسلام شهیدمحمود کاوه، قله «بیست و پنج، نوزده» برای هر کسی شاید معنی و مفهومی داشته باشد، این قله برای بعثیها دید تیر مناسب بود بر پیرانشهر و تسلط بر خاک ایران، برای ایران دید تیری عالی است تا موصل و سر حدات عراق، اما «بیست و پنج، نوزده» برای شهید کاوه مفهومی وسیعتر داشته؛ تسلط بر «بیست پنج، نوزده» برای کاوه یعنی غیرت، یعنی کوتاه کردن دست دشمن از جان مردم پیرانشهر و غرب کشور، یعنی امنیت برای مردم، تسلط بر «بیست و پنج، نوزده» برای کاوه ادای تکلیف بود و گرامیداشت و به ثمر رساندن خون شهدای قله، همچون سرداران شهید علیرضا موحدی دانشها و مصطفی ردانی پورها و دیگر بسیجیان گمنام، یعنی جگر شیر مردان حاج عمران و میشلان و فرمانده محمود و تمیز مرد از نامرد؛ «بیست و پنج، نوزده» یوم الحربی است که بر راس آن کربلایی به پاست که یزیدیان زمان در سنگرهای بتونی و سنگی و تیربارها و آتشبارهای آماده بر بالای آن چنبره زده و دندان طمع بر جان جوانان ایران تیز کردند،۲۵۱۹ یعنی شهادت...پایان ماموریت...لقاءالله...یعنی کربلای دو با رمز یا ابا عبدالله، یعنی حسین وار شهید شدن، سلام بر قله رفیع «بیست و پنج، نوزده» که نگهبان خون سردار دلاوری چون شهید محمود کاوه است...سلام بر یادمان شهیدان حاج عمران.
سنت لایتغیر خداوند این است که مؤمنین را در کورهی شداید و بلایا آن همه بگدازد تا کار آموخته شوند و استقامت پیدا کنند.
"شهید سید مرتضی آوینی"
📔 کتاب گنجینهٔ آسمانی
.• #شهیدگمنـام🕊
بایـدبہاینبلوغبرسیـمڪهدیگـرنبایـد
دیـدهشویـم..آنـ ڪسےڪهبایـدببیـند؛
مےبینـد.. :)🌱•
بسمه تعالی
پس از شهادت شهید بروجردی در خرداد ماه سال 1362، تصمیمِ سپردنِ فرماندهیِ یک تیپ رزمیِ سپاه به یک جوانِ بیست و دو سه ساله که با ادامۀ راه شهید بروجردی، بتواند از یکسو با چریک های ضد انقلاب در کوه و دشت و شهر و روستا بجنگد و از سوی دیگر در دفاع از مرزهای جمهوری اسلامی و در مقابل ارتش متجاوز عراق، جانانه بایستد و آنان را شکست دهد کار بسیار سختی بود و به همین دلیل، انتصاب برادر عزیزم شهید محمود کاوه به فرماندهی تیپ ویژۀ شهداء یکی از تصمیمات دشواری بود که در دوران فرماندهی ام در سپاه و هنگامی که داغدار شهید بروجردی بودم اتخاذ کردم و خدا را شاکرم که نتیجه آن، بسیار کارساز و مؤثر بود.
آنگاه که او را برای مذاکرۀ حضوری فراخواندم، از نجابت او تا دانش و تجربه ای که در طول مبارزاتش با ضد انقلاب فرا گرفته بود و تا استحکام وجودی، چابکی و جسارت در عملیات، شجاعت، اخلاق حسنه و صمیمیتش با نیروها مرا تحت تأثیر قرار داد و اینگونه بود که احساس کردم او می تواند ادامه دهنده راه شهید بروجردی باشد و بدین سبب، او را به فرماندهی تیپ ویژه شهداء منصوب کردم و او نیز کارنامه ای درخشان در این مسئولیت خطیر، از خود برجای گذاشت.
@mahmodkaveh
#سجده_گناهان_را_میریزد❗️
🍃سجده گناهان را می ریزد. روایت است که انسان به سجده برود و مدتی در سجده باشد "شکراً لله و الهی العفو" بگوید ، مخصوصا در نماز شب ، ده دقیقه ، یک ربعی در سجده باشد ، حس می کند وقتی که به سجده می رود ، سبک می شود . آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است. همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد ، سجده هم گناهان را می ریزد.
#امشب_شب_جمعه_است 🕊
نمیدانم کمیل را کجا میخوانی!
نجف،کربلا،شاید هم در تاریکی بقیع😔
#آقای_من...
امشب کمیل را هر کجا خواندی به این فراز از دعا که رسیدی یاد من هم کن:
اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء...
#آری_آقای_خوبم...
کاش گناهانم می گذاشت دعاهایم از سقف دهانم بالاتر روند تا آسمانها .....
و به اجابت برسند که زیاد دعا کرده ام...
#آری_اقای_خوبم...
زندانی شده ام.زندانی نفس، زندانی گناهانم ،زندانی دنیا......
و من را بگو که می خواهم یارت باشم...
#آقای_خوبم
کمیل خواندی یادمان کن امشب...
#شب_بخیرمولای_غریبم
در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود.
محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم:" دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود،هیچ کس نتونست از این جا رد بشه".
گفت:" بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم".
رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی.
محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد.آهسته گفتم:" اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط".
جور خاصی پرسید:" دیگه چه کاری باید بکنیم!".
گفتم:"چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه".
گفت:" یک کار دیگه هم باید انجام داد".
گفتم:" چه کاری؟"
با حال عجیبی جواب داد:"توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم".
@mahmodkaveh