eitaa logo
💕سردارشهیدمحمودکاوه💕
1.6هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
125 فایل
✨کاوه:فرزندکردستان ،معجزه انقلاب✨ 🌷امام خامنه ای:"محمود"زمان انقلاب شاگردمابودولی حالااستادماشد🌷 الفتی با خاک پاوه داشتیم🌹 مثل گل محمود کاوه داشتیم🌹 نی نوایی از دم محزون اوست🌹 خاک کردستان رهین خون اوست🌹 ارتباط باادمین کانال👇👇 @fadak335
مشاهده در ایتا
دانلود
مسابقه(۴)🍃 1⃣ من از این چهره شایسته() چه دیدم! و چه فهمیدم! و اگر خدا کمکم کند،شخصیت و منش او را مجسم کنم. حالا جالب این که ایشان یک پاسدار بود، من یک ارتشی بودم،ولی وقتی خدا می خواهد،در جبهه های نبرد،ارتشی و سپاهی را،آن‌چنان با هم قلب های شان را گره می زند و آن چنان محبت ها را توی دل شان می اندازد..‌.🍃 ابته ما مدعی بودیم را نسبت به خودمان،از او بیشتر دوست داریم،ولی خدا می داند او بیشتر به ما علاقه داشت یا ما بیشتر به او علاقه داشتیم،ولی خودم خیلی احساس محبت الهی در قلبم بود.ایشان محبت داشت و گاهاً من را دعوت می کرد به پادگان خودش در نزدیکی مهاباد.🌿 نقش رزمندگان این تیپ و آن روحیه بسیار سلحشوری که حاکم بود و آن هم نشات گرفته از همان فرماندهی که حاکم بود،آن هم مطلب دیگری است.به هرحال من اسم خاطره را گذاشته ام پیروزی محرز حق بر باطل.یعنی پیروزی محرز و قاطعانه حق بر باطل.چون جلوی چشمم کاملاً می دیدم که دارد حق بر باطل پیروز می شود؛🌱 درحالی که باطل فکر می کرد در صحنه حاکم است.آن عملیات والفجر۲ در منطقه حاج عمران بود.شرحش مفصل است.من فقط می پردازم به این که چگونه تیپ ۱۵۵ شهدا در این عملیات،کار شگفت انگیز انجام داد و من چگونه در دل این تیپ بودم و می دیدم که چگونه این فداکاری ها و سلحشوری ها داشت انجام می شد.🍀 ادامه دارد... راوی:شهیدعلی صیّاد شیرازی🌷 📚 🆔@mahmodkaveh
مسابقه(۴)🍃 2⃣ در منطقه حاج عمران،عملیات ما از دو محور انجام می گرفت؛یکی از سمت شمال،جاده تمرچین به طرف حاج عمران و دربند و چومان مصطفی؛یک طرف هم از ارتفاعات سمت چپ؛یعنی از دو جناح، ما به دشمن حمله کرده بودیم.جناح راست پیشروی کرده بود،ولی جناح چپ در ارتفاعی به نام کدو و ارتفاع ۲۵۱۹ گیر افتاده بود.🍀 علتش هم همین بود که صعب العبور بود و دشمن،آن بالا سنگرهای مستحکم داشت.همه پشت تیربارهاشان بودند و اگر کسی می خواست برود بالا،می زدند و اصلاً نمی گذاشتند نزدیک شود.تیپ ویژه شهدا اصلاً زیر سازمان رزم ما نبود. فرمانده محترم سپاه،تیپ را احضار کرد و ماموریت داد که تو باید این کار را انجام دهی.🍃 خُب تیپ باید سریع می رفت وارد عمل می شد در همان عمق عملیات و می رفت ارتفاع ۲۵۱۹ را از دشمن بازپس می گرفت.اگر ما این ارتفاع را می گرفتیم، تسلط مان بر تنگه دربند که هدف عملیات بود،محقق می شد.برای این که تیپ سریع برسد،من خودم وارد عمل شدم. گفتم که من این تیپ را به وسیله هلی کوپترها سریع می رسانم شان به پای تپه🌿 و در ضمن،خودم هم این عملیات را هدایت می کنم که درست تیپ برسد به آنجا.هلی کوپترهای شنوک هوانیروز را فعال کردیم و تمام نیروها را رساندیم درست نزدیک تاریکی هوا،به دامنه ارتفاع؛چون بالاتر از این نمیشد.می زدند هلی کوپترها را.چون مسئولیت من این نبود که آنجا با این تیپ باشم.باید برمی گشتم به قرارگاه و از راه دورتر کنترل می کردم.🌱 ادامه دارد... راوی:شهیدعلی صیّاد شیرازی🌷 📚 🆔@mahmodkaveh
مسابقه(۴)🍃 3⃣ نمی دانم چطوری شد،دلم وصل به این تیپ شد.همان جا به گفتم که من هم با شما می آیم.خیلی خوشحال شد.گفتم با شما می آیم،چون می خواهم از نزدیک ببینم اوضاع چطور است.مشکل باشد،کمک تان می کنم.لا به لای نیروهای تیپ،آن ارتفاع را گذراندم و همه نیروها را کشیدم بالا. یک هم رزم بسیار شایسته ای داشت که معاون و جانشین او بود،به نام شهید علی قمی.🌱 شهید قمی مسئولیت گرفت که برود جلوتر و تیپ را درست به طرف بالا هدایت کند.من و در دامنه آخرین ارتفاع که دیگر از آن جلوتر نمی شد برویم،ایستادیم.بی سیم ها را ایشان دایر کرد و عملیات شروع شد. عملیات، اولش به حساب،پنهانی بود.یعنی تا ساعت ۱۲ و یک شب.🌿 رزمندگان ما در این ارتفاعات بسیار صعب العبور،آهسته آهسته می رفتند بالا.یعنی خود این بالا رفتن،کلی انرژی شان را می گرفت.با آن وسایل و تجهیزاتی که داشتند،تا نزدیکی های دشمن رفتند.یک دفعه یورش بردند.حالا دشمن که سراپا تجهیزات داشت،توی سنگر نشسته.من لا به لای این بچه ها که داشتند حرکت می کردند،می رفتم.بعضی ها سن و سال شان خیلی کم بود؛ ۱۶ سال،۱۷ سال.🍀 خیلی کم بود و بسیجی هم زیاد داشت تیپ.عجیب،این ها خودشان را خوب می کشیدند بالا.مثل کسانی که دوره های کوهستان دیده اند؛ که ما این دوره ها را دیده بودیم و این بچه ها این دوره ها را ندیده بودند،ولی این قدر مسلط که نشانگر این بود که وقتی روح،حاکم باشد برجسم و انگیزه برای کار خدایی باشد، چقدر قوت و توانایی بالا می رود.🍃 ادامه دارد... راوی:شهیدعلی صیّاد شیرازی🌷 📚 🆔@mahmodkaveh
مسابقه(۴)🍃 4⃣ به هر صورت،این ها رفتند؛آن قدر آهسته که مبادا سنگی از زیر پای شان بیفتد و سر و صدا بشود.تاریکی،همه جا را گرفته بود.ما یک شبهی از ۲۵۱۹ را با می دیدیم؛جلوی چشمان مان و شاید حدود صدمتری،دویست متری دشمن که بچه ها رسیدند،مثل این که دشمن فهمید.با آنچه داشت،تیراندازی کرد به پایین.آتش هم شدید بود.🍀 خمپاره ۶۰ می زد.بچه های ما که سنگر نداشتند،خیلی آسیب پپذیر بودند.باور کنید دل من رفت.حجم آتش بسیار سنگینی از بالای ارتفاع به پایین می آمد؛ آن چنان سنگین که ما خطش را می دیدیم.حدود یک ساعت گذشت و از شدت آتش دشمن کم شد.یک دفعه ورق برگشت.شدت آتش از پایین بسیار زیاد شدو از بالا تک و توکی تیرانداری می شد؛🌱 طوری که قبل از این که با بی سیم به ما اطلاع بدهند که رسیدیم بالا،ما خودمان دیدیم.چون دیگر آتشی از بالا نبود و رزمندگان روی سنگرهای دشمن مسلط شدند.آنجا دیگر از داخل بی سیم،صدای تکبیر را شنیدیم و شهید قمی گفت:"ما رسیدیم و تمام سنگرهای دشمن رو گرفتیم و ۲۵۱۹ کاملاً در دست ماست."🍃 آنجا آن قدر افسوس خوردم که چرا یک فیلم برداری نیست که در شب و در دل تاریکی،تقاطع آتش های جبهه باطل و حق را نشان بدهد که چطور حق بر باطل پیروز می شود.آنجت قلب مان روشن شد. من و در نشاط خوبی بودیم و از موقعیت و پیروزی ای که اصلاً انتظارش را نداشتیم،شادمان بودیم که چطور تیپ کشید بالا و ۲۵۱۹ را کلید عملیات والفجر ۲ بود،فتح کرد و تنگه دربند را گرفتند.🌿 پایان این قسمت راوی:شهیدعلی صیّاد شیرازی🌷 📚 🆔@mahmodkaveh