eitaa logo
💕سردارشهیدمحمودکاوه💕
1.6هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
125 فایل
✨کاوه:فرزندکردستان ،معجزه انقلاب✨ 🌷امام خامنه ای:"محمود"زمان انقلاب شاگردمابودولی حالااستادماشد🌷 الفتی با خاک پاوه داشتیم🌹 مثل گل محمود کاوه داشتیم🌹 نی نوایی از دم محزون اوست🌹 خاک کردستان رهین خون اوست🌹 ارتباط باادمین کانال👇👇 @fadak335
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با هم قرار گذاشته بودیم، هر کس شد، از آن طرف خبر بیاورد. خوابش را دیدم با التماس و قسم (س) نگهش داشتم. گفتم: جعفر! مگر قرار مان یادت رفته؟ گفت: مهدی اینجا قیامتی است. خبرهایی است که شما ظرفیتش را ندارید. گفتم: به اندازه ظرفیت پائینم بگو. گفت: امام حسین (ع) وسط می نشیند و ما دورش حلقه زده و خاطره تعریف می کنیم. گفتم: چه کار کنیم که حضرت ما را هم در جمع شهدا راه دهد؟ گفت: همه چیز دست امام حسین (ع) است. بروید دامن او را بچسبید. وقتی پرونده ای می آید، اگر امام حسین (ع) آن را بپسندد، امضائی سبز پای آن زده، آنگاه او شهید می شود. ع ع راوی: مهدی سلحشور ، حسین کاجی،
🌸از حضرت امام صادق(ع) می پرسند که چه عملی در«ماه شعبان» برتر از سایر اعمال است؟ ➖ ایشان می فرمایند: 🕊صدقه و استغفار در ماه شعبان انجام دهید💖 ╭─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═
 عده بچه بسیجی کم سن و سال بودیم که از مشهد حرکت کردیم رفتیم تیپ شهدا. اون زمان آوازه محمود کاوه همه جا رو فرا گرفته بود. یک شب آخر وقت خوابمون نمی‌برد تصمیم گرفتیم دسته جمعی بریم دیدار فرمانده‌مون محمود کاوه. با پرسوجو فهمیدیم رفته تو حسینیه تیپ، وقتی رسیدیم دیدیم یکی از معاونانش دم در حسینیه وایستاده. گفتیم میشه بگی برادر کاوه بیاد ببینمش؟ گفت نه ، آقا محمود مشغول قرائت قرآن هستن و بعد، نماز شب می‌خونن. در ضمن اینجا زیارتگاه نیست. در همین حین دیدم آقا محمود اومد و در آستانه در حسینیه ایستاد. یک نگاهی به اون برادر کرد و بعد با لب خندان و روی خوش و آغوش باز همه مارو پذیراشد. نشست با همه ما خوش و بش کرد و گفت و خندید و چای درست کردیم باهم خوردیم و عکس یادگاری گرفتیم. خداشاهده بعدها فهمیدم دو شب می‌شد که نخوابیده. خیلی کم می‌خوابید و کم خوراک بود ولی بسیار پر کار و خوشرو و فعال و موثر بود. رحمت و رضوان خدا به روح پاک مطهرش. @mahmodkaveh
🌸 شهید حسین خرازی چه زیبا گفت: ✨گاهی یک نگاه حرام شهادت را برای کسی که لیاقت شهادت دارد، سال ها عقب می اندازد. چه برسد به کسی که هنوز لایق شهادت نشده است!!
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 عالیه_میرساند❗️ سؤال: لطفاً دستورات عملی بدهید تا عمل نمایم و به لطف الهی به درجات عالیه نائل شوم؟ جواب: «ألا أخبرکم بدائکم ودوائکم، داؤُکم الذنوب ودواؤُکم الإستغفار؛ آیا شما را از درد و درمانتان آگاه نسازم!! درد شما گناهان و درمانتان است»، کلمه «أستغفراللّه» را تا می‌توانید از روی اعتقاد کامل، صمیمانه، با التزام به لوازم حقیقیه معلومه‌اش، تکرار نمایید. 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸
‌ دلم به بوی تو آغشته است #شهید-محمود-کاوه❤️ یادش با صلوات @mahmodkaeh
از هجر تـ❤️ـو ... بی‌قرار بودن تا کی بازیچه‌ ی ... روزگار بودن تا کی ترسم که ... چراغ عمر گردد خاموش دور از تـ❤️ـو ... به انتظار بودن تا کی #تعجیل درامرفرج صلوات
❤️خدایـ مَڹ سخت ترین لحظه‌ها بهانه‌ای ست تا باز هم پیدایَتْ کنم✨ تا باز هم صدایت کنم🌷 از همان صدا کردنهایی که خالص استُ بی ریا🌸✨
••|❀|•• 🌟| گوشتان‌به‌دهان‌ باشد،‌چون‌ایشان گوششان‌به‌دهان‌ اسٺ..•|☘️|•
°•~ گُفٺیݥ چِرآ نَیآمَدے؟..... حَق دآرے! تَعطیݪ تَر اَز جُمعہ خۅد مآ هَسٺیم...🖐💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• میگفت: اگر بتونی برترے بقیه رو همیشه همیشه بپذیری اونوقت بدون ڪه حسود نیستی اگر نباشی هیچ وقت از این درد پنهان وجودت خبردار نمیشی...! ...
9- به عشق دیدن کاوه درس و دانشگاه را رها کردم و راهی کردستان شدم. وقتی در ساختمان اداری قرارگاه حمزه موفق شدم نامه ماموریت به تیپ شهدا را بگیرم با خوشحالی و لب خندان رفتم کنار جاده وایستادم تا برم مهاباد مقر تیپ، یک ماشین ایستاد کنارم و گفت، کجا می‌ری برادر؟ گفتم تیپ شهدا. گفت، بیا بالا که هم مسیریم ،توراه از من پرسید حالا چرا تیپ شهدا؟ گفتم بخاطر دیدن برادر کاوه و کمک کردن به ایشون راهی اونجا شدم. گفت: کاوه رو می‌شناسی می‌خوای کمکت کنم، دیدم هی داره سؤال پیچ می‌کنه گفتم: اولا کاوه نه، برادر کاوه، ثانیا شما همین رانندگی تون رو بکنید بزرگترین کمک را به من کردید. خلاصه تا خود تیپ به اخم و تشر من خندید و هیچی نگفت. و من رو جلوی درب پادگان شهید بروجردی پیاده کرد و رفت. ساعاتی بعد دوباره باز تو ساختمان لشکر دیدمش گفت: شما کارت هنوز انجام نشده چرا؟ گفتم نمی‌دونم ولی می‌خوام جای خوبی برم. گفت: منظورت از جای خوب یعنی کار اداری و کم خطر، گفتم نه برادر من دانشگاه رو رها کردم بیام اینجا کنار برادر کاوه جهاد کنم، می‌خوام موثر باشم. گفت: احسنت، خدا خیرت بده. بعد فردی رو صدا کرد و گفت: برادرمون رودر یگان‌های رزمی سازماندهی کنید. پاسدار حرفی زد که دهانم از حیرت باز ماند. اوگفت: چشم برادر کاوه! @mahmodkaveh