#سلام_امام_زمانم
مهدی جان شرمنده ام...
راحت از خاطرمان رفتی و خاموش شدی
پســــر فاطمه! شرمنده ... فراموش شدی
چقـدَر پیش نـگاه تــــو خطا کردم و تــــو
گریه کردی سـر سجاده و بیهــــوش شدی
#التماس_دعای_فرج
💢آیت الله بهجت :
🔸اگر کسی طالب هدایت و معرفت خدا باشد و در طلب ، جدی و خالص باشد ، در و دیوار باذن الله ، هادی او خواهند بود . #جرعه_ی_وصال ، ص ۱۲۹
#مسابقه_سردار_آفتاب (قسمت سوم)
#خاطرات (به نقل از همرزم؛ ناصر ظریف)
🔹اولین بار توی ساختمان عملیات در مشهد و خیابان کوهسنگی دیدمش، سال 58. قبلش رفته بود تهران سه ماه و سخت و فشرده آموزش دیده بود و حالا آمده بود توی واحد آموزش داشت به آنها که تازه آمده بودند آموزش نظامی میداد. به عنوان مربی آموزش و در پادگان امام رضا(علیه السلام). من توی واحد عملیات بودم. همسن بودیم. دوستیمان زود شکل گرفت. او مینشست از آموزشهایی که در تهران دیده بود حرف میزد و من شیفته شیطنتهاش میشدم و این که یک قدم از من جلوتر است و میشود همپایش تا خیلی جاهای نرفته رفت. محمود به بچهها تاکتیک درس میداد و دروس چریکی و عملیاتهای نامنظم مثل کمین و ضدکمین. بدون اینکه حتی حدس بزند بعدها کارش توی کردستان همین خواهد شد.
🔸فقط محمود نبود، بقیه هم بودند که گاهی با هم و چند نفر از ماها میرفتند توی شهر گشت میزدند، مشکلی اگر پیش میآمد حلش میکردند. امیر عباسی و جواد حامد هم بودند که با محمود و چند نفر دیگر رفتند تهران، رفتند جماران و شدند مأمور حفاظت از بیت امام(ره). بس که خودشان را فرز و چابک و ورزیده نشان داده بودند، محمود هم شده بود مسئولشان.
🔹اینطوری از هم دور افتادیم. من گاهی از کردستان میرفتم تهران بهش سر میزدم، تا سال 59 که او هم بلند شد آمد. بچههای خراسان توی سقز مستقر بودند. بوکان دست ضدانقلاب بود و ما فقط از اماکن حساس دفاع میکردیم، آن هم در حد گشتی در شهر و خودی نشان دادن. قبلش من توی سنندج هم بودم. فعالیت ضدانقلاب در شهر سیاسی بود و گاهی نظامی. خارج از شهر کاملاً دست آنها بود. بچهها که آمدند احساس کردم آمدهاند کار را تمام کنند. کمالی هم بینشان بود. دور هم جمع شدیم حرف زدیم. بیشتر من حرف زدم، از چیزهایی که دیده بودم و آنها حتماً باید میدانستند. حرف حمله همانجا پیش آمد که «از این به بعد باید بهشان ضربه بزنیم.»
🔸یک شب محمود آمد مرا کشید کنار گفت شده تا حالا شماها بروید بهشان ضربه بزنید برگردید؟ گفتم فقط یک بار. گفت با کی رفتی؟ گفتم با رستمی، زود هم برگشتیم. گفت کجا؟ گفتم کنار شهر سقز بود گمانم، البته زود برگشتیم آمدیم. گفت بانه چی؟ گفتم تا جادهاش هم نمیشد رفت، الان هم نمیشود رفت یعنی، چه برسد به شهرش!
🔹آنجا تقسیم کار شد، محمود سختترین کار را برداشت. اسکورت ماشینهای آذوقه که از دیواندره یا سنندج میآمدند سقز و از آنجا به بانه. بوکان دست ما نبود. جاده ناامن بود. ساعت تردد هم از هشت صبح بود تا سه و چهار بعدازظهر، اسکورت باید در همین ساعتها انجام میشد که باز بی خطر نبود، اغلب کمین میزدند.
🔸محمود گفت باشد من همین کار را برمیدارم. شد مسئول اسکورت، نیروهایش هم بسیجیهایی بودند که تازه از شیراز آمده بودند. مأموریتشان این شد که کاروان نظامیها را صبحها ببرند دیواندره و یا بیجار یا سنندج و از آن طرف با آذوقه و سوخت برگردانند بیاورند. یعنی خطرناکترین کار ممکن!
🔹همان روز اول توی گردنه دیواندره به سقز کمین خوردند. آنجا مکانی بود که هر کس میدید انتظار کمین داشت. کمین هم زیاد زده بودند. منتهی تا آن روز حرفی از ضدکمین نبود. توی آموزش چیزهایی شنیده بودیم تا اینکه آن روز از نزدیک لمسش کردیم توی گردنه ایرانخواه. آمدند به بچههای شیراز کمین زدند، با نفر کم و امید گرفتن تلفات و غنیمت و آتش زدن همیشگی ماشینها و البته بدون مقاومت ما.
🔸من و بچههای اطلاعات راه افتادیم آمدیم خودمان را رساندیم و جنگیدیم. موقع برگشتن از خوشحالی نمیدانستیم چطوری بخندیم. اولین بار بود توانسته بودیم جلویشان بایستیم و این خیلی لذت داشت. اوایل سال راحت میآمدند توی دهات رفت و آمد میکردند، حتی توی شهر هم میآمدند. اما با آمدن محمود و آن ضدکمینها فکر نزدیک شدن به شهر را از ذهنشان دور کردند. ضدکمینها بیشتر هم شدند تا جایی که یک بار توانست یکی از سران حزب را اسیر بگیرد.
#شهید_محمود_کاوه 🕊🌹
📚 رد خون روی برف (📝فرهاد خضری)
@mahmodkaveh
🔸بهترین راه برای بیرون کردن حبالدنیا از دل چیست؟
🔸چرا یک روز غمگین هستیم و یک روز شاد؟
🌼 راههای رسیدن به حال خوش معنوی و نشاط زندگی (ج۱۷)
🔻 محبت به دنیا موجب نشاط انسان نمیشود بلکه موجب افسردگی انسان میشود. اگر به خیلیها بگویید که «تو محبت به دنیا داری» انکار میکنند و میگویند: «نه! اصلاً خاک بر سر این دنیا!» اما غم و اندوهی که در دلشان هست، آنها را لو میدهد.
🔻 فرمود: رغبت به دنیا، موجب همّ و غم انسان میشود. (ارشادالقلوب/۱ /۱۹). آدم اگر به دنیا علاقه داشته باشد، یک روز شاد است، یک روز غمگین، یک روز پیروز است و یک روز شکستخورده، یک روز امیدوار است یک روز مأیوس. چرا؟ چون دنیا آدم را بازی میدهد!
🔻 چگونه میتوان محبت به دنیا را از دل خارج کرد؟ ۱. فکر کردن دربارۀ کوچکبودن دنیا. ۲. به قبرستان رفتن و به مرگ خود اندیشیدن ۳. آگاهی از سنتهای دنیا و فهم اینکه طبع دنیا با کسی نمیسازد. ۴. باور اینکه همۀ انسانها در رنج و مشکلات هستند، و مشکلات دیگران اگر از ما بیشتر نباشد کمتر نیست!
🔻 در میان همۀ راههای بیرون کردن محبت دنیا از دل، یک شاهراه وجود دارد که واقعاً شاهکار خلقت است: اینکه شما بهجای حبالدنیا، یک محبت عمیق برتر در دل خودت بگذاری!
🔻 خصوصیت این «محبت جایگزین» این است که باید اینقدر قوی و شدید باشد تا بتواند حبالدنیا را از دل بیرون کند و تنها محبت بسیار قویای که میتوانیم آنرا بهدست آوریم، محبت به اهلبیت(ع) است؛ حبالله به این سادگیها بهدست نمیآید!
🔻 اگر حبالدنیا داشته باشی، حبالله وارد دلت نمیشود اما محبت اهلبیت(ع) بهگونهای است که آدم میتواند دلش به حبالدنیا آلوده باشد و در عینِ حال، اهلبیت(ع) را هم دوست داشته باشد؛ یعنی محبت اهلبیت(ع) سهلالوصولتر است، لذا انتظار اصلی خدا از ما همین است: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی»
👤علیرضا پناهیان
🚩مسجد امامصادق(ع) - ۹۶.۳.۲۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 قرآن: روز قیامت حتماً از نعمت ولایت سؤال میشوید!
⚠️شاید امسال، سال امتحان عزاداران باشد..
🔻مدل عزاداری را عوض کن، اما یک وقت به بهانۀ کرونا برای محرم کم نگذاری!
#تصویری
گروهی مرگ را
در آغوش گرفتند و شهید شدند ؛
و ما را مرگ در آغوش گرفت و مُردیم ...
#رزقک_شهادت
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
•﷽•
با قرآن مأنوس باشید؛
هر روز حتما ولو چند آیه قرآن بخوانید!
#حضرت_آقا🌱
#سردارم
خنده هایت غصہ از دل می برد
پس بیا لطفی کن هر دم بخند:))
#شبتون_شهدایی💞
🍃💓🍃💓🍃💓🍃💓🍃
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
افسوس میخورم که غایبم از انتظار تو
شرمنده بی سلام رد شدهام از کنار تو
پر سوخت سینه سوخت به دنبال نور تو
باور نمیکنم که رد شدهام از مدار تو
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#صبحتون_مهدوے 🌼 🍃
بوی صبح می دهی
و گنجشک ها
در خنده ات پرواز می کنند !
#صبحتون_شهدایی❤️
🔆 آیت اللّہ العظمی بهجت :
)رحمہ اللّہ علیہ(
اگر یک روز بر ما بگذرد که در آن ، کاری را که خداوند متعال راضی نیست ، انجام نداده باشیم ، شکر دارد .
📕 زمزم عرفان ، ص ۳۵۸
#مسابقه_سردار_آفتاب ☀️
#خاطرات (قسمت چهارم)
🔸عملیات قادر یک گروهان نیرو را بردم روی ارتفاع کلاشین؛ ارتفاع بلندی بود، تا برسیم آن بالا، رُس همه کشیده شد. به محمود بیسیم زدم، موقعیتم را گفتم. گفت سریع بیا پایین. در آن لحظهها خودم بریده بودم چه برسد به نیروها که سرباز هم قاطیشان بود. ناراحت گفتم من پایین بیا نیستم دیگه!
🔹مهربان شد؛ وقت کار سابقه نداشت! گفت میگم بیا پایین، بیا پایین، معطل نکن. گفتم آخه میدونی با چه مشقتی اومدیم بالا؟ مهربانتر از قبل گفت الان وقت بحث کردن نیست مزینایی، خواهش میکنم بیا پایین. گوشی را دادم دست بیسیمچی، به نیروها گفتم باید بریم پایین. راضی نمیشدند اولش، هرجور بود راضیشان کردم.
🔸صد و ده، بیست متر آمدیم پایین. چهار تا موشک کاتیوشا درست خورد همان جاییکه تا چند دقیقه قبل ایستاده بودیم. اولش مات و مبهوت ماندیم، بعد شروع کردیم دعا کردن به جانِ محمود؛ به موقع فهمیده بود لو رفتهایم. (به نقل از همرزم، یدالله مزینانی)
#شهید_محمود_کاوه 🕊🌹
📚 ساکنان ملک اعظم (📝 سعید عاکف)
@mahmodkaveh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنج شنبه های شهدایی❤️
#ببینید☝️زیباست☝️
@mahmodkaveh