سیدالشهدای اهل قلم، شهید آوینی:
در ملکوت اعلی جز شهید کسی زنده نیست
حیات دیگران اگر هم باشد به طفیلی شهداست و شفاعت آنها...
داشتم فکر میکردم چقدر شبیه اند شهید کاوه و شهید سلیمانی به همدیگه...
هر دو پُر از صلابت، دشمن با شنیدن فقط اسمشون فرار رو بر قرار ترجیح میداد...
مصداق بارز «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ و رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»
هر دو عمرشون پُر برکت...
چقدر شبیه اند...
#سرباز_ولایت
#بندگی_خدا
خدایا ما را طاقت مُردن نیست، شهیدمان کن 😭💔
.
@mahmodkaveh
هدایت شده از شهید محمود کاوه
گر #کاوه رفت، پُتک گرانش هنوز هست
فرياد سرخ صاعقه سانش هنوز هست
افتاد اگر علم زِ کف آن سپاهدار
پرچم به دست هم نفسانش هنوز هست
#شهید_محمود_کاوه 🌷
.
به قول آقا محمود عزیزمون :
حیف نیست آدم ترسِ از خدا رو ول کنه،
از دشمن بترسه؟!
سیره عملی سردار شهید ((محمود کاوه))
گفت : اكبراين كاوه ای كه اين همه ازش تعريف می كنن ديدی؟ گفتم : نه . گفت: بيا ببينش كه واقعاً ديدنيه! ناصر كسی را نشانم داد و گفت : همونه ، اينقدر جوان بود كه باورم نمی شد كاوه باشد . داشت برای بچه ها صحبت می كرد . رفتيم نزديك ، می گفت : ضد انقلاب كار چريكی می كنه ، مياد ضربه می زنه و بعد فرار می كنه ، حالا ما چرا اين كار را نكنيم ، ما چرا ضد چريك نباشيم و دنبالش نرويم ، بعد با شور و حال خاصی می گفت : از حالا به بعد بايد هميشه صددرصد آماده باشين تا لحظه ای كه قرار شد بريم عمليات ويا ضد انقلاب رو تعقيب كنيم ، بدون معطلی راه بيفتيم صحبت های كاوه آنقدر روحيه بخش بود كه از خدا می خواستم الان از ضد انقلاب خبری برسد ، تا برويم سر وقتش و دمار از روزگارش در آوريم
🍃🌷🍃
#دلنوشته
خواستیم با حرفهایمان ، راه شهدا را ادامه دهیم
اما دیدیم
راه شهدا رفتنےست
نه گفتنی....
این زندان دنیا
این گناهان بےشمارمان
آخر لنگــ مےکند پای رفتن را
پـــ🕊ـــر گشودنم آرزوست
و چه خوش گفت
سیدشهیدان اهل قلم
شهیدآوینی:
هیچ شنیده ای که مرغی اسیر
قفس را هم بر دارد و با خود ببرد؟
یاران!
پای در راه نهیم که این راه رفتنےست و نه گفتنی
#شهید-محمود-کاوه❤️🕊
@mahmodkaveh
#در_محضر_خوبان 🌸🍃
آیت ا.. قاضے را درخواب دیدم
گفتم چه چیزۍ حسرت شما دردنیاست ڪه انجام نداده اید؟
فرمودند:حسرت میخورم چرا در دنیا فقط روزی یڪبار زیارت عاشورا مۍخواندم.
˝آیت الله بهجت˝
سیره عملی سردار شهید ((محمود کاوه))
بايد تا قبل از رفتن نيروهای تامين جاده ، به ديوان دره می رسيديم كه نرسيديم ، تصميم گرفتيم شبانه به دشمن بزنيم . چراغ خاموش راه افتاديم سمت ديوان دره ، زير لب با خودم می گفتم : اگه بميرم بايد اين تريلی مهمات رو امشب برسونم به نيروها . پيچ هر جاده ای را كه رد می كردم ، تمام دعاهايی را كه حفظ بودم می خواندم . تو مقر به قول معروف هنوز عرق تنم خشك نشده بود كه يكی آمد و گفت : آقای ريحانی تلفن كارت داره! حدس زدم كه بايد از سقز باشد ، خودم را آماده يك توپ و تشر درست و حسابی از طرف كاوه كردم ، محمود گفت : رضا گل كاشتی ، غرور ضد انقلاب رو شكستی! گفتم : برای چی؟ مگه چی شده! گفت : با مهمات و اسلحه ، دوازده شب آمدی توی جاده ، آن هم جاده ی ديوان دره! پدرشان را در آوردی چنان روحيه ای به من داد كه اگر لازم می شد ، همان شب باز راه می افتادم و مهمات را تا خود سقز می بردم
گر مرا هیچ نباشد ...
نه به دُنیا نه به عُقبی
چون تـ❤️ـو دارم ؛
همه دارم ...
دگرم هیچ نباید
#امام_زمانم
#اللہم_عجل_لولیڪ_الفـرجـــ
#در_محضر_خوبان 🌸🍃
آیت ا.. قاضے را درخواب دیدم
گفتم چه چیزۍ حسرت شما دردنیاست ڪه انجام نداده اید؟
فرمودند:حسرت میخورم چرا در دنیا فقط روزی یڪبار زیارت عاشورا مۍخواندم.
˝آیت الله بهجت˝
@mahmodkaveh
سیره عملی سردار شهید ((محمود کاوه))
گروهبان جعفری از تكاورهای ارتشی بود ، محمود او را فرمانده ی يك پايگاه گذاشته بود ، پايگاه دكل بنفشه . اين پايگاه مشرف به سقز بود و خيلی اهميت داشت . يك روز نزديك صبح بی سيم زد و گفت : به پايگاه حمله كردند . نيروی كمكی می خواست . می دانستيم او و بقيه بچه ها مقاومت می كنند . با يك گروه سريع خودمان را رسانديم پايگاه دكل . دم دمای طلوع خورشيد ، وارد پايگاه شديم . كسی زنده نبود . گروهبان جعفری وسط پايگاه افتاده بود ، غرق خون بود . ياد حرفش افتادم ، حرفی كه مدتها قبل گفته بود ( اونقدر با كاوه می مونم تا شهيد بشم )