#دل_بده ♥️
چہ زیبا گفت حاج حسین خرازے
یادمون باشھ! ڪہ هر چے براےِخُدا
ڪوچیڪے و افتادگے ڪنیم
خدا در نظر بقیہ بزرگمون میڪنھ.
افتادگےآموز🕊
اگرطالبفیضی
🌷
#خاطرات_شنیدنی
#سردارشهیدمحمودکاوه
5⃣3⃣
سوار یک آمبولانس شدیم.🚑
راننده اش محراب بود.
سریع راه افتاد.ده دقیقه بعد,
"قله سیاه " ⛰را رد کردیم .
محراب کنار یک صخره⛰ نگه داشت.
یکی از بچه ها ماند پیش ماشین.🚑
بقیه از صخره⛰ رفتیم بالا.
دویست ,سیصد متر آن طرف تر ,#کاوه ایستاد.
گفت:شما همین جا صبر کنین تا من برگردم.🌿
گفتیم :پس ما رو برای چی آوردی ؟
گفت:صبر کنین ,اگر لازم شد ,محراب به تون میگه .🍃
رفت .
بیست و هفت دقیقه⌚️ بعد برگشت ,با یک کارتون پر از کاغذ.🗃
گفت:بریم.
به آمبولانس🚑 که رسیدیم ,سوار شدیم.
یکی از بچه ها چراغ قوه 🔦انداخت .
#کاوه و محراب شروع کردن به زیر و رو کردن چیزهای که توی کارتن بود.
به #کاوه گفتم این همه نقشه و سند رو از کجا گیر آوردی؟
محراب گفت: وقتمون خیلی کمه ,این حرفا باشه برای بعد
چند تا نقشه 🗞و چند تا کاغذ را گذاشتن کنار .
#کاوه کارتن را برداشت.🗃
دوباره از صخره. رفتیم بالا .
همان جای قبلی ,او باز رفت و بیست و هفت دقیقه بعد برگشت, اما بدون کارتن.
سندها خیلی به کارمان آمد.
به موقع توانستیم ضد انقلاب را غافلگیر کنیم.🍃
اگر غافلگیر نمی شدند ,رحم نمی کردند.
به زندانی های دوله تو .
هنوز هم گاهی با خودم می گویم;
کاش می شد فهمید #کاوه آن همه نقشه و سند را از کجا آورد, و چه طوری آورد؟
📚ساکنان ملک اعظم
@mahmodkaveh
*شهیدی که بعداز۱۷سال زنده شد*
💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...
🔹می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به وهمراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.
یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه...
🔹تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین اعزامی از ساری...
گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم.
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم....راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم.
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم:
🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟
🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم،
🔹شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری..
وسط بازار ازحال رفتم.
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
تــا گــره افـتـد بـه ڪـارم
مےبَـرَم نـامِ تـو را ؛
مـےگـشـایـد نـامِ دلـجـویـت
گـره از ڪـارِ مـن...
#روزتون_شهدایے🕊
#رفیق_شهیدم
💞☘💞☘💞☘💞☘
💚سلام امام زمان(عج)💚
هر صبح،
به شوق عهد دوباره با شما
چشمانمان را باز میکنیم🌿
#عهدمیکنیمباشما،
هر روز که میگذرد،
عاشقانه تر از قبل
چشم به راهتان باشیم...🧡
✨السَّلاَمُ عليكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذِى ضَمِنَهُ✨
🍃الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🍃
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
#تلنگر
☀️از آیت الله بهجت پرسیدند:
🔅امام زمان (عج) کجاست❓
💕فرمودند:
💖آقا در قلب شماست
🌀مواظب باشید بیرونش نکنید
🌹✨🌹✨🌹✨🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸آفتی در میان دین دارها...
🎙استاد #عالی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
در نگاهت چیزی است که نمیدانم چیست؟
مثل آرامش بعد از یک غم یا پیدا شدن یک لبخند
در نگاهت چیست نمیدانم!!
من به آن محتاجم❤️😢
#شهیدمحمودکاوه 🌱
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
#خاطرات_شنیدنی
#سردارشهیدمحمودکاوه
5⃣4⃣
نزدیک سحر بود.
رسیدیم لب رودخانه؛ عمقش نیم متر بود، عرضش بیشتر از ده متر.🌊
بعضی ها شروع کردند به درآوردن پوتین ها.👞
یکی از فرمانده ها هم قاطی شان بود.
#کاوه داشت با بیسیم حرف میزد.📞
گوشی را داد دست بیسیم چی .
سریع آمد سراغ فرمانده.📞
گفت:این همه نیرو اگر بخوان پوتین و جوراب شون رو در بیارن ،🧦 👞
دوباره اون طرف رودخونه هم بخوان پاهاشون رو خشک کنن،حداقل یک ساعت وقت مون گرفته می شه.
رو کرد به بقیه .
گفت :کسی پوتین در نیاره .👞
خودش زد به آب،بقیه هم پشت سرش.🌊
قبل از روشن شدن هوا ، رسیدیم دوله تو.🌤
عملیات را به موقع شروع کردیم.
📚ساکنان ملک اعظم
@mahmodkaveh
📝 کسب اجازه حجتالاسلام و المسلمین رئیسی از محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی برای تمرکز بر تمهید مقدمات تشکیل دولت جدید؛
در صورت صلاحدید در خصوص ریاست قوه قضائیه به نحو صلاحدید اتخاذ تصمیم فرمایید
✍ حجتالاسلام و المسلمین سید ابراهیم رئیسی در نامهای به محضر رهبر معظم انقلاب اسلامی با تشکر از اعتماد، حمایتها و راهنماییهای حکیمانه معظمله در دوره مسئولیت خود در دستگاه قضایی و همچنین الطاف ویژه ایشان نسبت به عملکرد دو سال گذشته قوه قضائیه در دیدار اخیر با مسئولان این قوه، با اشاره به اهمیت امور دولت آینده و فرصت زمانی محدود برای تمهید مقدمات استقرار دولت، از ایشان درخواست کرد در صورت صلاحدید اجازه فرمایند در فرصت باقیمانده، در تمهید مقدمات تشکیل دولت جدید متمرکز شده و معظم له در خصوص ریاست قوه قضائیه، به نحو صلاحدید اتخاذ تصمیم فرمایند.
📆 چهارشنبه | نهم تیرماه ۱۴۰۰
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
.
هر قـدر ڪـه نمازهایت
منظم و اولِ وقت باشـد؛
امــورِ زندگیت هم تنظیم خـواهد شد؛
مگـر نمےدانے ڪـہ رستگارے و سعادت
بــا نماز قرین شده است :)
.
#آیت_الله_بهجت🌿
🌹🕊🌹🕊🌹
✅"اگر امام زمان غیبت کرده است،
این غیبتِ ماست نه غیبتِ او...
این ما هستیم که چشمان خود را بسته ایم،
این ما هستیم که آمادگی نداریم..."
🌷 #شهید_دکتر_مصطفی_چمران 🌷
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
اگر ریشه های عاشورا را برسی نکنیم ... - @panahian_ir.mp3
2.06M
🎧 ماجرای شیعیانی که نمیتوانند امام زمان را تحمل کنند!
اگر ریشههای عاشورا را بررسی نکنیم ...
🎤 حجتالاسلام پناهیان
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
رهبر معظم انقلاب اسلامی در حکمی حجتالاسلام والمسلمین محسنی اژهای را به ریاست قوه قضائیه منصوب کردند.
حضرت آیتالله خامنهای در این حکم با تأکید بر اهتمام جدی به مأموریتهای دستگاه قضا در قانون اساسی و همچنین ادامه رویکرد تحولی و اجرای سند تحول موجود، «گسترش فناوریهای نوین در دستگاه قضایی»، «گماردن نیروهای کارآمد و جهادی در مسئولیتها»، «ارج نهادن به خدمات قضات پاکدامن و در عین حال برخورد قاطع با تخلفات» و «ارتباط با متن مردم» را از جمله انتظارات خود از رئیس جدید قوه قضائیه بیان کردند.
متن حکم رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
جناب حجتالاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ غلامحسین محسنی اژهای دامت تأییداته
اکنون که جناب آقای رئیسی با رأی ملت ایران توفیق خدمت در جایگاه ریاست جمهوری اسلامی ایران یافتهاند، با تشکر فراوان از خدمات ارزندهی ایشان در مدت مسئولیت قضائی و کارنامهی افتخارآمیزی که در پایهگذاریِ اقدامات ماندگار از خود به جای گذاشتهاند، جنابعالی را که علاوه بر صلاحیتهای قانونی، برخوردار از تجربهی گرانبها و شناخت عمیق و سابقهی درخشان در امر قضا میباشید، بر اساس اصل یکصد و پنجاه و هفت، به ریاست قوهی قضائیه منصوب میکنم.
انتظار اینجانب، اولاً: اهتمام جدّی به مأموریتهای اساسی دستگاه قضاء در قانون اساسی است، یعنی گسترش عدالت، و احیاء حقوق عامّه، و تأمین آزادیهای مشروع، و نظارت بر حسن اجرای قوانین، و پیشگیری از وقوع جرم، و نیز مبارزهی قاطع با فساد.
و ثانیاً: ادامهی رویکرد تحوّلی و اجرای سند تحول موجود با اهتمام ویژه.
و ثالثاً: گسترش فناوریهای نوین و تضمین دستیابی آسان و رایگان مردم به خدمات قضائی.
و رابعاً: گماردن نیروهای کارآمد و جهادی و فاضل و صالح در مسئولیتها، و تربیت مدیران شایسته برای سطوح عالی و میانی قضائی و اداری.
و خامساً: ارج نهادن به خدمات قضات پاکدامن و حفظ عزت و منزلت ایشان، و متقابلاً برخورد قاطع با معدود افراد متخلّف.
و سادساً: ارتباط با متن مردم و حضور در میان آنان که دارای برکاتِ بسیار است.
توفیقات جنابعالی و همکارانتان را از خداوند متعال مسألت میکنم و امیدوارم خدمات شما موجب رضای خدا و خلق گردد. بحوله و قوّته.
و السلام علیکم و رحمةالله
سیّدعلی خامنهای
۱۰ تیر ۱۴۰۰
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
#خاطرات_شنیدنی
#سردارشهیدمحمودکاوه
5⃣5⃣
عملیات پیرانشهر_سر دشت تابستان شروع شد,اواخر پاییز تمام شد. 🌿
سخت ترین عملیات بود توی غرب,و نفس گیرترین.✨
اوایل پاییز,گرفتار برف شدیم❄️
و گرفتار کمی مهمات .
#کاوه یک نامه✉️ نوشت,
داد دستم گفت:یک ماشین بر می داری,
می ری سراغ فرمانده پادگان جلدیان.
جلدیان آن طرف تر از پیران شهر بود,
و مال ارتش.
گفت:باید هر طور شده,مهمات بیاری برامون.
فرمانده پادگان,از آن تبعیدی ها بود.
به هیچ صراطی مستقیم نشد.🍃
مسیر خاکی بود و پر از گل و لای.
برف ❄️هم که آمده بود.
با هزار مکافات برگشتم.
#محمود گفت:پس چرا دست خالی اومدی؟👐
موضوع را به اش گفتم.گفت: باید
می گرفتی ازش.💫
گفت:اون صداش از جای گرم می آد,
حالیش نیست بچه های ما توی این کوه و کمر و توی این سرما چی دارن می کشن.⛰❄️
گفت :این دفعه می ری اسلحه می کشی روش,اگر مهمات نداد ,
می زنیش;🤕
هر کی هم به ات چیزی گفت,بگو #کاوه گفته.✨
راه آمده را برگشتم.
یکراست رفتم اتاق فرمانده. گفت:صد بارم بری و بیای,نمی دم.
اسلحه🔫 را گرفتم طرفش.
گلن گدن کشیدم.
گفتم:#کاوه دستور داده که اگر مهمات ندادی,بکشمت.
رنگش پرید.😧
از پشت میزش,و از کنار بخاری برقی اش بلند شد.
گفت:خیلی خوب,می دم.
📚ساکنان ملک اعظم
@mahmodkaveh
🌹😔وصیت عجیب یک شهید
✍روی قبرم بنویسید.....
پ.ن: مسئولین کاخنشین این تصویر را ببینند و از خجالت آب بشند.
خوش بحال شهدا که #عند_ربهم_یرزقون اند.
#شب_جمعه
#مردان_بیادعا
#شهید_بهمن_درولی
🕊شادی روحشان صلوات