eitaa logo
💕سردارشهیدمحمودکاوه💕
1.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
113 فایل
✨کاوه:فرزندکردستان ،معجزه انقلاب✨ 🌷امام خامنه ای:"محمود"زمان انقلاب شاگردمابودولی حالااستادماشد🌷 الفتی با خاک پاوه داشتیم🌹 مثل گل محمود کاوه داشتیم🌹 نی نوایی از دم محزون اوست🌹 خاک کردستان رهین خون اوست🌹 ارتباط باادمین کانال👇👇 @fadak335
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جمعه‌های‌انتظار شده ام در پے تو در بہ درٺ مهدےجان ڪے رسد بر من مسکین نظرٺ مهدےجان ڪے شود تا ڪہ عیان بر سر راهم گذرے بر نگاهم ڪہ بیفتد نظرٺ مهدےجان غروب‌دلتنگی ⚘
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃 اگہ آقامون نیومد نذاریم دلا بمیرهـ انتظار مهدے امروز همه ے حرف غدیرهـ 🎤 👌
ای کاش در رکابِ امامم شوم شهید من سخت بر دعای فرج بسته ام امید . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. سیری مباد سوخته‌ی تشنه کام را تا جرعه نوشِ چشمه‌ی شیرین گوار توست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبــــ🌤ــح که می دهــم و یادم می افتد که صــاحبی چون تــــ✨ـــو دارم : 😍 🍃🌸🌸🌸🌸🍃 🍃ــم ، مهــ❤️ــــربان ، دلســـــوز ، رفیق ، دعـــــاگو 🤲، نزدیک ... و چه احســـاسِ نابِ آرامـــش بخـــش و 🍃دی است داشتنِ ت✨و ... 🌸🍃
🌱صبـ☀️ـح بود و مى تابيد‼️ از لب لبــــخندى☺️ 🍂ديدش از سر و آفتاب غمگين💔 شد 🌱تا كــــنار ات گــ🌹ــل كرد 🍂در بــهــ🌸ــار شيدايى، گل به آذين شد☘ 🌺
🌺 جناب آقای بهجت برای علاج غرور می فرماید: ذکر ((لٰا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ)) را زیاد بگوئید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ (قسمت ششم) ارتفاعات آلواتان تقریباً وسط جاده پیرانشهر-سردشت قرار دارد. ما برای پیش‌روی باید از وسط این ارتفاعات عبور می‌کردیم که جاده اصلی به صورت پیچ در پیچ در آن قرار داشت. عملیات کردن در آن‌جا بدلیل وجود جنگل انبوه بسیار مشکل بود. به قدری پوشش گیاهی این جنگل متراکم است که وقتی شب وارد آن شوی و انگشت را جلوی صورت خود بگیری، آن را نمی‌بینی! تدبیر کاوه برای پشت سر گذاشتن جنگل، آتش بود. استدلالش این بود که در حال حاضر، حفظ جان نیروها از حفظ جنگل مهم‌تر است. درخت در برابر جان بچه‌های مردم ارزشی ندارد. اما استفاده از آتش در جنگل نیاز به مجوز داشت. با بروجردی هماهنگ کرد و مجوز استفاده از آتش در جنگل را از قرارگاه حمزه گرفت. متعاقباً قرارگاه، چند هزار لیتر بنزین و پمپ و دستگاه‌های آتش‌زن به منطقه فرستاد. یک گردان مأمور آلوده کردن جنگل شد. در مناطق از قبل تعیین‌شده با پمپ روی درختان مواد آتش‌زا پاشیدیم و در جاهایی هم که انبوه درخت بیشتر بود، گالن‎های بنزین را رها کردیم. حدود دویست سیصد مترمربع از جنگل آلوده شد. طبق محاسباتی که داشتیم، آتش این محدوده از جنگل، برای حصول نتیجه کافی بود. همه چیز آماده برپاکردن آتش بود. نیروها با فاصله از جنگل مستقر شدند. قرار بود با دستگاه آتش‌زن که توان پرتاب شعله تا حدود 100 متر را داشت، جهنم آلواتان را روشن کنیم و به محض بالارفتن شعله‌ها، فرار کرده تا از حرارت آتش صدمه نبینیم. کاوه دستگاه آتش‌زن را برداشت و شلیک کرد. در چند ثانیه، تمام محدوده آلوده شده، مشتعل شد و زبانه عظیمش به آسمان کشید. ماشین‌ها راه افتادند و شروع به فاصله گرفتن از جنگل کردند. اما به دقیقه نکشیده آتش از پایین خاموش شد و ناگهان دیگر آتشی وجود نداشت. تنها چیزی که دیده می‌شد، دود ناشی از خاموشی آتش بود. تراکم درختان آن‌قدر زیاد بود که به آتش هم اجازه پیش‌روی نداد و خیلی زود زمینش زد. همه مات و مبهوت به جنگل نگاه می‌کردند. (ادامه دارد...) 🕊🍃 📚 من کاوه هستم (📝 علی اکبری مزدآبادی) @mahmodkaveh
هـــر انسانــــی عطــر خاصــی دارد ... گــاهی برخــی عجـیب بوے خدا می دهند، همانند 🌷" شــهــیدان "🌷 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ (ادامه قسمت ششم) کاوه با دیدن اوضاع، کمی به جنگل خیره شد و بعد روی زمین نشست و گفت نقشه رو بردارید بیارین. یکی از بچه‌ها کالکِ منطقه را از داخل ماشین آورد. کاوه کالک را روی زمین پهن کرد، چهار طرفش هم کلوخ گذاشت و خیره شد به آن. پلک نمی‌زد. بعد هم مثل همیشه، انگشترش را از دستش درآورد و شروع کرد آن را روی نقشه چرخاندن. یک نگاهش به نقشه بود، یک نگاهش به منطقه. بعد از 45 دقیقه بلند شد. دستور داد برگردیم پادگان پیرانشهر، آنجا به فرمانده ارتش مستقر در پادگان گفت من هزار تا گلوله توپ میخوام، هرچی گلوله توپ توی پادگان هست رو من میخوام. فرمانده ارتش که جا خورده بود، گفت این چه حرفیه میزنی جناب کاوه! من هزار تا گلوله توپ از کجا واسه شما بیارم؟ هزار تا گلوله سهمیه شش ماه منه. درست هم می‌گفت. آن زمان خیلی که به ما گلوله توپ می‌دادند، روزی 10 تا بود. اما کاوه که نقشه‌ای در سرش بود، خیلی محکم گفت من این حرفا سرم نمیشه، من هزار تا گلوله میخوام. فرمانده ارتش دوباره گفت آقای کاوه من هزار تا گلوله ندارم. مسئول زاغه مهمات ارتش فردی آذری بود. ما هم در تیپ شخصی داشتیم به نام قلی که او هم ترک بود. کار که به اینجا رسید، قلی به کاوه گفت من زبون اینارو بلدم، اگه شما اجازه بدی میرم ته و توش رو درمیارم که اینا چقدر گلوله دارن. کاوه گفت حتماً این کارو بکن. قلی با شیوه خودش رفت و برگشت. او در حالیکه چشمانش برق می‌زد، به کاوه گفت اینا تا دلت بخواد توی زاغه‌شون گلوله توپ دارن، شاید هزار تا هم بیشتر. کاوه با اطلاعی که از موجودی مهمات ارتش پیدا کرد، توانست حرفش را به کرسی بنشاند. ارتش مهمات خود را پای کار آورد. چهار قبضه آتش‌بار به همراه 1000 گلوله توپ در نزدیک‌ترین پایگاه به جنگل آلواتان مستقر شدند. فاصله این پایگاه تا ارتفاعات حدود 3500 متر بود. بعد از استقرار قبضه‌ها، کاوه به نیروهای توپخانه گفت خوب به نوک ارتفاع نگاه کنین. از همین جایی که نشستین تا سر ارتفاع رو روی یک خط ثبتی بگیرید. آن روز توپخانه، خط آتشی به فاصله 50 متر از هم تا سر ارتفاع ایجاد کرد و آن را ثبت نمود. بعد از انجام کار، فرمانده هدایت آتش، برگه‌های ثبتی را به کاوه نشان داد و گفت این هم خط ثبتی، کاوه گفت نگهشون دار پیش خودت تا شب بهت بگم. شب هنگام، نیروهای پیاده، آماده پیش‌روی به سمت جنگل شدند. کاوه به نیروها دستور داد به صورت ستونی، پشت سر سهم، تا نوک قله برید، به قله که رسیدید، پخش بشین. به توپخانه هم گفت آماده باشید هر وقت بهتون گفتم، شلیک می‌کنین. نیروها هفتصد، هشتصد متری جلو رفته بودند که کاوه فرمان آتش داد. چهار قبضه توپ، به طور همزمان اهداف از قبل ثبت شده را می‌زدند. گلوله‌ها صد متر جلوتر از نیروها منفجر می‌شدند و در اصل جاده بازکن آن‌ها بودند. از غرش توپ‌ها و صدای انفجارشان که به صورت متواتر و مسلسل‌وار شلیک می‌شدند، کوه به لرزه درآمده بود. ضدانقلاب فکرش را هم نمی‌کرد که ما با چنین حربه‌ای وارد شویم. نیروها به سرعت به سمت قله حرکت می‌کردند. در عرض دو ساعت هزار تا گلوله شلیک شد. نیروها با تکیه بر حجم بالای آتش، موفق به پیش‌روی خوبی شدند و با یک درگیری جانانه توانستند قله آلواتان را فتح کنند. صدای الله اکبر رزمندگان از بالای قله به گوش می‌رسید، آن شب ما با دادن تنها یک شهید، قله آلواتان را گرفتیم. سپیده فردا، ما هم به طرف نوک ارتفاع راه افتادیم. باید خودمان را به نیروهای روی قله می‌رساندیم و با آنها دست می‎دادیم؛ حدود شصت، هفتاد ماشین با کلی تجهیزات و نیرو به فرماندهی کاوه. ضدانقلاب که بر اثر حمله دیشب، در جنگل پخش شده بود، خیلی زود با ما درگیر شد. آنها از هر طرف ما را می‌زدند. ما هم مقاومت می‌کردیم. به محض پشت سر گذاشتن اولین پیچ با خیل آنها روبه‌رو شدیم و مردانه می‌جنگیدیم. آن روز جنگی طولانی داشتیم و با عنایت خدا موفق شدیم ضدانقلاب را کنار زده و به نوک ارتفاع برسیم. غروب، منطقه آرام و موقعیت ما تثبیت شد. (به نقل از همرزم، جواد نظامپور) 🕊🍃 📚 من کاوه هستم (📝 علی اکبری مزدآبادی) @mahmodkaveh
🌱 • هرکی آرزو✨داشته باشه خیلے خدمت کنه میشه...!🕊 یه گوشه دلت پا👣بده، شهدا بغلت میکنن...💞 • ـ ما به چشم دیدیم اینارو...👀 ـ ازاین شهــدا مدد بگیرید،🖐🏼 ـ مدد گرفتن از رسمه...✔️ • دست‌بذار رو خاک قبر شهید💭بگو... حُسین❣به حق این شهید،🥀 یه نگاه به ما بکن..💔🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زمانی که حقوق ماهیانه یک پاسدار فقط 2 هزار تومان بوده 😌 با دقت و کامل ببینید، این فیلم هم از منابع ☀️ هست.