eitaa logo
شهید آقا محمودرضـا بیضائی
239 دنبال‌کننده
512 عکس
293 ویدیو
0 فایل
﷽ مدافع حرم حضرت زینب (س) نام جهادی : (حسین نصرتی) ولادت: ۱۸ / ۹ /۱۳۶۰ تبریز شهادت: ۲۹/ ۱۰ /۱۳۹۲ 🌹قاسمیه شرق دمشق محل: دفن گلزار شهدای وادی رحمت تبریز .. اینیستاگرم 👇 https://instagram.com/shahid.beyzaei2?igshid
مشاهده در ایتا
دانلود
. #بسم_الله_الرحمن_الرحیم #قربة_الی_الله #شهید #حاج_قاسم_سلیمانی چشم‌های خسته‌ات گواهی می‌دادچشم‌انتظاری! نگاه آرام و سکوتِ بیش‌تَرت حکایتِ بغضی عجیب داشت! تسبیح را آرام چرخاندن‌ت آشوبِ دلَ‌ت را گواهی می‌داد! دارم باخودم فکر می‌کنم:حالا... آرام گرفته‌ای؛وقتی چشمت... روشن شده به جمال عقیله خاتون!حالا... از تَهِ دل می‌خندی؛ وقتی رفیقانِ قدیمی‌ات را دیده‌ای!حالا... و مثل همیشه...سَرَت را بالا گرفته‌ای؛ که در دفاع از حرم عمه سادات...سنگِ تمام گذاشتی!راحت بخواب سردار!ما... فرزندان این مرز و بوم...دست از دفاع بر نمی‌داریم! ما...راه‌ت را... ایمان و اعتقادت را...و عشق و آرمان‌ت را...ادامه خواهیم داد! راحت بخواب سردار...حرم، بی‌مدافع نمی‌ماند!تنها...دل‌مان برای‌ت...تنگ خواهد شد!راحت بخواب سردار! خدا حافظ امیر دلها😪😪 شهادتت مبارک؛ حاج قاسم
اسفند سال ۸۸ بود. مثل هر سال در تالار وزارت کشور برای سالگرد شهادت شهید باکری مراسم گرفته بودند. تهران بودم آنروز. محمودرضا زنگ زد و گفت: می‌آیی مراسم؟ گفتم: می‌آیم، چطور؟ گفت: بیا، سخنران مراسم قاسم سلیمانی است. گفتم: حتما می‌آیم. و مقابل ورودی تالار قرار گذاشتیم. محمودرضا زودتر از من رسیده بود. من با چند نفر از دوستان رفته بودم. بیرون، محمودرضا را پیدا کردم و رفتیم و نشستیم طبقه بالا. همه صندلی‌ها پر بود و به زحمت جایی روی لبه یکی از پله‌ها پیدا کردیم و نشستیم روی لبه. تا حاج قاسم بیاید، با محمودرضا حرف می‌زدیم ولی حاج قاسم که روی سن آمد محمودرضا سکوت کرد و دیگر حرف نمی‌زد. من گوشی موبایلم را درآوردم و شروع کردم به ضبط کردن حرفهای حاج قاسم. محمودرضا تا آخر، همینطور توی سکوت بود و گوش می‌داد. وقتی حاج قاسم داشت حرفهایش را جمع بندی می‌کرد، محمودرضا یکمرتبه گفت: «حاج قاسم خیلی ضیق وقت دارد. این کت و شلواری که تنش هست را می‌بینی؟ شاید اصرار کرده‌‌اند تا این کت و شلوار را بپوشد و الا حاج قاسم همین قدر هم وقت ندارد.» بعد از برنامه، از پله‌های ساختمان وزارت کشور پایین می‌آمدیم که به محمودرضا گفتم: کاش می‌شد حاج قاسم را از نزدیک ببینیم. گفت: «من خجالت می‌کشم وقتی توی صورت حاج قاسم نگاه می‌کنم؛ چهره‌اش خیلی خسته و تکیده است.» محمودرضا خودش هم این مجاهده و پرکاری را داشت. این اواخر یکبار گفت: «من یکبار پیش حاج قاسم برای بچه‌ها حرف می‌زدم، گفتم بچه‌ها من اینطور فهمیده‌ام که خداوند شهادت را به کسانی می‌دهد که پرکار هستند و شهدای ما غالبا اینطور بوده‌اند.» بعد گفت: «حاج قاسم این حرف را تأیید کرد و گفت بله همینطور بود.»راوی برادر شهید
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خون تو حریف میطلب قهرمان زندگیم 😔💔 #حاج_قاسم_سلیمانی @mahmoodrezabeyzai