در عظمت شخصیت حضرت خدیجه کبری ( س )،
رهبر انقلاب ، حقیقتاً حضرت خدیجه کبری غریب بودند
------------
ای خدیجه ای عزیز کردگار
نور بیت مصطفی در روزگار
بانوی غربت نشین شهر دوست
کرده ای هستی فدا از بهر دوست
ای تو بانوی عزیز مهربان
غربتت پیداست اکنون در جهان
ای که راه دوست را پیموده ای
یار پیغمبر همیشه بوده ای
ای که احمد را تویی گل پیشِ رو
ای گرامی تر ز هر که نزد او
بر تو هستی التیام آورده است
جبرئیل از حق پیام آورده است
ای که مهرت بوده جانا در نبی
حق سلامت را رسانده بر نبی
با نبی بر حق توکّل کرده ای
هرچه سختی را تحمّل کرده ای
لحظه ای غافل نبودی از نبی
جلوه ها را می سرودی از نبی
بر وجودت بانوی اطهر درود
ایستادی پای پیغمبر درود
قامت کفّار را بشکسته ای
مادر هر مؤمن وارسته ای
این تویی آئينه دار اهل دین
مادر ایمان و اُمُّ الْمُؤْمِنِين
ای ز امداد تو دین شد سربلند
گوهر دین ماندْ ایمن از گزند
اوّلین بانوی اسلامِ عزیز
بوده ای با دشمن حق در ستیز
گر نبود امدادهایت حق پسند
وقفه ها ایجاد می شد در روند
ز ابتدا چون نور روشن بوده ای
مثل مریم پاکدامن بوده ای
در طهارت اُسوه ی زن ها شدی
در نجابت عطر گلشن ها شدی
عفت ات آئینه ی هر زن که هست
قلب تو از مِهر حق روشن که هست
عمر پاکت شد گواه این بیان
کافری هرگز نکردی در جهان
ای همه آباءِ تو پاک و شریف
معتقد بودی تو بر دینِ حَنیف
ای که تصدیق رسالت کرده ای
دعوت حق را اجابت کرده ای
ای مطیع امر پیغمبر شده
گنج حق را دیده و گوهر شده
بانوی اسلام خواهِ حق طلب
در خضوعت بوده آیین ادب
این تویی بانوی اَرفع جایگاه
انتخاب ات بوده از سوی اله
هست تا پنهان فضیلت های تو
در سخن ناید کرامت های تو
بعد زهرا دخترت ای مهربان
نیست مانندت کسی بین زنان
دختری داری که جان عالَم است
پایه ی اسلام از او محکم است
دختری داری که روحِ دین ماست
چشمه سار روشن آیین ماست
دختری داری که شد حقُّ الْیَقیِن
چادرش حَبْلُ الْمَتیِن اهل دین
دختری داری که باشد بی نظیر
هم علیم و هم خبیر و هم بصیر
کوثر است و گوهر است و اطهر است
نسل تو از دامن این کوثر است
آوَرَد گوهر ز جان گوهر بلی
مادر کوثر بُوَد کوثر بلی
نسل تو جمله امام اند و حُجَج
هست در نسل تو انوار فَرَج
ما ز نسل ات عشق را سنجیده ایم
ما فَرَج را در عزیزت دیده ایم
شکر حق مهر تو را دارم به دل
از گُل مهرت گرفتم آب و گِل
این عنایت را به «یاسر» داشتی
در دل او بذر ایمان کاشتی
**
محمود تاری «یاسر»
رَبَّنای وصل
نمی دانم چه کردم کز تو افتادم جدا مولا
چقدر آری جدایی سخت باشد بین ما مولا
به شوقت می زنم نام تو را فریاد می دانی
که شاید ناله عاشق رسد سوی شما مولا
شب است و پاسی از شب هم گذشت اکنون
مرا مهمان بفرما لحظه ای با « رَبَّنا » مولا
عزیز فاطمه « یا حُجَّةَ اللهِ عَلی خَلْقِهِ »
ببخش این بنده را آری ببخش اِغْفِرْ لَنا مولا
نمی دانم سزاوار چنین اندیشه ای باشم
شود با کمترین دلداده ی خود همصدا مولا
به صحراها بیابان ها، به هر کوچه خیابان ها
کجا باید به دنبالت بگردم در کجا مولا
چه احساس غریبی دارم از نادیدن رویت
چرا باید نبیند چهره ات را آشنا مولا
تو دل بُردی ز من حالا اگر بی دل ترینم من
نبوده کس چنین بر عاشقانش دلربا مولا
شما هر جا که باشی می روی کرب و بلا آخر
دل ما را ببر تا قتلگه ، تا کربلا مولا
تنی صد پاره افتاده به روی خاک ها آری
که دارد بُغضِ جانسوزی زمین نینوا مولا
شما خونگریه دارید از غم جانسوز عاشورا
که زینب دید سرها را به روی نیزه ها مولا
اگر «یاسر» فتد در صد بلا جانم ، بگویم من
برای یاری مولای خود ، قالُوا بَلی مولا
**
محمود تاری «یاسر»
پسندم آنچه را .....
------------
اگر عاشق سر و سامان پسندد
یَقیِناً جلوه ی جانان پسندد
نباشد دستِ ما ، دستِ خودِ اوست
که هر افتاده را سلطان پسندد
یکی درد و یکی درمان ، عجیب است
که بیمار تو جز درمان پسندد
یکی وصل و یک هجران ، ندیدم
که بشناسم کسی هجران پسندد
اگر گویند با عاشق چه خواهی
فقط کوی تو را از جان پسندد
بخوان قرآن که هر دلداده اینجا
ز لعل یار خود قرآن پسندد
وَلیُّ اللهِ اَعْظَم اَمر فرما
که سائل از ولی فرمان پسندد
فِراق یار زندان باشد و کس
نباشد عاقل ار زندان پسندد
رود هر دل برای یار جایی
دل ما گلشن و بستان پسندد
گل و ریحان ما دیدار یار است
بیا دلها گل و ریحان پسندد
رسد ای کاش کارِ من به جایی
مرا یارِ گلم خندان پسندد
نمی خواهم برای لحظه ای هم
ز اعمال بَدم گریان پسندد
روم ای کاش راهی را که مولا
چه در پیدا چه در پنهان پسندد
نمی خواهم چنان باشم به دنیا
که اعمال مرا شیطان پسندد
مرا آباد کن ، یارَب مبادا
که حالم را چنین ویران پسندد
همیشه می خرد آبادها را
محال است این که او عصیان پسندد
فقط وصل تو را خواهد که «یاسر»
مکان خویش را تابان پسندد
**
محمود تاری «یاسر»
توسُّل به کریم اهل بیت علیهم السلام
-----------
گدای خود بخوان ما را همین لحظه همین حالا
ببر تا آسمان ما را همین لحظه همین حالا
کریم اهل بیت ای مظهر جود و کرم مولا
برون کن از خزان ما را همین لحظه همین حالا
گدایی کردن از درگاه لطفتت کار عاشقهاست
که باشد این عیان ما را همین لحظه همین حالا
بخاک افتاده ایم امشب بیا بسپار جانانه
بدست کهکشان ما را همین لحظه همین حالا
ز یاران کهنسال توایم ای گل کرامت کن
بده بخت جوان ما را همین لحظه همین حالا
نگردد داغ دل پیدا نریزد اشک تا عاشق
بده اشک روان ما را همین لحظه همین حالا
نشد برچیده هرگز سُفره های جود و احسانت
بده نان بی کران ما را همین لحظه همین حالا
تو دست هرچه بیچاره ست میگیری ، یقین دارم
وَ بیچاره بدان ما را همین لحظه همین حالا
اذان می گویی و گل می کند گلبانگ احسانت
تویی لطف اذان ما را همین لحظه همین حالا
امام مجتبی آئینه رحمت بسوی تربت پاکت
ببر دامن کِشان ما را همین لحظه همین حالا
بقیع است و مزار بی رواق و خاکی ات باشد
نشانی از جنان ما را همین لحظه همین حالا
همه دانند چون «یاسر» تویی در عالم هستی
امیر کاروان ما را همین لحظه همین حالا
**
محمود تاری «یاسر»
توسُّل به کریم اهل بیت علیهم السلام
؛************؛
گدای خود بخوان ما را همین لحظه همین حالا
ببر تا آسمان ما را همین لحظه همین حالا
کریم اهل بیت ای مظهر جود و کرم مولا
برون کن از خزان ما را همین لحظه همین حالا
گدایی کردن از درگاه لطفتت کار عاشقهاست
که باشد این عیان ما را همین لحظه همین حالا
بخاک افتاده ایم امشب بیا بسپار جانانه
بدست کهکشان ما را همین لحظه همین حالا
ز یاران کهنسال توایم ای گل کرامت کن
بده بخت جوان ما را همین لحظه همین حالا
نگردد داغ دل پیدا نریزد اشک تا عاشق
بده اشک روان ما را همین لحظه همین حالا
نشد برچیده هرگز سُفره های جود و احسانت
بده نان بی کران ما را همین لحظه همین حالا
تو دست هرچه بیچاره ست میگیری ، یقین دارم
وَ بیچاره بدان ما را همین لحظه همین حالا
اذان می گویی و گل می کند گلبانگ احسانت
تویی لطف اذان ما را همین لحظه همین حالا
امام مجتبی آئینه رحمت بسوی تربت پاکت
ببر دامن کِشان ما را همین لحظه همین حالا
بقیع است و مزار بی رواق و خاکی ات باشد
نشانی از جنان ما را همین لحظه همین حالا
همه دانند چون «یاسر» تویی در عالم هستی
امیر کاروان ما را همین لحظه همین حالا
؛**********؛
محمود تاری «یاسر»
ما را از آتش پناه ده ، ای پناه دهنده
-----------
رسیده گنهکار اَجِرْنا مِنَ النّار
خداوندِ دادار اَجِرْنا مِنَ النّار
مکن طردِ طردم که لبریزِ دردم
کرم کن به بیمار اَجِرْنا مِنَ النّار
دلِ زار و خسته فتاده شکسته
به غم شد گرفتار اَجِرْنا مِنَ النّار
به کویت دخیلم که عبدِ ذلیلم
پشیمانم ای یار اَجِرْنا مِنَ النّار
ببین حَیِّ سبحان غبار گناهان
نشسته به رخسار اَجِرْنا مِنَ النّار
درین روسیاهی ندارم الهی
کسی جز تو غمخوار اَجِرْنا مِنَ النّار
تَعالَیْتَ یا رَب رسیدم در امشب
حزین و دل افگار اَجِرْنا مِنَ النّار
تو یا رَب مُجیِری بشیر و نذیری
منم خار گلزار اَجِرْنا مِنَ النّار
بیا ای به محفل ز آئینه ی دل
بشوی آب و زنگار اَجِرْنا مِنَ النّار
تویی عینِ غُفران منم دل پریشان
دلم گشته خونبار اَجِرْنا مِنَ النّار
الهی تو دانی که با نفس جانی
شدم گرم پیکار اَجِرْنا مِنَ النّار
اگر دیده خفته غمِ خود نگفته
اگر دیده بیدار اَجِرْنا مِنَ النّار
خدایا خدایا سرِ خسته ای را
به دامن تو بگذار اَجِرْنا مِنَ النّار
ببین از دل زار ببین از گنهکار
تو این اشک بسیار اَجِرْنا مِنَ النّار
ببین حالِ زارم ببین روزگارم
ببین این شبِ تار اَجِرْنا مِنَ النّار
به «یاسر» نظر کن به چشمش گذر کن
که شد وقت دیدار اَجِرْنا مِنَ النّار
**
محمود تاری «یاسر»
اَجِرْنا مِنَ النّارِ یا مُجیِر
------------
الهی روسیاهم ز آتش ده پناهم
ز رحمت کن نگاهم ز آتش ده پناهم
گنه کردم تو دیدی صدایم را شنیدی
ببین زار و تباهم ز آتش ده پناهم
گنهکارم چه بسیار خطاکارم خطا کار
ببخشا اشتباهم ز آتش ده پناهم
من آن عبدِ اسیرم گناهان کرده پیرم
سرشک من گواهم ز آتش ده پناهم
ز طغیان ها شکستم به لطفت دیده بستم
نظر کن اشک و آهم ز آتش ده پناهم
ببین مرغِ قفس را ندارم هیچ کس را
تویی تنها الهم ز آتش ده پناهم
مطیع نفسِ دونم پُر از سوز درونم
ز عصیان سر به چاهم ز آتش ده پناهم
نشستم پشت این در پریشان و مکدّر
بده مولا تو راهم ز آتش ده پناهم
اگر چه روسیاهم اگر غرقِ گناهم
بجز لطفت نخواهم ز آتش ده پناهم
الا مولای هستی بگیر از من تو دستی
منم عبد و ، تو شاهم ز آتش ده پناهم
الا ای کوه رحمت که باشد از تو عزّت
به نزدت برگ کاهم ز آتش ده پناهم
الهی یا الهی گریزم از تباهی
به زیر نورِ ماهم ز آتش ده پناهم
چو «یاسر» سر بزیرم که نزدت جا بگیرم
پی آن جایگاهم ز آتش ده پناهم
**
محمود تاری «یاسر»
هفدهم ماه رمضان ، شب معراج حضرت ختمی مرتبت محمّد مصطفی( ص )
-----------
آسمان از نور خود آگاه شد
وقتِ معراج رسول الله شد
می رود معراج جسم مصطفی
می شود خورشید اسم مصطفی
در شب معراج با روی جمیل
می رود احمد به عرش بی بدیل
عرشیان در شوق دیدارش ولی
قدسیان در ذکر نام یا علی
این پیمبر باشد و اعجاز او
آسمان ها شاهد پرواز او
در عروجش عشق غوغا کرده است
مسجدُالْاَقْصی تماشا کرده است
خط هستی می کِشد منهاج او
آسمان ها شاهد معراج او
رفت تا معراج خود را بنگرد
جلوه ی منهاج خود را بنگرد
نور او را عشق راهی می کند
آیه ی قرآن گواهی می کند
رفت تا سِیْری کند او در بهشت
نام او را عشق در هستی نوشت
آن چه در معراج صحبت بوده است
صحبت از امر ولایت بوده است
صحبت از مولا علی با نسل او
بعد پیغمبر بمانَد اصل او
اصل معراج و رسالت در زمین
این که شد حیدر امیرالمؤمنین
آن چه از معراج می آید پدید
اهل دین را می نماید رو سپید
در زمین و آسمان ای اهلِ دین
شد ولای مرتضی حَبلُ الْمَتین
آن چه در معراج حق فرموده است
ریشه در اصل ولایت بوده است
بعد پیغمبر که حق را منجلی ست
آن چه باشد در میان نورِ علی ست
**
محمود تاری «یاسر»
-----------
قرآن کریم :
سُبْحانَ الّذی اَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرام اِلَی الْمَسْجِدِ الْاَقْصَی ....
سورة اسراء ، آیه ی ١
..... جبهه ها یادش بخیر
---------
عطر ایثار و شهادت داشت با خود جبهه ها
ترجمانی از سعادت داشت با خود جبهه ها
هر طرف محرابی از اخلاص می دیدی درآن
رنگی از شور عبادت داشت با خود جبهه ها
گر به دقّت بنگری سنگر به سنگر هر زمان
نسلی از عشق و رشادت داشت با خود جبهه ها
تا بماند یادگاری از حضور عاشقان
قاب عکسی از ارادت داشت با خود جبهه ها
تا بگیرد بوی جنّت از دلیران شهید
لاله از باغ سیادت داشت با خود جبهه ها
در کنار هر شهید از خاک تا عرش برین
شمعی از روز ولادت داشت با خود جبهه ها
می کند «یاسر» گواهی هر که شد سنگرنشین
عطر ایثار و شهادت داشت با خود جبهه ها
**
محمود تاری «یاسر»
٢٢ اسفند روز شهید ،
تقدیم به شهیدان گمنام
--------
سلام ای نگین های گلگون جبین
شهیدان گمنامِ این سرزمین
شما ای بهاری ترین فصل عشق
همه اصل گل ، اصل دل ، اصل عشق
شهیدان ِ گمنامِ عزّت مدار
شده خلق از نام تان اقتدار
خیابان دلها خیابان تان
زمین ِگل افشان گلستان تان
اگر گم شده پیش ما نام تان
نشد خالی از مَیْ ولی جام تان
به زیبایی نام تان هیچ نیست
به جز عشق در جام تان هیچ نیست
چو در کوچه ی آسمان می رسم
به گلواژه ی نام تان می رسم
شما را نباید که گمنام گفت
وَ یا لاله رویان ناکام گفت
شما آشنایید و پیداترین
شما دلربایید و زیباترین
حریم شما باغِ رؤیای ماست
مزار شما عرش دلهای ماست
شهیدان همه روشنای دل اند
همه جان ، همه آشنای دل اند
شهیدان همه بیکران ، جاودان
چه گمنام باشند و چه غیر ازآن
شهیدان همه اختران شب اند
همه چلچراغ رهِ مکتب اند
شهیدان همه نور باشند و جان
همه منعکس در زمین و زمان
مَیْ وصل در جام و در کام بِهْ
فدایی اسلام گمنام بِهْ
شدید ای گذشته ز جان بهر عشق
شما دُرِّ نایاب این بحر عشق
الا ، ای شما شمع بزم شهود
شهیدان گمنامِ ایران درود
به تقدیر تان عشق تقریر کرد
شما را قلم لاله تفسیر کرد
رسیده به جان عطر اجلال تان
دل «یاسر» آمد به دنبال تان
**
محمود تاری «یاسر»
شریفه خاتون ( س )
دختر بزرگوار امام حسن مجتبی ( ع ) ،
-----------
سلام ما بر آن یاسِ عفیفه
عزیز مجتبی بانو شریفه
گل حیدر ، ز نسل کوثر است او
امام مجتبی را دختر است او
امام مجتبی را نور عین است
دلش آئینه ی نور حسین است
کرامت از پدر آموخت آری
شمیم نور را اندوخت آری
چه بانویی که او زهرا نشان است
چو اجدادش چراغ آسمان است
دل اهلِ ولا شد پایْ بَستش
پس از بابا عمو شد سرپرستش
لبش لبریز بُغض نینوا بود
به همراه عمویش کربلا بود
تأسی کرد بر زینب شریفه
ز غم ها داشت جان بر لب شریفه
شریفه پاره ی قلب حسن بود
دلش از داغ ها غرقِ مِحَن بود
چو زینب داشت چشمانی پُر از خون
مسیر کوفه را طی کرد گلگون
در آن دشتِ به خون گشته شناور
ازو شد لاله گون چندین برادر
یکی قاسم به خون افتاد و می دید
یکی از باغ جانش لاله می چید
یکی عبدالَّه اش را غرقِ خون کرد
شرار ماتم او را فزون کرد
چو زینب جانب گودال رفته
کنار پیکری از حال رفته
به همراه اسیران رفت در شام
نبود او را ز ماتم قلبِ آرام
مزار او بُوَد در حِلِّه یاران
که باشد مأمن امیدواران
**
محمود تاری «یاسر»
------------
اشاره :
حضرت شریفه بنت الحسن ( ع ) از جمله بانوان برجسته اهل بیت (ع) است که زندگی پُر از درد و رنج های فراوان بوده .
او در روزهای پس از عاشورا همراه با اسرای کربلا به کوفه و سپس به شام برده شد .
بانو سیّده شریفه از بانوان با کرامت و صاحب مقامی است که در میان اهل بیت ( ع ) محبوبیت زیادی دارد.
مزار آن بانو در نزدیکی شهر حلِّه عراق است.
خاکیان افلاکی
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
در آسمان شکفته و اهل یقین شدند
این لالههای سرخ که نقش زمین شدند
این شاهدان عشق ، شهیدان زنده اند
نوشیده اند شهد وصال و چنین شدند
دعوت شدند جانب عرش و پس از حضور
با مهر و ماه لحظه به لحظه قرین شدند
بشکفته نور روی دو دست قنوت شان
محراب عشق بوده که گلگون جبین شدند
انگشتری که داشت فلک در دو دست خود
این اختران سرخ بر آنها نگین شدند
گردیده اند کرب و بلایی ز فیض عشق
تن های بی سری که سراسر طنین شدند
هل من معین خون خدا را شنیده اند
کز اشتیاق دین خدا را معین شدند
پوشیده اند جامه ی سرخ و در این حریم
مانند سرو گشته و زیباترین شدند
«یاسر» رسید نغمه ی یاهو ز خاکشان
یعنی همه فدایی قرآن و دین شدند
؛🌹🌹🌹🌹؛
محمود تاری «یاسر»