eitaa logo
کانال شعر محمود تاری (یاسر)
108 دنبال‌کننده
67 عکس
19 ویدیو
4 فایل
اشعار آئینی _ یاسر
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج محمود تاری 1403.04.29.mp3
6.46M
🔈 ✅ نماز جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳ 🔸 حاج محمود تاری 🎙 مرثیه‌سرایی 💬ارتباط با ما از طریق سامانه پیامکی 6868 🔰با نماز جمعه همراه باشید... کانال ستاد نماز جمعه تهران↙️ @namazjomeh_tehran
رأس مطهر سیّدالشُّهداء (ع) در دیر راهب -------- شد ماه زهرا میهمان دیر راهب گردد فروغ بی نشان دیر راهب خورشید گلگون می رود تا که بتابد امشب کنار ارغوان دیر راهب آید فرود آهسته امشب مهر هستی در دست های مهربان دیر راهب گل می کند وقتی سرِ گلگون خورشید گردد جنان باغ خزان دیر راهب جاری شود امشب زلال خون مهتاب از چشم های خون فشان دیر راهب راهب بشوید با گلاب ناب گل را گل می کند گل بوستان دیر راهب رأس مطهر می شود مهمان دریا دریا دو چشم بی کران دیر راهب راهب مسلمان می شود ، این سر گواه است این سر که شد هم آشیان دیر راهب تا قبل ازین تابان به روی نیزه ها بود حالا شده تابان میان دیر راهب از مرد نصرانی توان دریافت غم را مردی که شد قامت کمان دیر راهب گویا کسی می گرید از اندوه این سر کز غم ببارد آسمان دیر راهب جایی که راهب می شود مجذوب "یاسر" دل می شود دامن کشان دیر راهب ** محمود تاری «یاسر»
با قافله ی پریشان اهل بیت (ع) ----------- ای امامِ شهید من سفیر تواَم نه اسیر عدو که اسیر تواَم می روی بر نی ای مهِ تابان من به دنبالت همره طفلان ای حسین جانم ای حسین جانم همه در شرر و همه دَر به دَریم همه غرقِ غم و همه خونجگریم نظری بنما ای برادر جان همه دنبالِ سر تو گریان ای حسین جانم ای حسین جانم دارم از دست غم ناله ها به گلو چه نکرده ستم چه نکرده عدو رنج و غم ها را کو به کو دیدم کعب نی در دست عدو دیدم ای حسین جانم ای حسین جانم کودکانت همه همرهِ قافله چشمِ غرقِ بخون پای پُر آبله نه سری ماند و نه دلی ما را نبود بی تو محفلی ما را ای حسین جانم ای حسین جانم ** محمود تاری «یاسر»
به نام خدا اَلسَّلام ای دختر خَیْرُالْبَشَر یا فاطمه ای ز داغ لاله ها خونین جگر یا فاطمه شام عاشورا پس از قتل حسین بن علی عترتت شد در بیابان دَربِدَر یا فاطمه خواهری زد ناله از داغ برادر آه آه دختری بگریست بر جسم پدر یا فاطمه دختری خونین جگر آشفته حال آسیمه سر داشت دنبال پدر چشمان تر یا فاطمه می روند اکنون به روی نیزه سرها همچو ماه این تویی با خیل سرها همسفر یا فاطمه یک طرف بر نیزه شد رأس پسر پیش پدر یک طرف رأس پدر پیش پسر یا فاطمه قافله بشکسته دل شد پا به پای لاله ها کاروان خونین جگر شد سر به سر یا فاطمه گاه می پیچد صدای « یا بُنَیَّ » در سما این تویی بر قافله داری نظر یا فاطمه دخترت با « ما رَأَیْتْ ، اِلّا جَمیِلا » می رود چون که دارد همرهش فتح و ظفر یا فاطمه زینبت از خردسالی دیده غم ها بی شمار او نبوده شاد حتّی مختصر یا فاطمه شعر جانسوزی که «یاسر» می سراید زین عزا می زند پیوسته بر جانت شرر یا فاطمه ** محمود تاری «یاسر»
اُمّ الْمَصائب زینب ای دلم در غم تو بی سر و سامان زینب دارم از داغ غمت حال پریشان زینب ابرها در غم تو دیده گریان دارند داغ تو شد سبب ریزش باران زینب تو همان بانوی لبریز غم از داغ حسین تو همان بانوی افتاده به توفان زینب همه گلهای جهان داغ تو در دل دارند نرسد سمت تو یک غنچه خندان زینب هرچه دیدی همه زیبایی و زیبایی بود هرچه حتّیٰ سرِ بر نیزه نمایان زینب پرچم نَصْرُ مِنَ اللّه به دستت می رفت تا که درهم شکند قامت طغیان زینب یادگاری ست که از قلب صبورت مانده گنج پنهان شده در گوشه ویران زینب گر نبودی ز قیام شهدا نام نبود زنده از سعی تو شد راه شهیدان زینب گر نبودی اثر از کرب و بلا هیچ نبود کرده ای در ره دین سعی فراوان زینب ستم اهل جفا رفت به ظلمت کده ها ماند از خطبه تو نور درخشان زینب بی سبب نیست که آتش ز جگر برخیزد شعله دارد ز غمت چاک گریبان زینب بانوی تشنه لب کرب و بلا می دانم دیده ای پیر و جوان ، کودک عطشان زینب "یاسر" از مصحف عشق آیه گلگون می خواند دارد این مصحف خونین ز تو عنوان زینب oo محمود تاری "یاسر"
به نام خدا سلامِ نور افق سلامِ صبح سپید به آن چراغ سحر که در سپیده دمید سلامِ چشم زمان به غنچه های زمین به روی ساحت گل به روی نور امید سلامِ نخل وفا به سرو قامت عشق به سرو قامت حق به قامتی که خمید سلامِ حور و مَلَک به قتلگاه حسین به خاک کرب و بلا به لاله های شهید سلامِ « نُ و قلَم » به مصحفی که چنین تَصوُّری ز عزا به روی صفحه کشید سلامِ تشنه لبان به لعل خشک حسین به آن عطش که چنین به شوق حق بچشید سلامِ شیون دل که وقف سینه شده وَ بغض حنجر او به آه و ناله رسید زمین به لرزه شد و زمان شکسته دلش ز خیمه خواهر او به سوی لاله دوید سلامِ قلب حزین به خواهری که غمین تنی که غرقِ بخون فتاده بود و بدید سلامِ هر دل خون به پیکری که شده به زیر سُمِّ سُتور ز قوم پست و پلید سلامِ «یاسر» و غم به لحظه های عزا که اشک سرخ بلا ز چشم لاله چکید ** محمود تاری «یاسر»
به نام خدا آمده لاله گون پیام قرآن اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة خوانده تو را خدای حَیِّ سبحان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ای که تویی ترجمه ی حقایق رحمت حق بهر همه خلایق روی تو لاله گون تر از شقایق آینه دار تو همه شهیدان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة نهضت تو نهضت احیای دین رشته ی گیسوی تو حَبْلُ الْمَتیِن آیه ی قرآن ز لبت در طنین گرچه بُوَد لعل لبت خون فشان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة مِهر تو آئينه ی قلب همه عشق کند نام تو را زمزمه بوسه به لب های تو زد فاطمه این تویی از احمد و حیدر نشان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ای ز تو خشنود خداوند تو راضیه مرضیه ز پیوند تو عاشقی و نیست همانند تو عشق تو بر حضرت حق بی کران اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة مرد خدا کشته ی راه حبیب پرچم تو ، پرچم فَتْحٌ قَریِب جلوه ای از روی تو شَیْبُ الْخَضیِب روی تو همرنگ رخ ارغوان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة هیچ کسی مثل تو مظلوم نیست کُشتنِ مظلوم که مرسوم نیست جز غم تو در دل مغموم نیست می چکد اشک از غم تو بی امان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ای گل زهرا ، گل خَیْرُالْبَشَر ای ز عطش بوده دلت در شرر ای که تو بودی ز همه تشنه تر ای جگرت تشنه تر از آسمان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة غصب حقوق تو همه غصب هاست کار عدو بردن این کَسْب هاست پیکر تو زیر سُم اسب هاست ای تو شهیدی که شدی جاودان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة پیرُهنت رفت به غارت حسین عترت پاکت به اسارت حسین دشمن تو کرده شرارت حسین ای شده گلزار شریفت خزان اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة ** محمود تاری «یاسر»
به نام خدا روی نی رأس تو ماه من شد حسین آتش داغ تو آه من شد حسین تو به روی نیزه ، من جگر خون از غم کاروان بی رویت ، شده غرقِ ماتم یا ابا عبدالله یا ابا عبدالله .... چوبه ی محملم گشته گلگون حسین شده لبریز خون چشم گردون حسین چه بگویم با تو ، از پریشانی ها لاله گون چون رویت ، شده پیشانی ها یا ابا عبدالله یا ابا عبدالله .... قاری روی نیزه تو قرآن بخوان ای هلال منِ خسته تابان بمان تو شهید مظلوم ، ما اسیر این راه از پی رأس تو ، مانده ام با صد آه یا ابا عبدالله یا ابا عبدالله .... کودکانت همه خون جگر یا حسین جملگی خسته دل دیده تر یا حسین همه زار و دلخون ، بی قرار رویت متحیّر مانده ، دیده هاشان سویت یا ابا عبدالله یا ابا عبدالله .... ** محمود تاری «یاسر»
حاج محمود تاری «یاسر»
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلی بْنِ الْحُسَیْن یا زَیْنَ الْعابِدین . ------------- ای دل من با تو شده همصدا اوّل هر عشق بنام خدا جان و دلم بذر ولا کاشته زمزمه ی عشق تو را  داشته ای ز حریمت حرم دل بهشت داده به دل مهر تو را سرنوشت ای که تویی شمع شبستان جان عطر بهشتی به گلستان جان جان جهان  جلوه ی خَیْرُالْانام حضرت سجاّد عَلَیْهِ السَّلام حجّت حق  میوه ی باغ رسول جان علی ،  نور دو چشم بتول شمس درخشان شده در مشرقین ماه درخشنده ی چشم حسین ای که تویی قبله ی دلداده ها ای چو علی زینت سجّاده ها برگ و بَر  نخل سعادت تویی میوه ی شیرین عبادت تویی آه تو سرمایه ی سوز و دعاست اشک تو سرچشمه ی آب بقاست اهل دعا را به جهان مقتدا کرده به چشمان تو دل اقتدا نام علی ، نام دل افروز تو آتش جان قصّه ی جانسوز تو کرب و بلا ، کرب و بلایت هنوز مانده به دل شور و نوایت هنوز کرب و بلا دیده خزان در خزان داشته از داغ  دلی خون فشان روی تو آئينه ی گلزار شد قافله را  قافله سالار شد رنج اسارت به جهان دیده ای گل ز گلستان بلا چیده ای خون دل از دیده روان کرده ای گوشه ی ویرانه مکان کرده ای آنچه تو را شعله به جان می زند شعله به هر تاب و توان می زند داغ ، تو را بود و دگر هیچ هیچ شام بلا بود و دگر هیچ هیچ ای به خزان رفته همه کو به کو داغ تو شد قصّه ی دل مو به مو این تو و این خون جگر دل به دل این تو و این اشک عزا جو به جو داغ عزیزان تو در پشت سر راس حسین بن علی رو به رو ماتم خود را تو بخوان سر به سر داغ دل آینه را گو ، به گو ** محمود تاری «یاسر»
به نام خدا جلوه ی نورُالْهُدی حضرت زَیْنُ الْعِباد آینه ی هَلْ اَتی حضرت زَیْنُ الْعِباد زینت عرش برین عطر گلستان دین عطر گل مصطفی حضرت زَیْنُ الْعِباد خون خدا را پسر فاطمه را او ثمر همنفس مرتضی حضرت زَیْنُ الْعِباد رونق گلزار ازو صبح پدیدار ازو نور رخ ماسوی حضرت زَیْنُ الْعِباد سَیِّد و مولای دین بوالْحَسَن است و امین داده به عالَم جَلی حضرت زَیْنُ الْعِباد سَیِّدِ سجّاد اوست آینه آباد اوست رویش بَدْرُالُّجی حضرت زَیْنُ الْعِباد اشک که می بارد و ، تیغ دو دَم دارد و با نَفَس لافتی حضرت زَیْنُ الْعِباد کعبه حق را پسر زمزم حق را ثمر نور دو چشم مِنی حضرت زَیْنُ الْعِباد آمده در کربلا با غم و رنج و بلا جلوه ی قالُوا بَلی حضرت زَیْنُ الْعِباد «یاسر» ازین رهگذر یافت امید دگر ای به جهان مقتدی حضرت زَیْنُ الْعِباد ** محمود تاری «یاسر» ----------------------------- بَدْرُالدُّجی : در لغت به معنای ماه روشن در شب تاریک و ظلمانی است ، و این لقب را به هر یک از اهل بیت(ع) می توان اطلاق کرد . لافَتی : به تنهایی یعنی « نیست جوانمردی » ولی در اشعار اشاره به این جمله ی نورانی است، لا فَتی اِلّا علی لا سَیْف اِلّا ذُوالْفَقار شهریار : نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیّرم چه خوانم شه مُلک لافَتی را شه مُلک لا فَتی : یعنی شاه سرزمین ناجوانمردان ، منظور شهر کوفه است
در مرثیت امام سجاد (ع) تلاطم داشت چشمت مثل دریا بعد عاشورا شکستی ناگهان ، ای مرد تنها بعد عاشورا به هر جا آب می دیدی به آتش می نشست اشکت چقدر آتش گرفتی ، مثل حالا بعد عاشورا نرفت از یاد تو داغ جگر سوز عزیزانت نیفتاد از زبانت واحسینا بعد عاشورا به روی ناقه رفتن ، دست های کودکان بستن دلت را بیشتر خون کرد حتّیٰ بعد عاشورا نشان حلقه ی زنجیر روی پیکرت ، یعنی تمام خاطراتت ماند مولا بعد عاشورا نه غسلی ، نی کفن ، سرها به روی نیزه ها ، اما رها شد پیکر گلها به صحرا بعد عاشورا کفن نه ، بوریا شد سهم جسم بی سر خورشید تو و آن بوریا و داغ بابا بعد عاشورا برای از نفس افتادنت بس بود ای مولا به روی نیزه رفتن های سرها بعد عاشورا دلت شد شعله ور از آتش زهر و تو گردیدی شهید دیگری از آل طاها بعد عاشورا برای داغدارانت حریم بی رواق تو شده کرب و بلای دیگر امّا بعد عاشورا قلم هم ناتوان باشد برای گفتنش "یاسر" چها کردند با اولاد زهرا بعد عاشورا ** محمود تاری «یاسر»
به نام خدا اکسیر اعظم چیست ، زمانی که حرز سلیمان و هفت شرف با هم بر روی انواع سنگ و نگین حکاکی می شوند اکسیر اعظم هستند . اکسیر اعظم یا اکسیر حیات ، یک ماده اساطیری است که گفته می شود خاصیت شفابخش دارد و می تواند انسان را جاودانه کند. یا حق
امام زین العابدین علیه‌ السَّلام --------- برده دلم را دو جا کرب و بلا و بقیع داده به جانم صفا کرب و بلا و بقیع بال زنان می رود مرغ دلم سوی شان دیده مرا در هوا کرب و بلا و بقیع نیست ازین خوب تر قسمت جان و دلم داده صفایی مرا کرب و بلا و بقیع هست درین دشتِ غم بر همه لب تشنگان جاریِ آب بقا کرب و بلا و بقیع این من و این اشک و آه این من و این قتلگاه این من و این نینوا کرب و بلا و بقیع دل ز دلم برده اند آن دو حریم بهشت بوده مرا دلربا کرب و بلا و بقیع « هر نفس آوای عشق » آید و گردد ز غم با دل من هم‌نوا کرب و بلا و بقیع سوز دل و اشک من گشته درین ماجرا بغضِ مرا همصدا کرب و بلا و بقیع بهرِ امام مبین حجّت حق عابدین شاهد رنج و بلا کرب و بلا و بقیع ** محمود تاری «یاسر»
در مرثیت امام علی بن الحسین (ع) می درخشد یک جهان خورشید روی ناقه ها آفتاب این بار می تابید روی ناقه ها تا بتاباند به عالم پرتویی از عشق را جلوه کرد آیینه ی توحید روی ناقه ها کیست این مرد ، آن که دست مهربانش را ز مهر حلقه ی زنجیر می بوسید روی ناقه ها خاک حس می کرد میزان مصیبت را در او گوهر اشکی که می غلتید روی ناقه ها اشک در چشمان خونینش دگر نقشی نداشت خون دل بود آنچه می بارید روی ناقه ها لاله ها را غرق در خون دید بر روی زمین کودکان را غرق ماتم دید روی ناقه ها صبر یعنی انعکاس یک تبسم پیش خصم گرچه از غم شعله می گردید روی ناقه ها بردباری کرد هنگام عبور از قتلگاه این صبوری را توان سنجید روی ناقه ها گرچه می بودند روی نیزه گلهای عطش عطرشان را لیک می بویید روی ناقه ها شد اسیر اقتدارش خصم ، زیرا آن امام رختی از عزت به تن پوشید روی ناقه ها می شود ویرانه کاخ و سرنگون تختی ، ولی می توان "یاسر" شدن جاوید روی ناقه ها ** محمود تاری «یاسر»
در شهادت امام زین العابدین / نوحه ---------- ناله کن ای دل عزایِ حضرت زَیْنُ الْعِباد است آن امام کربلایی معنی عشق و جهاد است شد خزانی بار دیگر گل میان گلشن او بعد یک عمر جای زنجیر مانده بر روی تن او وامصیبت وامصیبت وا مصیبت داغ عاشورا دوباره تازه شد از ماتم او ریزد اشک از چشم هستی سینه سوزد از غم او آن امامِ آسمانی شد شهید از زهر کینه آه ازین غم شد ز ماتم داغدار او مدینه وامصیبت وامصیبت وامصیبت می چکد اشک از دو چشمش در عزای لاله هایش لاله های غرقه خونش لاله های سر جدایش ناله می زد گریه می کرد سینه ای لبریز خون داشت بر گلویِ پاره پاره ناله و شیون فزون داشت وامصیبت وامصیبت وامصیبت در اسارت خون دلش بود بس که دیده ظلم اعدا یک طرف طفلان نالان یک طرف رأس پدر را بسته گردید دست و پایش با غُل و زنجیر دشمن در اسارت خطبه او باعث تحقیر دشمن وامصیبت وامصیبت وامصیبت روی قبر بی چراغت نقش غم های تو افتاد خون ز چشم بی قراران از تماشای تو افتاد شعله دارد همچو قلبت خاک غم خیز بقیع ات گردد آخر چون بهاران فصل پائیز بقیع ات وامصیبت وامصیبت وامصیبت ** بار دیگر شد عزادار آل عصمت ، آل طاها یادگار نهضت خون شد شهید از ظلم اعدا گشته خاموش شمع عمر حضرت سجّاد یاران شعله دارد در غم او جسم و جان بی قراران وامصیبت وامصیبت وامصیبت می رود امّا به جانش آتش از شام بلا داشت آن امام غرقه طاعت از اسارت غصّه ها داشت در عزایِ لاله هایش داشت او حال پریشان هرچه می سوخت باز می گفت ای امان از شام ویران وامصیبت وامصیبت وامصیبت دیده خونین در عزایِ حضرت زَیْنُ الْعِباد است گریه ها می کرد امّا گریه های او جهاد است ناله می کرد گریه می کرد تا شود رسوا ستمگر در همه حال داشته او نغمه الله اکبر وامصیبت وامصیبت وامصیبت عاقبت آن مظهر عشق جان سپرد از زهر کینه در عزای جان گدازش ناله ها دارد مدینه زهر دشمن پاره پاره کرده قلب نازنینش بوده بر لب واحسینا ناله های آخرینش وامصیبت وامصیبت وامصیبت بنگرید ای اهل عالَم عزّت و جاه رفیع اش مرغ جانِ بی قراران می زند پر در بقیع اش قبر ویران در بقعیش می زند آتش به جانها می چکد باز از غم او اشک سرخ داغداران وامصیبت وامصیبت وامصیبت ** محمود تاری «یاسر»
تقدیم به بزرگ مرد جبهه ی مقاومت فلسطین ، شهید اسماعیل هنیه ------------ باز در آئینه ی ذبحِ عظیم غرقِ در خون گشت یک نفْسِ سلیم باز در پیدایش صبح سپید شد فضا لبریز از عطر شهید بنگرید اکنون خروش نیل را پیکر گلگون اسماعیل را عشق از عاشق حکایت می کند اشک گلگون را روایت می کند بعد ابراهیم شد تحلیل ما آسمانی گشت اسماعیل ما آن که در این بحر توفان بود و رفت مردی از جنس شهیدان بود و رفت در تجلّیگاه سرخ عشق و خون دست شیطان زآستین آمد برون دست شیطان ، دست صهیون بود و بس این خطای دشمنِ دون بود و بس خاک ایران ، خاک گلگون خیز شد سینه از خون جگر لبریز شد در حریم ما که شد آئينه خیز بود اسماعیل مهمانی عزیز آنچه با ما ظلمِ صهیون کرده است میهمان را غرقِ در خون کرده است هر شهید آئينه دار رحمت است میهمان ما شهید عزّت است آنچه با دشمن رهِ نیکوی ماست انتقامی سخت پیش روی ماست اقتدار هر مسلمان در جهان باشد از خون شهیدان بی گمان خون اسماعیل بی خوف و هراس می دهد نیروی دیگر بر حَماس ای مسلمان خیز در پیش حریف می رسد آزادی قدس شریف می دهد خون شهیدان این نوید روز فتح و روز پیروزی رسید جبهه ی ایثار با عزمی قوی طی کند راه بلند معنوی ما درین میعادگاه لاله گون عهد می بندیم با گلهای خون در نظر داریم این تحلیل را محو دشمن ، محو اسرائیل را ** محمود تاری «یاسر»
تجلّی غربت من که نشسته بغض غم بر سر راه سینه ام اشک روان ز دیده ام هست گواه سینه ام گرچه ز آتش بلا سوخته بود و هست من باز زبانه می کشد شعله ی آه سینه ام سینه گرفته هر نفس سوز غم مدینه را دیده دل شکسته ام روز غم مدینه را یاد مدینه کرده باز این دل بی قرار من شُسته غبار سینه را دیده ی اشکبار من مدینه که بقیع او شعله زده به هستی ام هست به منزلت ولی بهشت من بهار من بقیع این تجلّی غربت آل مصطفی می زند آتشم به جان می شکند دل مرا مدینه گفته ام دلم طایر توست ای بقیع کبوتر وجود من زائر توست ای بقیع نیست اگر حریم حق بر حرم تو حائری جان منِ شکسته دل حائر توست ای بقیع من که ببوسم از شعف تربت چار امام را در تو نظاره کرده ام غربت چار امام را آه به باغ دیده ام غنچه اشک و خون شکفت روی نهال سینه ام آتشی از جنون شکفت لحظه به لحظه از غمت خون به دلم جوانه زد شاخه به شاخه بر لبم ناله لاله گون شکفت ناله زدم به یاد تو گریستم ز داغ تو سیر کند همیشه دل تربت بی چراغ تو شهر مدینه شهر غم شهر عزای زینب است جان که شرر گرفته از سوز صدای زینب است ای که رود به آسمان شعله آه مجتباست وآنکه رسد بگوش دل زمزمه های زینب است زهر جفا شرر زده بر جگر برادرش آه که پاره پاره شد قلب حسن برابرش ** محمود تاری «یاسر»
زبان حال فرزند شهید ----------- زندگی با تو پدر رنگ خدایی داشته باغچه از بوی تو عطر رهایی داشته من گواه اشک هایت بوده ام وقت نماز دیده ام سجّاده ات عطر خدایی داشته وقت قرآن خواندنت هر صبح در کنج اتاق با نفس هایت دل من همنوایی داشته تا که عکس ات خورد بر دیوار من فهمیده ام عشق اینجا عاشق کرب و بلایی داشته تا گشودی پر به سمت آسمان دانسته ام این قفس مانند تو مرغ هوایی داشته زیر عکس ات می نویسم یادگاری ای پدر تشنه لب شاهی درین خانه فدایی داشته می دهم پیغام خود را ، چون رقیه دختری داغ بابا دیده و نوحه سرایی داشته همصدا با یادگاران شهیدان خدا «یاسر» اینجا نغمه های نینوایی داشته ** محمود تاری «یاسر»
امام خامنه ای : ( در شهادت اسماعیل هنیه ) فرمودند : ولی ما در این حادثه تلخ و سخت که در حریم جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است ، خونخواهی او را وظیفه خود می دانیم . ----------- خیز و فریادی بزن وقت خونخواهی رسید لرزه بر دشمن فکن وقت خونخواهی رسید خصم یک بار دگر تیغ بر کف آمده خیز و جوشن کن به تن وقت خونخواهی رسید قدرت ایمان تان می دهد پیغام فتح ای دلیران وطن وقت خونخواهی رسید خون مهمان در خروش میزبان در جُنب و جوش هان ، بگو با اهرمن وقت خونخواهی رسید ای به سنگرها مقیم ای همه مردان رزم با شما گویم سخن وقت خونخواهی رسید با توان و اقتدار آورید اکنون هجوم بر عدوی خویشتن ، وقت خونخواهی رسید با هجوم بی امان بر صف اهریمنان کفر را در هم شکن وقت خونخواهی رسید وعده ی صادق ز تو می شود تکرار ، باز بی تألم ، بی مِحَن ، وقت خونخواهی رسید «یاسر» از رزم شما می سراید این چنین ای عزیز جان من وقت خونخواهی رسید ** محمود تاری «یاسر»
در امتداد اشک ماه محرّم گذشت ماه صفر آمده بر دل ماتم زده باز شرر آمده قافله ای از جفا جانب شام بلا شعله ور از داغ ها غرقِ خطر آمده روز تعب های ما تیره چو شب های ما آه به لب های ما ، خون به جگر آمده قافله سالار غم خسته به گلزار غم با دل خونبار غم دیده ی تر آمده رأس پدر روی نی راه بلا کرده طی ناله کنان دخت وی سوی پدر آمده در دل ویرانِ او شعله کشد جان او ماه ز هجران او جامه بِدَر آمده غمزدگان بی پناه خون چکد از هر نگاه این شجر اشک و آه پُر ز ثمر آمده گوهر غم در صدف کوفه غمش یک طرف بانگ رسد لاٰتَخَف وقت ظفر آمده زینب اگر خسته است شاخه بشکسته است از همه بگسسته است داغ به بر آمده وقت پریشانی اش با دل توفانی اش در شب ظلمانی اش شمس و قمر آمده در دل آلاله ها می شکند ناله ها "یاسر" ازین لاله ها بوی سحر آمده ** محمود تاری «یاسر»