🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼
✍پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: هر كس با زنى كه محرم او نيست شوخى كند، به ازاى هر كلمه اى كه در دنيا به آن زن گفته است هزار سال[در آتش] نگه داشته شود
📚ميزان الحكمه ج ۱۲ ص ۴۲۵
امروز سهشنبه
۱۸ اردیبهشت ماه
۲۸ شوال ۱۴۴۵
۷ مه ۲۰۲۴
@mahmoum01
💌ڪلام_شھید
🔸اگر حجاب شما کم رنگ شد سر مزار من نیایید!
👈شهید مدافع حرم «مجتبی باباییزاده»:
💯چه زیباست سیاهی چادر شما،
نمیدانم این چه حسی بود که چادر شما به من میداد اما میدانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و آبرو میگرفتم.
✅باور کنید چادر شما نعمت است، قدر این نعمت را بدانید که به برکت مجاهدت حضرت زهرا (س) بدست آمده است.
🔹 امیدوارم که هرگز رنگ سیاه چادر شما کم رنگ و پریده نشود و خدا نکند که روزی #حجاب شما کم رنگ و کم اهمیت شود که اگر خدای ناخواسته این چنین شود اصلا دوست نمیدارم به ملاقات من سر مزار بیایید.
#شهیدمدافعحرممجتبیباباییزاده
❁اللَّهمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد❁
•
هدیه به روح پاک و مطهر
شهـــ🌷ـــدا صلوات . . .
شــادی ارواح مطهر شـهدا صلوات
💫 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ
@mahmoum01
-💕🌿
سلااامم عزیزان همراهِ مهمــوم🌱
خبر خوبی دارم براتون 😉
از امروز یه رمان جدید رو شروع میکنیم 😍✨
امیدوارم که این رمان رو دنبال کنین و ما رو به دوستاتون معرفی کنین🪴🤍
#سخنِ_ادمینツ
7.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه "تو" تقدیر منی چرا بهت نمیرسم؟
با کی غمامو بشمرم وقتی تویی همه کسم
🥀کربلا🥀
🍃💔 @mahmoum01 💔🍃
#مهمه_که_بدونی
✍ حملات قلبے معمولا از
۴ تا ۱۰ صبح و به علت افزایش
غلظت خون رخ مےدهد ؛؛؛ نماز
صبح باعث تنظیم فشار خون
شده و مانع سکته مےگردد
🌪سبحان الله🌪
■⇨ @mahmoum01
✨﷽✨
🌼بدهکاری که طلبکار است
✍️روزی شیخ عارفی در یکی از روستاهای کربلا زندگی میکرد. شیخ در مزرعه کار میکرد که از روستای دوردستی پیکی با اسب آمد و گفت: در روستای بالا فلانی مرده است، حاضر شو برای دفن او با من برویم. شیخ اسم آن متوفی را که شنید، به شاگرد طلبه خود گفت که با پیک برود. شاگرد طلبه رفت و دو روز بعد که مراسم ختم آن مرحوم تمام شد، برگشت. پسر آن متوفی، شاگرد طلبه را آورد و در میدان روستا به شیخ با صدای بلند گفت: ای شیخ، تو دیدی من مرد فقیری هستم به دفن پدر من نیامدی و شاگرد خود فرستادی.
کل روستا بیرون ریختند و شیخ سکوت کرد و درون خانه رفت. شاگرد شیخ از این رفتار آن مرد ناراحت شد و درون خانه آمد و از شیخ پرسید: داستان چیست؟ شیخ گفت: پسر آن مرد متوفی که در روستا داد زد و مرا متهم ساخت، یک سال پیش دو گوسفند از من خریده و به من بدهکار است. من از اینکه او با دیدنم از بدهی خود شرمنده نباشد، نرفتم تا چشم در چشم هم نشویم.
ولی او نه تنها قرض خود یادش رفت بلکه مرا به پولپرستی هم متهم کرد. من به جای گناه او شرمنده شدم و خواستم بدانم، خدا از دست ما چه میکشد که ما گناه میکنیم ولی او شرمش میشود آبروی ما را بریزد. تازه بهجای عذرخواهی از گناه، زبان به ناسپاسی هم میگشاییم. گویند شیخ این راز به هیچکس غیر شاگرد خود نگفت و صبح بود که از غصه برای همیشه بیدار نشد.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
@mahmoum01