eitaa logo
『مـهموم』
157 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
3 فایل
﷽ - حسین جان من همانم که به آغوش تو آورد پناھ :) خودمانیم ؛ کسی جز تو نفهمید مرا . .♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀🍀🍀 💠حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری: 🔸گاهی بیدار شدن و خواندن برای برخی سخت می شود. می گوید: می خواهم سحر بیدار شوم؛ اما نمی توانم؟! 🔸در حالی که «نمی توانم» معنا ندارد. یک پله به شب ها و روزهایت برگرد و ببین داری چگونه می گذرانی؟! 🔸 خیلی از اعمال و برنامه ها، توفیق نماز شب را از بین می برد. گاهی یک معصیت، توفیق سحر را از انسان می گیرد. یک سم اگر وارد بدن شود، بخشی از بدن را مختل می کند؛ در مسائل روحی هم همین طور است. 🔸چه چیز سحرخیزی را احیا می کند؟ یک توبه، یک انفاق، یک استغفار، یک بازگشت، یک نگرانی برای دوری از این توفیق ها، همه این ها توفیق بیداری شب را به انسان می دهد. =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅───────┅╮ @ mahmoum01 ╰┅───────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌞روزی یک صفحه قران بخوانیم🌞 سوره ❤️ جزء 🍃 صفحه ی ۴🌼 @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امام هادی علیه‏ السلام: بر زیردستان خشمگین شدن نشانه پَستی است. 📚 بحارالأنوار، ج 78، ص 370، ح 4 امروز یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ماه ۳ ذی القعده ۱۴۴۵ ۱۲ مه ۲۰۲۴ @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ حمیدرضا اسوه کامل اخلاص و تقوا و نیز عبادت و بندگی خدا بارزه اصلی ایشان بوده است، ایشان در همه امور، خدا را ملاک قرار می داد و تنها کاری برایش اهمیت داشت که رضایت خدا در آن باشد، جهاد و شهادت آرزوی دیرینه برادرم بود و همیشه از این نگران بود که نکند راه شهادت بسته باشد و او به فیض شهادت نرسد، برادرم با توجه به مسئولیتی که داشت اجازه نمی‌دادند در جبهه حق علیه باطل حاضر و برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) در سوریه حاضر شود به همین دلیل برای اعزام، مسئولان را به حضرت زهرا (س) قسم داده بود تا توانست رضایت مسئولان را برای اعزام بگیرد. آنچه در وصیت ایشان خیلی پررنگ و مهم است مسئله ولایت و پیروی از ولی فقیه و ادامه راه شهادت و جهاد است، شهید ارادت خاصی به علمای دین داشت و از سخنان آنها در زندگی استفاده می‌کرد. 🌷شهید حمیدرضا‌ فاطمی‌‌اطهر🌷 📅تاریخ تولد : ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۶ 📅تاریخ شهادت : ۹ آبان ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید : اهواز @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷💞💞🇮🇷🇮🇷🌷🌷🌷 🌷مـــا زنده بہ آنیـمـ ڪہ آرامـ نگیریمـ.. 🌷موجیـم ڪہ آسودگی ما عدم ماسٺ.. ° °قسمت ۱۲ °°چاه عمیق محمد پایش را روی پدال گاز فشرد و گفت: _کمربندتم ببندی... صادق همانطور که به صندلی تکیه زده بود گفت: *برادر شما همیشه اینقدر در کار دیگران ورود میکنید؟ _البته این دیگران برادر خانم بنده ست بهش علاقه دارم برا سلامتیش گفتم کمربندشو ببنده نهایتا اجباری هم نیست ولی مثل اینکه شما زیادی معذبی *بله من به برادر میلاد گفتم ماشین بگیریم شما آهسته میری آخرش میترسم به صحبتهای گرانقدر سید نرسیم _از این تندتر که خلافه! هنوز تو شهریم بچه ای یه دفعه میگذره... حالا فوقش نرسیدید از بقیه میپرسید، اصلا صحبتهای هم وقتی موردی پیش بیاد نتونیم بشنویم پیگیری میکنیم مکتوبشو میخونیم یا از کسی که شنیده میپرسیم... صادق این را که شنید صورتش قرمز شد و گفت: *مشکل شما اینه که فکر میکنید رهبرتون بالاتر از همه ست!!! -رهبرتون؟ رهبر امت اسلامیه... به ظاهر مذهبیتون نمیاد که ... *هرکی علی رو قبول داشت باید حسینم قبول داشته باشه؟ _رسما داری میگی... ×ای بابا ول کنید جانِ میلاد _میلاد جان اجازه بده میخوام ببینم این برادر صادق شما چطور در مورد نایب امام زمان(عج) اینجوری حرف میزنه!؟ *اگر امام زمان نایب بخواد چرا سید ما نباشه !؟ _نه مثل اینکه مسئله شما چیز دیگه ست... (عج) به گفته خود معصومین باید و و و باشه کسی که جامعه اسلامی رو کنه نه اینکه جیبش پر از  دلارای انگلیسی و آمریکایی باشه و به جای اسلام، مجلس  لعن و  فحاشی و خودزنی برپاکنه تا از یه چهره خونریز و پرخاشگر تو دنیا نشون بده  و مدام رو به جون هم بندازه تا تو سایه جنگ و اختلاف داخلی، دشمنا به جنایتاشون مشغول باشن اصلا چرا این به اصطلاح حاج آقای شما یک کلمه از ظلم و جنایات صهیونیستا نمیگه به مسلمون کشی شون اعتراض نمیکنه بعد مدام با نظام اسلامی ایران دشمنی میکنه..... *آخه پدر....بزن کنار تا یه حرف بیخودی از دهنم در نیومده ×آره محمد بزن کنار به خدا بد میشه _میزنم کنار  ولی این نابرادر تنها پیاده بشه *فقط بخاطر میلاد چیزی که لایقشی نثارت نمیکنم وگرنه هرکی صدتا کمترش پشت سر حاج آقامون گفته مشت و ... _ که زدی از صدتا فحش و مشت بدتر بود...به سلامت *پیاده شو میلاد _میلادجان کجا؟ شما مهمون دارید. بیا برگردیم خونه *میلاد اگه الان اومدی که اومدی وگرنه دور منو و هیئت و همه چی رو خط بکش ×محمد من باید برم _چرا باید؟ داداشم اصلا تا خونه من هیچی نمیگم فقط بیا بریم خونه مادر و حلما... *برادر میلاااااااد ×خداحافظ محمد میلاد  پیاده شد، و با قدم های مردد دنبال صادق راه افتاد. لحظاتی بعد سوار ماشینی شدند. میلاد  قبل از سوار شدن سرش را برگرداند، و به محمد نگاهی انداخت اما با کشیده شدن دستش در ماشین نشست. محمد به دور شدن ماشینی که آنها را سوار کرده بود، خیره شد. بعد ماشین خودش را روشن کرد. نفس عمیقی کشید و شروع کرد زیرلب آیت الکرسی خواندن. 🇮🇷ادامه دارد... 🕊اثــرےاز؛ بانوسین.کاف.غین @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷💞💞🇮🇷🇮🇷🌷🌷🌷 🌷مـــا زنده بہ آنیـمـ ڪہ آرامـ نگیریمـ.. 🌷موجیـم ڪہ آسودگی ما عدم ماسٺ.. ° °قسمت ۱۳ °°سردار (دانشگاه افسری امام حسین - ۱۳:۳۰) _فرشته ها خسته شدن بس که ثواب نوشتن سر از سجده بردار حاج حسین، شب شدها! عباس کلاه لبه دارش را از روی موهای پرپشت و سفیدش برداشت، و کنار حسین روی دو زانو نشست و ادامه داد: _کلاسای عصرتو براچی تعطیل کردی حسین؟  حسین سر از سجده برداشت، و همانطور که نگاهش خیره تسبیحش بود آهسته گفت: +باید برگردم عباس _قبلا درموردش حرف زدیم +حرف من همونه که گف... -تو یه هستی حسین، پس باید از مافوقت اطاعت کنی حسین سرش را بلند کرد. انعکاس نگاهش که در چشم های گرد و سرخ عباس افتاد، لب های ترک خورده اش را بی صدا از هم بازکرد ولی چیزی نگفت. از جیب لباسش کاغذ تاخورده ای را بیرون آورد و درحالی که بلند میشد آن را در دستان عباس گذاشت. عباس کاغذ را که باز کرد، برق از چشمانش پرید. دست حسین را که حالا تمام قد ایستاده بود، گرفت و با تشر گفت: _مثل بچه ها قهر میکنی....استعفاتو دستم دادی که چی؟ حالا که... +خیلی بهش فکر کردم _دوتا گزارش از چندتا تازه کار علیه ات رد شده  بعد... +بخاطر اون نیست _پس چیه؟ چیه اگه جانزدی و کم نیاوردی؟ +اواخر جنگ یه بار که برا رفته بودم تو خاک دشمن...یهو یه کلت کمری چسبید به شقیقه ام پشت بندشم یه صدای گوش خراش با لهجه زیاد اما به زبون فارسی گفت"همه چی تمومه" اون لحظه باهمه وجود آماده بودم برا دفاع از و بدم ولی حالا.. حالا عباس...وقتی محمدم گفت برا همون اهداف میخواد بره تو دل خطر... دلم لرزید _کسی بخاطر عشق پدرانه ات به تنها بچه ات سرزنشت نمیکنه حسین! اونم...بعد از اون تا پسری که هیچکدوم برات نموندن... +من با کسی کار ندارم، حرفم بین خودم و خدای خودمه...اینکه فکر میکنی با چهارتا تهمت و توهین جازدم برا تویی که رفیق چهل سالمی... _ببخشید نباید اونطور می... +هنوز حرفم تموم نشده...عباس من راهمو عوض نکردم. فقط دارم از طریق دیگه ای وارد میشم _نمیتونم اجازه بدم با وضعی که داری بری منطقه +عباس اگه آزاد باشم راحت تر میتونم با این برخورد کنم -برا یه مهم اینجا بهت احتیاج دارم +تو نیروی خوب برا عملیاتای اینجا داری _ولی به هیچکدومشون مثل تو ندارم...حسین نمیخواستم بگم ولی...از بچه های اطلاعات یه تیم پنج نفره برا این عملیات قراره همکاری کنن +خب؟ -کوروشم جزء اون پنج نفره! +اونکه با قید وثیقه بیرونه...با من شوخی نکن عباس آخه یه خبرچین ساده چرا باید تو مهم.... _ولله اینجا بیشتر بهت نیازه دایره این پرونده هر روز داره بزرگتر میشه تازه اون اعتراف کرده...  🇮🇷ادامه دارد... 🕊اثــرےاز؛ بانوسین.کاف.غین @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جز تو کسی در قصه‌ی تقدیرِ من نیست دیوانه‌ات هستم و این تقصیرِ من نیست 🥀کربلا🥀 🍃💔 @mahmoum01 💔🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✍روزي امام حسين علیه السلام از جائي عبور ميكردند که ديدند جواني به سگي غذا مي دهد. امام خو‌شحال شدند و فرمودند: چرا اين گونه به سگ مهرباني مي كني ؟ جوان عرض كرد: غمگين هستم، مي خواهم با خشنود كردن اين حيوان، غم و اندوه من مبدل به خشنودي گردد. اندوه من از اين است كه غلام يك نفر يهودي هستم و مي خواهم از او جدا شوم. امام حسين علیه السلام با آن غلام نزد صاحب او كه يهودي بود آمدند. امام حسين علیه السلام دويست دينار به يهودي داد ، تا غلام را خريداري كرده و آزاد سازد. يهودي گفت: اين غلام را به خاطر قدم مبارك شما كه به خانه ما آمدي به شما بخشيدم و اين بوستان را نيز به شما بخشيدم. امام حسين علیه السلام هماندم غلام را آزاد كرد و همه آن بوستان و دویست دینار را به او بخشيد. سرانجام آن مرد یهودی و همسرش که تحت تاثیر محبت امام حسین علیه السلام قرار گرفته بودند ، مسلمان شدند. 📘مناقب آل ابی طالب ج۴ - ص۱۵ =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ رهایی از گناه ╭┅───────┅╮ @mahmoum01 ╰┅───────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜⚜⚜ ✅همنشینی ابدی انسان با اعمال‏ 🔹خواجه نظام الملک( نویسنده قرن پنجم و وزیر نامدار دوره سلجوقی) گفت شبی در خواب دیدم شخصی زشت رو و بدهیکل پیدا شد، نزدیک من نشست به همین طریق عده‏ای هیولائی زشت چنان کریه و بدمنظر بودند که از بوی بد آنها نزدیک بود روح از بدنم خارج شود، هر کدام از دیگری زشت‏تر و بدبوتر با اضطراب و وحشت زیاد از خواب بیدار شدم. 🔹خوابم را به کسی ابراز نکردم. شب دوم همان اشخاص ظاهر شدند. از دیدار آنها نزدیک بود قالب تهی کنم. شب سوم از ترس به خواب نرفتم. بیداری به نهایت رسیده بر من غلبه نمود، 🔹باز همان اشخاص شبهای گذشته را دیدم ولی در آخر کار، مشاهده نمودم عده‏ای آمدند زیبا صورت و سیرت، خوش سخن. هر یک از آنها که وارد می‏شد یکی از زشت رویان بیرون می‏رفت تا تمام آنها رفتند. اشخاص زیبا جایشان را گرفتند. من از مجالست و همنشینی آنها بسیار خرسند شدم. 🔹از یک نفر پرسیدم شما کیستید. گفت ما صفات نیک توایم آنها که رفتند صفات زشت تو بودند اگر تو را تاب همنشینی با آنهاست، مجالستشان را اختیار کن و الا اگر آنها را دوست نداری ما را به دوستی بگزین! هر یک از ما و آنها مدت هم‏نشینی‏مان با تو تا ابد خواهد بود( کتاب "مصابیح الانوار، نظام العلماء تبریزی: 272.). =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ رهایی از گناه ╭┅──────┅╮ @mahmoum01 ╰┅──────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 🔸نمازی بسیار با فضیلت و مهم برای یکشنبه های این ماه 🔸فردا اولین یکشنبه از ماه ذی القعده هست 🔸توضیحات جامع و کامل است -تا آخر بخوانید ✍برای این نماز روایتى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده است.در فضیلت این نماز، آمده است که هر کس آن را بجا آورد توبه اش پذیرفته مى شود و گناهانش آمرزیده مى گردد و سبب برکت براى نمازگزار و خانواده اش خواهد بود، و در روز قیامت کسانى که از او طلبى و یا حقّى دارند، از وى راضى گردند و با ایمان از دنیا مى رود و قبرش براى او وسیع و نورانى گردد و پدر و مادرش از او راضى شوند، و آنها نیز مورد مغفرت خداوند قرار گیرند، ذریّه او نیز بخشیده شوند و روزى او وسیع گردد.فرشته مرگ به هنگام مردن، با او مدارا کند و به آسانى جانش را بگیرد(نکته جالب در خصوص این نماز بحث حق الناس میباشد که در توضیح نماز آمده است در روز قیامت خصماء از او راضی میشوند(انسان باید در جهت ادای حق الناس تلاش خود را انجام دهد و آن را جبران کند ولی گاهی ممکن است حق الناسی نادانسته بر گردن انسان باشد که این نماز کمک میکند در روز قیامت آن فرد از انسان بگذرد) 🔸کیفیت خواندن این نماز 🔸ابتدا غسل کنید{به نیت غسل توبه} 🔸این غسل کفایت از وضو نمی کند و باید وضو هم گرفت حالا یا قبل از انجام غسل یا بعد از غسل 🔸سپس چهار رکعت نماز بخوان(دوتا دو رکعتی)در هر رکعت بعد از حمد،سه بار سوره توحید،یکبار سوره فلق و یکبار سوره ناس بخوانید 🔸بعد از خواندن این چهار رکعت نماز ۷۰ بار استغفار کنید(استغفر الله ربی و اتوب الیه)و سپس یکبار«لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» بگوئید 🔸آنگاه بگویید:يَا عَزِيزُ يَا غَفَّارُ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْت 🔸اگر کسی غسل نکند و تنها نماز را بخواند اشکالی ندارد ولی ثواب کامل را به کسی می دهند که این عمل را،با تمام شرائط به جا آورد 🔸اگر بین غسل و نماز فاصله‌ی زمانی بیفتد اشکال ندارد(لازم نیست بلافاصله بعد از انجام غسل نماز خوانده شود) 🔸از خداوند متعال می خواهیم توفیق خواندن این نماز با فضیلت را به همه‌ی ما عنایت فرماید اِن شاءالله 🔸وقت خواندن این نماز در کل روز است(از بعد از خواندن نماز صبح تا غروب) 🔸تذکرات مربوط به نمارهای مستحبی ۱-در تمام نماز ها(چه واجب چه مستحب) لازم نيست نيت را به زبان آوریم همين اندازه كه در ذهن خود بنا داریم فلان نماز مستحبی را بخوانیم کافیست البته اگر نیت را به زبان هم بیاوریم اشکالی ندارد(مثلا بگوییم دو رکعت نماز توبه می خوانم قربه الی الله) ۲-تمام نمازهای مستحبی اذان و اقامه ندارند و اصولا نباید برای هیچ کدام از نماز های مستحبی اذان و اقامه گفت(جایز نیست)❌ ۳-تمام نمازهای مستحبی را می توان به صورت نشسته هم بخوانیم،حتی می توان یک رکعت را ایستاده و رکعت دیگر را نشسته خواند ولی کسی که بتواند ایستاده بخواند ثوابش بیشتر است ۴-در بلند یا آهسته خواندن حمد و سوره و سایر اذکار نمازهای مستحبی مخیر هستیم یعنی هم میتوانیم بلند بخوانیم هم آهسته، ولی خانم ها اگر صدایشان را نامحرم میشنود آهسته بخوانند ❇️نشر این پیام صدقه جاریه هست ‌ صلوات بر محمد و آل محمد التماس دعا 💫💫💫💫💫 @MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌞روزی یک صفحه قران بخوانیم🌞 سوره ❤️ جزء 🍃 صفحه ی ۵🌼 @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امام علی علیه السلام: ای پسر آدم، خودت وصیّ خویش در دارایی ات باش، و آنچه می خواهی پس از تو در ثروتت کنند، به دست خود بکن 📚حکمت 254 نهج البلاغه امروز دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ماه ۴ ذی القعده ۱۴۴۵ ۱۳ مه ۲۰۲۴ @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۱ اردیبهشت ۱۳۶۱ --سالروز شهادت مسعود پیش بهار مسئول طرح و عملیات قرارگاه نصر (جوان ترین فرمانده شهید دفاع مقدس) 👆🔴 سردار شهید مسعود پیش بهار - اهل بهبهان. پدرش حسین کارگر شرکت نفت بود. تا پایان دوره متوسطه در رشته صنعتی درس خواند و دیپلم گرفت. با شروع جنگ تحمیلی، در مهرماه ۱۳۵۹ برای گذراندن آموزش نظامی به بسیج مراجعه کرد و یک دوره کوتاه و فشرده نظامی را طی نمود و عازم جبهه های نبرد شد و بعد از چند ماه حضور فعال در جبهه به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. سال ۱۳۶۰ در گُلف (پایگاه منتظران شهادت) که مرکز فرماندهی جنگ در جنوب بود به نوعی مسعود را کشف کردند و پی بردند که از لحاظ هوش و تدبیر نظامی آدم بسیار لایقی است و برای گذراندن یک دوره فشرده طرح و عملیات انتخاب شد و پس از طی این دوره تا زمان شهادتش به عنوان مسئول طرح و عملیات قرارگاه نصر در کنار سردار شهید حسن باقری بود و تا لحظه شهادت هم هیچ کس نمی دانست که مسعود در جنگ چه کاره است. سردار شهید مسعود پیش بهار، این فرمانده جوان و ۱۹ ساله ای که می توانست آینده بسیار درخشانی داشته باشد و منشأ خدمات مهمی در جنگ باشد سرانجام بعد از ۱۸ ماه حضور فعالش در جبهه ها در دارخوین به درجه رفیع شهادت نائل آمد. @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷💞💞🇮🇷🇮🇷🌷🌷🌷 🌷مـــا زنده بہ آنیـمـ ڪہ آرامـ نگیریمـ.. 🌷موجیـم ڪہ آسودگی ما عدم ماسٺ.. ° °قسمت ۱۴ °°مهمان داریم در همین هنگام در خانه پدری حلما، سفره ای باسیلقه چیده شده بود. حلما و محمد که وارد خانه شدند، بوی سبزی سرخ شده و نارنج، دهانشان را به تعریف بازکرد. حلما جلوتر از محمد دوید داخل سالن پذیرایی و گفت: +سلام مامانی ...قرمه سبزیه؟ ×سلام گل دخترم، بله به افتخار داماد عزیزم بعد لبخند کوچکی تحویل چشمان محمد داد. محمد هم که متوجه شده بود گل از گل چهره مهربانش شکفت و درحالی که کاسه های ترشی را از مادر حلما میگرفت گفت: _دستت دردنکنه مامان جان مگه شما به فکر من باشی حلما چادرش را از سرش برداشت، و روی دست انداخت بعد رو به مادرش گفت: +نو که اومد به بازار کهنه میشه... ×حسودی نکن دخترجان _مامان جان ببین تو این مدت چی کشیدم از بس... و درحالی که لحنش به شوخی تغییر میکرد ادامه داد: _از بس غذا های خوشمزه درست میکنه سه کیلو چاق تر شدم آخه نباید از در رد بشم؟ و صدای خنده مادر حلما و محمد، در خانه پیچید. حلما نیم نگاهی به محمد انداخت و چیزی نگفت. دقایقی بعد مادرحلما صدا زد: ×حلما سادات بیا دیگه سفره پهنه مادر _خانم خانما بیا دیگه شوهرت غلط کرد هرچی گفت اما صدایی در جواب نیامد. محمد درحالی که بلند میشد گفت: _کار خودمه باید برم منت کشی! ×موفق باشی اما همینکه محمد بلند شد، سرش با پارچ آبی که در دستان حلما بود برخورد کرد. پارچ استیل روی زمین افتاد، و تمام تن محمد خیس آب شد. محمد دستش را روی سرش گذاشت و نشست. حلما آمد کنارش و گفت: +خاک به سرم چت شد؟ به جون خودم فقط میخواستم یکم خیست کنم نه که سرت بترکه... ×دامادمو دستی دستی کشتی +مامان چ... همان موقع محمد باقی مانده پارچ آب را روی صورت حلما ریخت و با خنده گفت: _زدی آب یخی آب یخی نوش کن +بدجنس داشتم از ترس سکته میکردم _تسلیم خانم جان من همینجا... ×غذا سرد شد دیگه مثلا کارتون داشتم گفتم بیایین _من با اجازه تون برم لباسمو عوض کنم +شرمنده شوهرجان اینجا لباس نداری _خب برا منم مثل خودت یه چند دست لباس میذاشتی ×نی نی کوچولوهای من... +بذار ببینم مامانم چیکارمون داره دیگه _بفرما مادرجان جمعا چهارگوش ما در اختیار شما ×درمورد میلاد...!! خواستم تا نیومده یه چیزی درموردش بهتون بگم 🇮🇷ادامه دارد... 🕊اثــرےاز؛ بانوسین.کاف.غین @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷💞💞🇮🇷🇮🇷🌷🌷🌷 🌷مـــا زنده بہ آنیـمـ ڪہ آرامـ نگیریمـ.. 🌷موجیـم ڪہ آسودگی ما عدم ماسٺ.. ° °قسمت ۱۵ °°کوری حلما دیس برنج را جلو کشید، و درحالی که برای محمد می کشید گفت: +جلو در دیدم قیافه میلاد درهمه حالا سر چی بحث تون شد؟ ×این چند وقته سرش خیلی تو کتابه... _مادر بهش سخت نگیرید جوونه اگه تو خونه پیدا نکنه بیرون دنبالش میگرده ×چه سختی آخه خودش هفته پیش اومد گفت مامان مطالعه مذهبیت زیاده میخوام کمکم کنی برا هیئت مون +خب؟ ×دنبال یه سری حدیث تو میگشت دیدم داره از اینترنت مطلب برمیداره بهش گفتم منبع اینا معلوم نیست بذار از رو کتاب معتبر برات پیدا کنم، که بیشتر اون حدیثایی که میخواست  نبود تو کتابای موثق ... _دنبال چه جور حدیثی میگشت؟ ×یه چیزی که مربوط به مراسم لعن  باشه هرچی بشه به این جور جلسات نسبت داد.... +سر این بحث تون شد؟ ×نه...دیشب بیرون که بود رفتم سر میزشو مرتب کردم... +خاک به سرم سیگار پیدا کردی تو اتاقش؟ × نه، بذار حرفمو بزنم دختر...!! دوتا رمان پیدا کردم که یه مقدار از شون خوندم.. بعد یهو دیدم میلاد جلو درِ اتاقش ایستاده داره با نگرانی نگاهم میکنه!! _کتابای نامناسبی بودن؟ مادرحلما با ناراحتی سرش را تکان داد و گفت: ×آره...بهش گفتم نباید از این چرندیات بخونه گفتم خوندن یه 📛داستان📛 که باجزییات صحنه و شرح داده حرامه اصلا با دیدن یه کلیپ مستهجن فرقی نداره....!!! +خب بعد میلاد چی گفت؟ ×کتابارو از دستم کشید و گفت برادر صادق گفته که وقتش شده با این سطح از مسائل آشنا بشه....این بچه نفهم... +گریه نکن مامان...حالا ... ×سرم داد زد برا اولین بار تو این بیست سال عمرش.! حلما رفت آن طرف سفره و مادرش را بغل کرد و رو به محمد گفت: +قرص قلب مامانمو میاری؟ _کجاست؟ +تو اتاقش جلو آیینه رو میز کوچیکه لحظاتی بعد، محمد با عجله قرص ها را دست حلما داد و کنارش نشست. حلما یک قرص قرمز براق برداشت و زیر زبان مادرش گذاشت.محمد در گوش حلما گفت: _مامانو ببریم دکتر؟ همان لحظه مادرحلما با دستش دست محمد را گرفت و همانطور که نفس نفس میزد، آهسته گفت: ×برا ...میلاد...برادری کن! -چشم مامان جان چشم 🇮🇷ادامه دارد... 🕊اثــرےاز؛ بانوسین.کاف.غین @mahmoum01