﷽یاد خاطرات عاشقان شهدا﷽
🌹تنها چیزی که از سیمای دلربا
و آن چشمهای زیبای عبدالحسین
در میان میدان نبرد باقی ماند
فقط یک کلاه متلاشی شده
و نیم سوخته بود...!
مگر گلولهی تانک وقتی
به یک نوجوان ۱۸ ساله میخورد
چه چیزی از اون باقی میماند؟
از ۱۶ اردیبهشت سال ۶۱ تاکنون
پیکر عبدالحسین مهمان جبهههاست
و هنوز هم میل جاویدالاثر بودن دارد..!
#ماه_پاره
#شهید_جاویدالاثر
#عبدالحسین_نوروزینژاد
#شهادت_عملیات_بیتالمقدس
#روحش_شاد_با_ذکر_صلوات
🌟شادی ارواح مطهر شـهدا صلوات
#اندازهارادتتانبهشهداگل #صلواتهدیهکنید🥀
🦋الّلهُمَّ_صَلِّ_عَلَی_مُحَمَّدٍ_وَآلِ_مُحَمَّدٍوعجلفرجهم
🌸🥀✨🥀🌸
@MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «لوس نباشیم»
👤 استاد #رائفی_پور
🔸 اگه میخوای برای خدا و #برای_امام_زمان کار کنی و مفید باشی، نباید لوس باشی...
🔺 حاج قاسم یک نمونه و الگوست در این مسیر...
@MAHMOUM01
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼
🍃🌼
🌼
#درحوالـےعطــرِیــاس🌙
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_بیستم🌺
سمیرا در حالی که سینی چای رو می برد تو آشپزخونه گفت:
_واقعا نشستی کلاس گذاشتی ناقلا، گفتی چند روز دیگه جواب میدم، الکی مثلا کشته مرده اش نیستی😉
خندیدم و گفتم:
_وای سمیرا فقط دلم میخواد ببینم مراسم خاستگاری تو چجوری میشه😄
سمیرا باز شروع کرد مسخره بازی و تصور روز خاستگاریش و منم فقط می خندیدم،
واقعا من اگه سمیرا رو نداشتم از افسردگی می مردم ...
بعد گپ زدن با سمیرا قصد رفتن کردم که اونم بزور راضی شد من برم ...
از خونه سمیرا که اومدم بیرون چند قدم برنداشته بودم که فاطمه سادات رو دیدم برام دست تکون داد منم رفتم پیشش و باهاش دست دادم😍😊
- سلام خوبی معصومه جون ناپیدایی آبجی؟؟😍
لبخندی رو لبم نشست و گفتم:
_کم سعادتی بود دیگه☺️
لبخندی زد و گفت:
_دلم برات تنگ شده بود
یه دفعه چشماش برقی زد و گفت: _راستی میدونستی داداشم برگشته
با خوشحالی گفتم:😍😳
_واقعا؟! کی برگشت؟
_ همین دیروز، عاطفه هم از شیراز اومده، میایی خونمون عاطفه رو ببینی، مطمئنم خیلی خوشحال بشه تو رو ببینه
+دلم که خیلی می خواد ولی خب آخه داداشت اومده عاطفه حتما سرش شلوغه فعلا😅
_ نه بابا، تو فردا بیا، بعدازظهر، داداشم میره تهران دنبال یه سری کارهاش، احتمالا من و عاطفه تنها باشیم😊
یه کم فکر کردم و گفتم:
_باشه عزیزم ان شاالله میام
با هم خداحافظی کردیم
و راه افتادم سمت خونه، منم دلم برای عاطفه تنگ شده بوده،
سال اول دبیرستان باهم همکلاسی بودیم خیلی هم دوست شده بودیم باهم،
تا اینکه اونا رفتن شیراز و بعد دو سه سال با برادر فاطمه سادات که تو محله ما بود ازدواج کرد😊💍
و من بیشتر تونستم ببینمش، گرچه وقتی همسرش نبود باز برمی گشت شیراز پیش پدرمادرش ...
رفته بودم تو فکر و به روزای خوشی که تو دبیرستان باهم داشتیم فکر می کردم اصلا نفهمیدم چجوری رسیدم خونه!
#نویسنده_بانوگلنرگــــس
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
@MAHMOUM01
🌹علامه طهرانی (ره):
✔️انسان سالک باید سعی کند هیچ دلی به حق از او گرفته نباشد ، حتی دل حیوانی ، چه رسد به دل انسان و چه رسد به دل کسانی که دلگیریشان بسیار مضر است مانند پدر و مادر.
👇🔅👇🔅👇
@MAHMOUM01
﷽یاد خاطرات عاشقان شهدا﷽
#اهمیت_نماز🌸🕋
✍️عاقبت بی نماز
❌فکر نکن علیرغم بی نماز ی و بی دینی،
👈بازم غرق ناز و نعمتی و خیلی خوش بحالته 😇
❌خیر!
⚠️ دستت رو از دست خدا و قرآن جدا کردی، خدا هم رهات کرده به حال خودت،
📣📣 بیدار شو‼️
👈⭕️ تو سرگردان شدی ⭕️👉
🕋«وَ نَذَرُهُمْ فِى طُغْيَنِهِمْ يَعْمَهُونَ»
آنان را در طغیانشان رها مى سازیم تا سرگردان بمانند.
📚[انعام/۱۱۰]
#التماسدعایفرج 🤲
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌺☘🌺☘🌺
@MAHMOUM01
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼
🍃🌼
🌼
#درحوالـےعطــرِیــاس🌙
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_بیست_و_دو🌺
مامان- والا من چه میدونستم می خواهی انقدر بی فکر تصمیم گیری کنی
دستامو مشت کردم،😣
اولین بار بود که مامان اینجوری سرزنشم می کرد، بغض 😢سعی داشت خودشو از چشمام سرازیر کنه ولی من مقاومت می کردم
باورم نمیشد روزی برسه که برای رد کردن عباس با خونوادم مخالفت کنم
مامان غذاشو نیمه ول کرد از سر سفره بلند شد و رو مبل نشست :
_حالا جواب ملیحه خانم و آقاجواد رو چی بدیم، بیچاره ها بعد این همه محبتی که بهمون داشتن حالا پسر دسته گلشون رو اینجوری رد میکنیم،نه تو بگو چه عیبی داره پسرشون.. معتاده، نماز نمی خونه، بیکاره...چیه؟ چی؟ ، آخه دختر منطقت کجا رفته، خدا رو خوش نمیاد جوون با ایمانی مثل عباس و
ردش کنی🙁😐
مطمئن بودم یه کم دیگه اونجا می موندم و حرفای مامان و می شنیدم اشکم سرازیر میشد،
از سر سفره بلند شدم و رفتم تو اتاق، اولین بار بود که غذا مو نصفه رها می کردم،
رو تختم دراز کشیدم و پتو رو انداختم روم و زدم زیر گریه،😣😭
عباس، عباس ..
نگاه کن چیکار داری می کنی با من ..
نگاه کن ....
.
.
از دیشب بعد اون اتفاق با هیچ کس حرفی نزدم یعنی کسی با من حرفی نزد!!!
منم سعی می کردم بی تفاوت باشم گرچه تمام شب رو گریه کرده بودم، 😭
خودم رو با کتابام مشغول کردم،
با اینکه هیچی نمی فهمیدم و تمرکز نداشتم اما کتابم جلوم باز بود
و مثلا دارم می خونمش،😒
همش فکر و خیال تو سرم بود
همه از دستم ناراضی بودن
و من همه ی این نارضایتی ها رو داشتم بخاطر رضایت یه نفره دیگه تحمل می کردم،
آخ خدا، خودت یه راهی جلو پام بزار که لااقل مامانم ناراضی نباشه ازم😔🙏
#نویسنده_بانوگلنرگــــس
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
@MAHMOUM01
جوریزندگیکن...
جوریبرخوردکن...
جوریحرفبزن...
کہوقتیمردمتورودیدنعاشقخدابشن👀🖇
@MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸افرادی که #اهل_نمازشب هستند، حتماً این کلیپ رو ببینند، تا با این ذکر بعد از نماز وتر پاداشی عظیم نصیب شان شود...
👈با ارسال این پست برای دیگران، در ثواب عظیم آن شریک می شوید...
🆔️ @mahmoum01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱شاهکارقرائت من سوره:البقره🌱
#آیه:196
#القاری:الاستاد:محمدصدیق المنشاوی
#امیرالقرا
سعی کنید قران انیس و مونستان باشد ، نه زینت دکورها وطاقچه های منزلتان شود ،بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید.
شهید سید مجتبی علمدار
شهادت آرزومه💔
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼
✍امام علي عليه السلام: دروغگو و مرده يكسانند؛ زيرا برترى زنده بر مرده به اعتماد بر اوست. پس اگر به سخن او اعتمادى نشود، زنده نيست
📗 غرر الحكم، ح 2104
⏳امروز دوشنبه
۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
۲۴ شوال ۱۴۴۴
۱۵ مه ۲۰۲۳
→@MAHMOUM01
﷽یاد خاطرات عاشقان شهدا﷽
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز ۱۹ اردیبهشت ماه سالروز شهادت مدافع حرم" حسن قاسمی دانا
#شهید_حسن_قاسمی_دانا🕊
🍃بچه ی مشهد ...فرزند دوم خانواده بود ، متولد شهریور 63 .
🍃 #شوخ و😜 #مهربان و ... . در نانوایی پدرش کار میکرد .دوستانش میگفتند حدود چند ماه تلاش 😰کرده بود تا مسئولان لشکر فاطمیون (که مخصوص رزمندگان افغانی است) قبول کنند و اعزامش کنند ...☺️
همان روزهای اول ، او را مسئول تک تیر انداز ها کردند ...😎
🍃#شهید_صدرزاده (دوستش) میگفت خیلی برای بچه هایش کار کار میکرد . مثل مادر بود برایشان . صبح تا شب خدمت میکرد به بچه ها .
🍃فرودین 93 اعزام شد😊 به سوریه (حلب) و 22 روز بعد هم ، #داوطلب شدند ساختمان 3 را که سقوط کرده بود ، پاکسازی و آزاد کنند
حسن و مصطفی (شهید صدرزاده) و 6 نیروی داوطلب . شدند 8 نفر ...
حسن گفت 8نفریم ، اسم عملیات هم باشد #امام_رضا(علیه السلام) ...
همه با فریاد ی #یاعلی_بن_موسی_الرضا(علیه السلام) ریختند داخل ساختمان و پاکسازی را شروع کردند
دشمن با زبان عربی میپرسد شما که هستید؟😖
حسن فریادمی زد:نحن شیعه علی بن ابی طالب(علیه السلام)
🥀🌸🥀🌸🥀
@MAHMOUM01
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 غصه نخور! اینجا همه چی دست گرمیه!
🔰#استاد_پناهیان
@MAHMOUM01
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼
🍃🌼
🌼
#درحوالـےعطــرِیــاس🌙
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_بیست_و_سه🌺
صدای زنگ گوشیم📲 منو از فکر و خیالاتم کشید بیرون،
بلند شدم و دنبال گوشیم گشتم، ای بابا کجاست ..
زیر تخت رو نگاه کردم افتاده بود اون زیر دستمو دراز کردم و برش داشتم، فاطمه سادات بود
- الو سلام😒
+سلام معصومه چرا گوشیتو جواب نمیدی؟😕
نشستم رو تخت و گفتم:
-ببخشید دم دستم نبود
- آها، خواستم بگم بیا خونمون دیگه، من و عاطفه میخوایم ناهار بخوریم منتظر توایم😊😋
نگاهی به ساعت انداختم و گفتم:
-آخه الان که ساعت دوئه، قرار بود عصر بیام
+خب حالا ناهار بیا پیشمون تنهاییم😊
ـ باشه پس تا نیم ساعت دیگه اونجام
+باشه عزیزم فقط زود بیا که گشنمونه😅
خندیدم و گفتم:
-چشم زود میام😄
بلند شدم رفتم پیش مامان و بهش گفتم دارم میرم خونه فاطمه سادات،
اونم بدون نگاه کردن بهم گفت برو!!
خب چیکار میکردم چجوری مامانو راضی میکردم
حقیقت رو هم که نمیتونستم بهش بگم چون عباس خواسته بود بین خودمون بمونه،
پس واقعا نمیدونستم چجوری مامانو راضی می کردم!!😕
رفتم در کمدمو باز کردم و دنبال یه لباس مناسب میگشتم
که محمد اومد تو
- اجازه هست؟😊
خب خدارو شکر ایشون باهام قهر نیست لبخندی زدم و گفتم:
_بله داداش جون😊
جواب لبخندمو داد و رو تختم نشست:
_میخوام باهات حرف بزنم
درحالیکه کلم تو کمدم بود و دنبال لباس مورد نظر میگشتم گفتم:
_فقط میشه زود بگی می خوام برم خونه دوستم
+باشه میرم سر اصلا مطلب .. ببین معصومه، عباس پسر خیلی خوبیه نمیدونم تو چرا ازش خوشت نیومده، اون با این که چند سال خارج بوده ولی اصلا به فرهنگ اونجا عادت نکرده و خودِ خودش مونده، تو نمیدونی چه پسر مومن و با اعتقادیه، من اصلا شوکه شدم تو گفتی ما به درد هم نمیخوریم، به نظر من که شماها خیلیم به هم میایین😐
چندین بار پلک زدم تا جلوی ریزش بغضی رو بگیرم که دردش تا سینه ام نفوذ کرده بود،😣😢
چرا کسی منو نمی فهمید،
دلم می خواست داد بزنم
و بگم آخه شماها چه میدونین که من بی تاب عباسم
ولی به خاطر همون بی تابی دارم خواسته شو اجابت می کنم..
نفس عمیقی کشیدم تا دلم آروم شه ..
لباسم رو پیدا کردم کشیدمش بیرون و رو به محمد برای اینکه دلشو نشکونم گفتم:
_باشه به حرفات فکر می کنم داداشی
لبخندی😊 از سر رضایت زد و رفت بیرون،
حتما فکر کرد که نظرم رو تونست عوض کنه
ولی اون که از وجود این جواب اجباری خبر نداشت !! 😣😢
#نویسنده_بانوگلنرگــــس
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
@MAHMOUM01
✍ آیت الله بهجت قدس سره:
ما برای این وقت تلفکردنها آفریده نشدهایم.❗
📚نکتههای ناب، ص١٣٣
@MAHMOUM01