هدایت شده از شـھید آرمـان عـلے وردے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مزار شهید آرمان علی وردی
•
بَرا؎خُـدآبـٰآشِیـمتـٰا
نـٰازَمـٰانرآفَقَـطاوبِڪِشَــد
وَهمَـآنـٰانـازڪِشیدَنخُـدا
مَعنایَـششَھآدَتاَست...
•
@martyr_12_8
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸
☘🌸☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸
☘🌸
🌸
#من_میتࢪا_نیستمـ🌿
#زینب_کمایی
#قسمتبیستوهشتم
تک تک بچه ها به آبادان وابسته بودند. در همهی سال های زندگیمان حتی یک مسافرت نرفته
بودیم. همهی خوشی ما همان خانه و محله وشهر خودمان بود. کسی را هم نداشتیم که خانهاش
برویم. تنها عمهی بچهها که شوهرش عرب و آشپز شرکت نفت بود، در ماهشهر زندگی میکرد. او
هشت تا بچه داشت. هیچ وقت مزاحم او نشده بودیم.
خانهی فامیل های بابای مهران در رامهرمز هم نرفته بودیم. حالا با این وضع باید همهی ما به
عنوان جنگ زده و خانه از دست داده به جاهایی میرفتیم که تا آن روز با عزت هم نرفته بودیم.
ما دلخوشی به آینده داشتیم. فقط چند دست لباس برداشتیم. به این امید بودیم که جنگ در
چند روز آینده یا چند ماه آینده تمام میشود و به خانهی خودمان بر میگردیم. فقط مینا و مهری
حاضر نشدند لباس جمع کنند. تا لحظهی آخر کتاب مفاتیح در دستشان بود و دعا میخواندند
و از خدا میخواستند که یک اتفاقی بیفتد، معجزهای بشود که ما از آبادان بیرون نرویم. غم
سنگینی هم در صورت زینب نشسته بود. حرف نمیزد. چون کوچک ترین دختر بود به خودش
اجازه نمیداد که خیلی مخالفت کند. سنش کم بود و میدانست کسی به او اجازهی ماندن
نمیدهد.بابای مهران ما را سوار یک کامیون کرد. کامیون دو کابینه بود. همهی ما توی اتاقک
کامیون نشستیم و به سمت پل ایستگاه۱۲ رفتیم. پل را بسته بودند و اجازهی عبور از پل را
نمیدادند. اجباراً به زیارتگاه «سیدعباسی» در ایستگاه۲۱ رفتیم.
دختر ها در زیارتگاه حسابی گریه کردند و متوسل به سید عباس شدند که راه بسته بماند. تعداد
زیادی از مردم در زیارتگاه سید عباسی و خیابان های اطراف منتظر بودند که پل ایستگاه۱۲ یا ۷ باز
شودچند ساعتی گذشت که خبر باز شدن پل ایستگاه۷ را دادند و ما توانستیم از آن مسیر از
شهر خارج بشویم. روز خارج شدن از آبادان برای همهی ما روز سختی بود. با کامیون به ماهشهر
رفتیم.خانهی عمهی بچهها در منطقهی شرکتی ماهشهر بود. جمعیت آن ها زیاد بود و جایی برای
ما نداشتند. ما فقط یک شب مهمان آنها بودیم و روز بعد به رامهرمز به خانهی پسرعموی بابای
مهران رفتیم. مینا و مهری از روز خارج شدنمان از آبادان اعتصاب غذا کرده بودند و چیزی
نمیخوردند. البته شهرام یواشکی به آنها بیسکویت و نان میداد...
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّڪَالْفَــرَج
#معصومه_رامهر_مزی
🌸
☘🌸
🌸☘🌸
☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸
☘🌸☘🌸☘🌸
🌸☘🌸☘🌸☘🌸༄⸙
【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】
••♡••
سراغقبرِشهیدهاییکهزیاد
زائرندارندبروید!
آنهاچیزهاییکهمیخواهند
بهصدنفربدهندرابهیکنفرمیدهند...(:🌿
#حاجآقا_امینیخواه✨
【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】🌸❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•..مےگویندجمعهمےآید..
آرے،روزےکهبازارتعلقاتدنیاراتعطیل
کنیم؛اوخواهدآمد!.. •
-【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】✨💎
⪻🙂🦋⪼
شهید مهدی زینالدین:
هرگاه شهدا را در شب جمعه یاد کنید،
آنها شما را نزد اباعبدالله الحسین
(علیهالسلام) یاد میکنند.
-【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】✨❄️
-﷽-
امیرالمومنین علی علیهالسلام:
کسی که رابطهاش
با خدا درست نباشد؛
نمیتواند رابطهٔ خوبی
با کسی برقرار کند..!🌿
•غررالحکم•
【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】🌱❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-﷽-
دلکهمشتاقباشد
هوایمحبوبمیکند... 🌺
#امام_زمان💛
#جمعه🌱
_【𝙼𝙰𝙷𝙼𝙾𝚄𝙼】🦋❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👏👏👏🌹🌹🌹
👌👌👌👌همخوانی بسیار بسیار زیبا و قابل تأمل دختران افغانستانی...
#انتشار_حداکثری
🎶 برای تو خواندم اَی دختر همسایَه
پیام بسیار مهمی به دختران ایرانی
#زن_زندگی_آگاهی
☆《MAHMOUM 》☆