eitaa logo
کربلایی محمود اسدی (شائق) ۱۳۵
488 دنبال‌کننده
11 عکس
42 ویدیو
4 فایل
اشعار و مداحی
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۳۰۴ اومدی ای عزیز زهرا ممنونم ای گل طاها شرمندم از روی سکینه نشد که اب بیاره سقّا چو گیسوی تو من در پیچ و تابم من از شرم لب اصغر کبابم منو نبر به سوی خیمه آقا خجالت زده‌ی روی ربابم هنوز اینجایی که ای باغ لاله بگوشم میرسه گریه و ناله بذار باشه تنم برگرد خیمه شدم دلواپس گوش سه ساله **** دستامو با خودت آوُردی منو دیدی غصه خوردی خواستی بلندم کنی امّا دیدی تنم پاشید نبردی بخدا تویی تو ماه شبم از غریبیِ تو جون بر لبم با همین سری که خورده عمود روی نی مواظب زینبم چشای خونیم از داغت می‌باره میرم اقا دلم یه غصه داره تو برداشتی سرم رو از روی خاک سر تو از رو خاک کی برمیداره **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۳۰۵ من اومدم بالای گودال دیدم افتادی توو جنجال دور تورو گرفته بودن نیزه که خوردی رفتی از حال یکی نیزه‌شو به پهلوت میزد یکی با دشنه به بازوت میزد یکی سنگ تراشیده آورد پیش چشم من به ابروت میزد شکسته حرمتت فریاد فریاد شکسته شد سرت ای داد بیداد کجایی یا رسول الله ببینی حسینت از رو مرکب با سر افتاد **** نیزه رو زد میون سینَت دوباره بیرون کشیده می‌دید سَنان بازه دهانت دهانتو بخون کشیده روی این سینه‌ی زخمی شده شمر پست اومدو راحت نشست زانوشو روی تنت داد فشار استخوون بدنت رو شکست خودم دیدم نداری توو بدن جون خودم دیدم که چشماته پر از خون بهش گفتم حیا کن بی مروّت دیگه با پا تنش رو برنگردون **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۳۰۶ شکسته شد حرمتم چی بگم از غربتم خیلی بزرگ تر بودش دستاشون از صورتم اونی که توو گودال رو سینت نشسته سیلی زد به گوشم دندونم شکسته نمی‌دونم ای پدر داری تو از من خبر از روی ناقه زمین افتاده بودم با سر یه جوری دخترت رو زدن که هنوز خون میاد از دهن یادگاریِ دست یهود همه جای بدنم شد کبود **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۳۰۷ لالا لالا اصغرم ای غنچه‌ی پرپرم شرمندم از مادرت برم چجوری حرم حنجر کوچیکت به مو بنده اصغر الهی که سرت نشه کنده اصغر تو دست و پا میزنی گم کرده‌ام دست و پا شبیه مادر بزرگ تو رو زدن بی‌هوا وَ مِنَ الوَریدِ اِلیَ الوَرید گلوی نازکتو تیر برید وَ مِنَ الاُذُنِ اِلیَ الاُذُن گوش تا گوشِ‌تو بدجور درید **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۳۰۸ یا ولدی اکبرم نور دو چشم ترم ببین که از داغ تو چی اومده بر سرم فَقَطّعُوهُ‌ بِسّیُوف ارباً اربا اعضای تنت شد پاشیده توو صحرا نظم تنت ریخت به هم با ساز و آواز علی ریختن سرت عزیزم زَنا با مقراض علی بدنت پاره شد وای من یکی اصلاً نمی‌گفت نزن کوچه واشد برای کشتنت دسته جمعی تورو با هم زدن **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۳۰۹ پاشو علمدار من پاشو سپهدار من با رفتنت خورده است گره روی کار من فَسَقَطَ مُخ راس سرشد متلاشی با این سر چجوری میخوای از جا پاشی چهار هزار تیرانداز تورو کفن کردنت با تیراشون می‌زدن به سرتاپای تنت چجوری از زمین بردارم باید اینجا تو رو بگذارم حتی نیست ممکن اینجا که من زخمای جسمتو بشمارم **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۳۱۰ از توو حرم با شتاب می‌دویدم یا اخا دیدم که شمشیراشون میره پایین و بالا گیر کردی و دیدم توی اوج غربت از رو مرکب آخر افتادی با صورت وَفِرقَه بِالخَشَب وَفِرقَه بِالسِّنان خودم دیدم که سَنان نیزه‌شو زد بر دهان خون تازه میریخت از دهنت جای چکمه است به روی بدنت آبروی همه عریان شده دست اینه و اونه پیراهنت **** خنجر شمر یه عدد رو حلق آقا نوشت ملا آقا دربندی از حال مولا نوشت بند اومد نفس‌هات شمر اومد توو گودال دیدم از بلندی جسمت شد لگدمال خودم دیدم از رو تل چه کاری کرد بی‌ادب سرتو از مو گرفت کشید به سمت عقب پاگذاشت بی حیا رو کمرت چندتا ضربه زد جدا شه سرت دید جدا نمیشه تا از گلو از ستون فقرات کرد شُرو **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۳۱۱ دیدم من ازروی بلندی یارم افتاد در زیر پای لشگری دلدارم افتاد دور و بر جسمش همه جنجال کردند آقای عالم را همه پامال کردند هر کس که می‌آمد به جانش ضربه می‌زد هر کس به دستش بود با هر حربه می‌زد دیدم یکی میزد به پهلو با سِنانش دیدم سَنان با نیزه میزد بر دهانش دیدم یکی خیره‌ست بر انگشتر او خورجین به دست آمد یکی بهر سر او دیدم یکی انداخت پنجه بین مویش دیدم به چشم خویشتن نحر گلویش شمر لعین با کینه از روی حسد زد بر استخوان صورت او بی‌عدد زد با قبضه‌ی شمشیر، رویش را به هم ریخت با کندی خنجر، گلویش را به هم ریخت با یک لگد آرام جانم، نیمه جان شد پشت عزیز ما به سمت آسمان شد ای کاش قاتل سمت و سوی تن نمی‌رفت ای‌کاش با چکمه روی گردن نمی‌رفت ای کاش جسمش زیر و رو اصلاً نمی‌شد با یک دو ضربه سر جدا از تن نمی‌شد دیدم سرِ فرصت سرش از تن جدا شد رگهای حلقوم حسینم جابجا شد **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۳۱۲ جز حسینِ من، گلی پرپر در این گلشن نداشت لاله‌ی پرپر شده که زیرو رو کردن نداشت عالمِ امکان کسی مانند زینب غم ندید مادری هم مثل من خونین جگر اصلاً نداشت آبرودار جهان عریان به روی خاک بود بر تنش غیر از سِنان و تیر، پیراهن نداشت یوسف من بی‌کفن نه بوریایش شد کفن پس کفن دارد حسین من ولیکن تن نداشت قسمتی از پیکرش چسبیده زیر سم اسب غیر چندین تکه زینب بر روی دامن نداشت از تنِ دَرهم شده هرچه بگویم کم بوَد اینکه رگ‌ها نامرتب شد دگر گفتن نداشت سر به روی دامنم بود و جدا می‌کرد شمر دخترم زینب در آنجا طاقت دیدن نداشت کس نداند گوشه‌ی گودال حکم ذبح را طاقت این ضربه‌های دشنه را گردن نداشت باز صد رحمت به وضع حنجرِ یحیی، که او برگلویش نقشی از آثار سر کندن نداشت زینبم با اکبر و عباس و قاسم آمده رفت اما محرمی هنگام برگشتن نداشت دختر من با چه دشواری سوار ناقه شد بی کمک باشد اگر زن اینکه خندیدن نداشت با که گویم که مهار ناقه دست شمر بود دلخوشی جز یک سر پر خون، عزیز من نداشت **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۳۱۳ یوسف فاطمه در معرض گرما مانده کار نیزه است اگر زخم تنت وامانده با که گویم به تنت پیراهنی نیست که نیست کهنه پیراهن تو زیر لگدها مانده از همان لحظه که اعضای تو را درهم دید قامت عمه‌ام از دیدن تو تا مانده روی یک کهنه حصیری بدنت را چیدم ولی انگار تنت در همه صحرا مانده بوریا پر شده اما بدنت جمع نشد بین زنبیل کمی از بدنت جا مانده بدنت پخش زمین هست ولی سینه کجاست سینه‌ات زیر سُم مرکب اعدا مانده ذره ذره بدنت از سم مرکب می‌ریخت به سم مرکبشان دیده زهرا مانده @mahmud_asadi_shaegh135
۱۳۱۴ کعبه‌ی عشق، حریم پسر شیر خداست شب جمعه‌ست‌و دل ما به سوی کرب‌وبلاست مادری با قدخم سوی حرم می‌آید ذکر لبهاش بوَد وای حسینم تنهاست یا بُنیّ ته گودال تو را بد کشتند دیده‌ام تا ابدالدّهر برایت دریاست یاد آنروز که دنبال سرت می گشتم چه سری که رَد سر نیزه به حلقت پیداست پیرهن دوخته بودم که نمانی عریان پسر بی کفنم، پیرُهنِ کهنه کجاست جای شمشیرو سِنان جای خودش، می‌بینم به روی پیکر درهم شده‌ات جای عصاست هر که با هرچه به کف داشت به جسمت می‌زد کفِ گودال، تن پاکِ تو ارباً ارباست آه مادر تو دعا کن که بیاید مهدی تا نیاید پسرت، دربدری قسمت ماست @mahmud_asadi_shaegh135
۱۳۱۵ این چهل شب از مصیبت قدّ زینب خم شده چوبه‌ی محمل فقط با خواهرت همدم شده این چهل شب هیچ میدانی چه بر زینب گذشت روز هم حتی به چشم خواهرت چون شب گذشت از کنار جسم تو رفتم ولی باز آمدم از میان خنده ها و سازو آواز آمدم در همین‌جا بود دور پیکرت صف می‌زدند تو کف گودال بودی و همه کف می‌زدند کِی رود از خاطر من خاطرات فتلگاه پیش چشمم بود بر رویت قدم زد یک سپاه من خودم دیدم که مرکب روی جسمت پا گذاشت بس که اسب از روی تو رد شد، تنت سینه نداشت دیدمت در بین گودالی و خسته بردنت تا ته گودال با نیزه شکسته بردنت در نبودِ شیرها روباه با جرئت شود خواهرت مجبور شد با شمر هم‌صحبت شود یوسفم دانی که یوسف از چه بازاری گذشت خواهرت زینب از آن بازار، با زاری گذشت خصم روی زخمِ قلبم، غم روی غم می‌گذاشت شرم دارم که بگویم محملم پرده نداشت گر بپرسی از سه ساله، گویم از دست یهود غیر ناخن بود سر تاپای اعضایش کبود قبر او را کندم امّا با دو دست خویشتن بهر طفل تو لباس پاره پاره شد کفن نیمه‌ی شب در خرابه دست تنها یا اخا با تیمّم غسل دادم دخترت را یا اخا @mahmud_asadi_shaegh135