دعوتمان کرد جلسه، توی یک ساختمان خیلی محقر. قبل از انتخابات بود و ایشان ثبتنام کردهبود برای نامزدی. ابتدای حرفهایش، زمانی که گرمای عجیبی توی کلام و نگاهش موج میزد، رو به ما گفت: «من دارم از بهشت علی بن موسی الرضا میام بیرون. قطعا، نمیخوام که از بهشت بیرون بیام و وارد جهنم بشم! اگر وظیفه و تکلیفی احساس نمیکردم، هیچ وقت این کار رو نمیکردم.»
او وارد جهنم تهمتها و قضاوتها و بیمهریها شد؛ اما هیچ وقت از بهشت خارج نشد. زمانهای مشهد بودنش، برنامهی ثابتی داشت؛ یک ساعت قبل از اذان صبح، کنج مسجد بالاسر، میایستاد به نماز شب. گاهی دهها نفر نماز خواندنش را تماشا میکردند؛ اما او انگار که هیچکس توی حرم نیست؛ به پهنای صورت اشک میریخت و مناجات می کرد.
✍امیرطاها حسین خان
#راه_رئیسی