May 11
May 11
ابتدابسمِربآغوشش
گونہها،چشمها،لبش،گوشش
نقطہۍعطفِجذبہۍرویش
انعڪاسشڪستابرویش
سبزهاندامِباغِزیتونها
موپریشانِبیدِمجنونها
تن،بلنداۍنخلِاهوازۍ
راهرفتن،خداۍطنازۍ
شعرِاعجازِنازمۍخوانم
درنگاهشنمازمۍخوانم
ربناآتناهواۍتنش
اهدنافۍصراطِآمدنش
ڪهبچرخدبہسوۍمانظرش!
یابیفتدبہڪوچہامانگذرش!
باهمانچشمهاۍبۍبدلاش
ڪهچہجانهاگرفتہدرقِبلاش
چشمهاقطرههاۍباداماند
چشمهایۍڪہمستماداماند
خانمانسوزِناڪسانداینان
ڪہبراۍجہانبسانداینان
دیدههاراخمارمۍخواهند
همہرابۍقرارمۍخواهند
مردمانمڪہمستمۍخندند
تازمانیڪہهستمۍخندند
تازمانۍڪہهستمۍخندم
دلاگرچہنبست،مۍبندم
@mahni_313
#شایدنویسنده !
.
.
صداهای توی سرم انقدر زیاد است که دارد از چشمانم می زند بیرون، روحم دارد از درون خودش را می کوبد به دیوار، لفظ کلمات اشتباهی از دهانم خارج می شود و زمان صحبت کردن بقیه بدون این که بشنوم چه می گویند مدت ها در فکر فرو می روم این همه به هم ریختگی اطرافم آشفته ام کرده نه می خوابم، نه می خوانم و نه می نویسم حالم بد نیست چای به راه است و دوستانی که درد را بلدند اما حس می کنم گم شده ام... در درون خودم گم شده ام عین کلافی هستم که هزار هزار گره خورده نیازمند کسی هستم که بیاید بنشیند با حوصله گره ها را یکی یکی باز کند و آنچه مطلوب است حاصل شود شده ام عین غروب آفتاب همان قدر بلاتکلیف . . .مانده ام بین روز و شب، بین روشنایی و تاریکی، بین اشک و لبخند . . .
.
.
پ ن: حیرت، سرگردانی، کلافگی، سردرگمی، تحیر، سراسیمگی، تشویش، اضطراب، آشفتگی، به هم پیچیدگی، تردید، دودلی چکیده ای است از شرح احوالم . .
حالم خوب است . . راستی تو خوبی؟!
یکشنبہ
1400.11.24
#ماهنۍ
عَجَب دارد این اُلفتت با خدا
یه جا عاری از یاد تیری ولی
یه جا با صدای گدایی چُنین
به همدردیَش از یه عالم سَری!
-رهامحسنزاده