eitaa logo
آوای هور
202 دنبال‌کننده
48.1هزار عکس
39.5هزار ویدیو
377 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دیروز در دانشگاه واقعا با گوشت و پوست و خونم لمس کردم که هنوز عده‌ای با جماعت اینترنشنالی فکر می‌کنند خبری است! روی جماعتی قمار می‌کنند که گنده‌ترین تیرهایشان حسین رونقی و توماج صالحی بودند. حسین رونقی که چوپان دروغگو از آب در آمد و توماج صالحی هم پهلوان پنبه! برای حسین رونقی گفتند پاهایش شکسته و اعتصاب غذا کرده و ... معلوم شد اینطور نبوده. آن‌هایی هم که منصف بودند فهمیدند چه کلاهی سرشان رفته ولی اکثریت جماعت دوست نداشتند همین دروغ را هم متوجه شوند! کافی است کلیپ‌های توماج صالحی را نگاه کنند که چه کری‌هایی می‌خواند! صدر تا ذیل نظام را به قول خودش شسته بود اما دیروز کلیپش منتشر شد که در صحت و سلامت می‌گفت کاش این کارها را نمی‌کرده! (یادمان نرفته زیر شکنجه و با بدنی برهنه و پرخون حاضر نشد کوچکترین توهینی به اعتقاداتش کند اما پسر انقلاب خیالی‌شان ... بگذریم) کاش فکر کنند! اگر قرار باشد انقلاب هم بکنند با بچه‌بازی نمی‌توانند! با علی کریمی و پوریا زراعتی و سینا ولی‌الله و نازنین بنیادی و سیما ثابت و حتی علی دایی هم نمی‌شود! حتی اگر این توهم‌پاشیِ جماعتِ اینترنشنالی را نگاه کنند متوجه می‌شوند در پهنه کشور، زیر نیم درصد هم به این همه پروپاگاندای اعتصاب سه روزه‌شان جواب مثبت نداده! حتی اگر هوا هم اینطور نمیشد باز هم فرقی نمی‌کرد ... جالب است دیروز دیدم توهم کرده‌اند جمهوری اسلامی ابرها را بارور کرده! واقعاً این کار در پهنه سرزمین ایران ممکن است؟! گیرم ممکن باشد، این نشان از پیشرفته بودن نظام نیست؟! جالب بود فردی می‌گفت نظام دستگاه‌های از روسیه وارد کرده‌! نمی‌دانم وقتی این حرف‌ها را می‌زنند خنده‌شان نمی‌گیرد؟! از داستان حسین رونقی و توماج صالحی درس‌های زیادی می‌شود گرفت. کافی است همه قدری فکر کنیم ... پی‌نوشت: این را برای اینستا نوشته بودم (با کمی تغییر!) @MAHOUR24
‏ماجرای این توئیت: سه شنبه عصر بود،میخواستم از شهرستان برگردم خونه. اول رفتم گاراژ که با اتوبوس بیام ولی اتوبوس خیلی دیر حرکت میکرد و من نمیخواستم دیروقت برسم،ناچارا تاکسی گرفتم و رفتم که با سواری بیام. تو مسیر خدا خدا کردم که حداقل یه خانم دیگه هم باشه و مجبور نشم با سه ‏نفر مرد همسفر بشم. اونجا که رسیدم تنها مسافر بودم. سه تا صلوات تقدیم یکی از شهدا کردم و میخواستم آیة الکرسی رو شروع کنم که دوتا دخترجوان به عنوان مسافر سر رسیدن. به شدت خوشحال شدم و نشستم تو ماشین،حجاب دخترا چندان خوب نبود،یکیشون که آرایش خیلی غلیظی داشت از بدو ورود نسبت ‏به من گارد داشت. من و یکی از دخترا نشستیم عقب،اونی که آرایش داشت جلو نشست. راننده که با دیدنشون ذوق کرده بود،سر صبر و با لبخند دخترک آرایش کرده رو یه دل سیر نگاه کرد و نشست پشت فرمون. یه مقدار از مسیر رو که رفتیم دختر عقبی هم شالشو انداخت روی شونه هاش،دلم میخواست تذکر بدم ‏ولی فضا هنوز فراهم نبود. یه مقداری از مسیر که گذشت دختر جلویی چیزی به راننده گفت،اونم برای اینکه حرف دختر رو بشنوه تا جایی که تونست سرش رو آورد نزدیک دخترک،دخترک دوباره حرفشو تکرار کرد،انگار از راننده میخواست که آهنگ بذاره راننده خیلی سریع گوشیشو وصل کرد و صدای آهنگ ‏«عزیز بشینه کنارم» فضای ماشین رو پر کرد. حس ناامنی تمام وجودم رو گرفته بود هوا تاریک شده بود و بارون به شدت می بارید، من بودم و دوتا دختر بدحجاب و بی حجاب و مرد هیزی که ذوق همسفری با این دوتا دختر رو نمیتونست پنهان کنه و این خوشحالی در صورت و رفتارش کاملا مشهود بود هر چه ‏خواستم تمام شجاعتمو در وجودم جمع کنم و به دخترک بی حجاب تذکر بدم ولی نتونستم. نمیدونستم اگه تذکر بدم با گاردی که از همون اول این دوتا در برابرم داشتن و یه مرد هیز چه بلایی سرم میاد. از دوتا دخترا که نه ولی از رانندهه میترسیدم،با خودم فکر کردم آدمی اینطور آشکارا چشم چرونی ‏حتما آدم خطرناکیه خلاصه که من رفوزه شدم. اگه قبلش میگفتم شهید ‎ خیلی کار بزرگی کرده الان با ذره ذره ی وجودم بهش اعتقاد دارم،آدم تا تو موقعیت قرار نگیره نمیدونه تا کجا حاضره از خودش و چیزایی که دوست داره برای خدا بگذره،خدا کنه که در مسیر خدایی شدن شهدا دست منم بگیرن. "ترانه پارسا(علی ابن ابی طالب امامی)"
داغی که سرد نمیشود... ۱۱بهمن ۱۴۰۱ ‎ @MAHOUR24
♦️‌ اگه بود امروز 22 ساله می شد! 🔹‌ تولدت مبارک آرمان ایران ❇️به کانال صدای بصیرت بپیوندید https://eitaa.com/joinchat/340459628C36a9f82c75