eitaa logo
محرم دل
279 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.3هزار ویدیو
10 فایل
﷽ میخوای بدونی مطالبِ کانال مَحرمِ دل، راجع به چیه و کیا دارن داخلش محتوا بارگذاری می کنند؟ یه سر کوچولو بزن به این لینک 👇 https://eitaa.com/mahram_e_del/1096 🌸امید که قبول اُفتد🌸 راه ارتباط با ادمین ها: ⛭ @Mahramedel@mj62moradi ایجاد:۹۶/۱۰/۱۷
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
بسم الله الرحمن الرحیم 🔷 «یکی مثل همه» 🔷 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی قسمت دوم مسجدالرسول-طبقه فوقانی-کتابخانه مسجد « ... ما خیلی باید حواسمون جمع باشه. حریف خیلی قَدَر هست. اینقدر کتاب و محتوای غیر اخلاقی و ضد دینی در جامعه ما زیاد شده که از حد و حصر خارجه. دقیقا برای مبارزه با همین نوع تفکرهای الحادی و برای تقویت جبهه خودی و آشنایی نسل جوان ما با فرهنگ مطالعه، تصمیم گرفتیم یکی از خوش فکرترین و پای کارترین نیروهای انقلابی را هم زمان هم به عنوان«سرپرست نهضت کتابخوانی» و هم«فرمانده گروه امر به معروف و نهی از منکرِ واحد خواهران مسجد» قرار بدیم. من از همین حالا اعلام میکنم که منتظر روزهای خوب و خوش جبهه فرهنگی کتاب و مطالعه و همچنین گروه امر به معروف و نهی از منکر بانوان هستیم و توقعمان هم بالاست. خواهشی که از همه دوستان دارم اینه که با ایشون نهایت همکاری را به عمل بیارید تا ان شاءالله با قدرت و درایت، این دو جبهه در این محل و مسجد تقویت بشه. باردیگر از همه شما تشکر میکنم و منم مثل شما مشتاقم که صحبت های سرپرست جدید را بشنوم و استفاده کنم. امیدوارم موفق باشید. برای سلامتی خودتون یه صلوات بفرستید» در فضایی که بینِ قفسه های کتاب به وجود آورده بودند، پنجاه تا صندلی چیده بودند. فقط هفت هشت نفر حضور داشتند که همگی خانم بودند. صدای همان چند نفر بلند شد: «اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم» مجری که از آن دخترخانم‌های چادری و پرانرژی بود و آن روز یک ته آرایش مختصری هم داشت، با همان حالت‌های طنازانه مجریانه پشت تریبون حاضر شد و با لبخند خاص خودش گفت: «بعله ... ای کتاب ... ای همه چیز ما ... ای که ما را از تنهایی در می آوری ... ای مادر همه فضائل ما ... تو را دوست داریم و جان تو را جانانه ورق می‌زنیم و سرمی‌کشیم. تقدیر و تشکر میکنم از جناب آقای ذاکر که همه را به فیض رسوندند. منم مثل همه شما مشتاقم تا صحبت های سرپرست جدیدمون را بشنوم. از طرف همه شما دعوت میکنم از سرکار خانم نرجس ایزدی که به جایگاه تشریف بیارن و جان های مشتاق و تشنه همه ما را سیراب نمایند. به افتخار سرکار خانم نرجس ایزدی... یه صلوات بلند ... بفرمایید نرجس خانم!» خانم ایزدی که همان ردیف اول نشسته بود، خانمی حدودا چهل ساله و با قدی بلند و به غایت لاغراندام بود. از سر جایش بلند شد و قدم قدم جلو رفت. وقتی به مجری رسید، در حالی که همه ایستاده بودند و صلوات و کف و صدای همه چیز با هم قَر و قاطی شده بود، توقف کرد و چند کلمه در گوش مجری زمزمه کرد و گفت: «الهام خانم مگه من نگفته بودم دیگه ته آرایش قدغنه؟ تاکید نکردم خیلی لوس حرف نزن؟ نگفتم وای به حالت اگه یک تارِ موت پیدا باشه؟ این چه وضعیه دختر؟ آخه طلبه و این جِلافتا! یه کم خودتو جمع و جور کن!» الهامِ بیچاره که اندکی تپل بود و خیلی هم تیپ و قیافش فاجعه نبود، شروع کرد و خودش را جمع و جور کرد. فورا دستی به پیشونیش و کنار صورتش کشید و اندک موهایی که بیرون بود را زیر روسری لبنانیش کرد و نوکِ روسریش را هم زیرِ چادرش مخفی کرد. الهام که فقط دوست داشت در آن لحظه، نرجس بیخیال بشود و از او رد شود لبهایش یواش یواش تکان خورد و در حالی که میگفت «چشم ... چشم ... شما بفرمایید ... حالا وقت این حرفهاست؟ یادت نیست چقدر التماستم کردی که مجری این جلسه بشم؟» با لبخندی مصنوعی، دستش را به طرف تریبون دراز کرد و مثلا او را به طرف تریبون راهنمایی کرد. وقتی نرجس روی صندلیش نشست، کسی چیز خاصی از چهره‌اش را نمیدید. فقط قابِ عینک و نوک دماغ مبارک نرجس خانم مشخص بود. در حالی که نفس‌های همان هفت هشت نفر بیچاره حبس شده بود و منتظر بیانات شریف و عرشی ایشان بودند، نرجس گلویی صاف کرده و شروع کرد: «بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. و صلی الله علی سیدنا ونبینا و اشرف مخلوقات جهان، محمد و آله الطاهرین!» صدای صلواتِ ضعیفی در فضا پیچید. نرجس ادامه داد: «بسم الله الرحمن الرحیم. والعصر، ان الانسان لفی خسر، الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصو بالحق و تواصو بالصبر. صدق الله العلی العظیم» دوباره صدای صلوات آمد: «اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.» نرجس ادامه داد: «از همه آقایان و خانم ها و مسئولین گرانمایه و خانواده های معزز شهدا و ایثارگران و خانواده های کتابدوست و کتاب رفیق و همه بچه های کتاب‌زاد و متصدیان محترم فروش ما در همه شهرها و شعبه‌ها که از راه های دور و نزدیک در خدمتشون هستیم، تشکر و قدردانی میکنم. عزیزان! همونطور که میدونید، قبلا جنگ از روبرو بود و دشمن را می‌دیدیم و با ما درگیر میشد و ما هم براش برنامه ریزی میکردیم و مقابله میکردیم. @Mohamadrezahadadpour ادامه👇👇
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
اما امروز جنگ ما از پشت هست!! دقیقا از پشت! به ما حمله میکنند. به بچه هامون از پشت. به خودمون از پشت. به جوان های ما از پشت. به پسران و مخصوصا به دختران و زنان جامعه ما از پشت حمله ور میشن. خدا لعنت کنه همه دشمنان داخلی و منافقین و عمله‌های دشمن که اینطور ناجوانمردانه باعث میشن مردم شریف و حزب الهی ما در دردسر بیفتد.» یعنی نفس تو سینه همه حبس شده بود و همه مثل برق گرفته ها به لابه‌لای عینک و دماغ نرجس نگاه می‌کردند. نرجس در ادامه صحبت های نافذش فرمود: «ما اجازه نمیدیم دیگه به ما اینقدر وحشیانه و بی هوا حمله کنند. ما با تقویت خانواده‌های کتاب‌خوان باید جلوی این هجمه ها را بگیریم. باید کاری کنیم که کتاب‌های مذهبی و نویسندگانی که ما تعیین میکنیم و درصد خلوص و بصیرتشون رو سنجیدیم در سبد مایحتاج خانواده‌ها قرار بگیرد. عزیزان! لطفا توجه کنید که کسی از طرح و نقشه ما نباید آگاه بشه. طرح و نقشه را در جلسات بعدی کاملا تشریح می‌کنیم و امید به خدا بستیم و امیدواریم بتونیم دهان یاوه گویان را با پخش آثار فاخر گِل بگیریم. ضمنا بنده از امروز به عنوان فرمانده گروه امر به معروف و نهی از منکرِ واحد خواهران این مسجد منصوب شدم. ما با توکل بر خدا و استمداد از خون مطهر شهدا کاری می‌کنیم که این محله، برای بی‌حجاب‌ها و حتی شُل‌حجاب‌ها ناامن بشود. ما این همه شهید و مفقود الاثر و مفقود الجسد و جانباز ندادیم که خانمه موهاشو بریزه رو شونه‌هاش و با وضعیت زننده آنچنانی... دیگه نگم... ماه رمضان هست و یاد کردن از اراذل باعث تیره و کِدر شدن حالات معنویمون میشه. من اجازه نمیدم هیچ دختر و زنِ بی‌حجابی در این محله آب خوش از گلوش پایین برود. صحبت های خودمو در همین جا به اتمام میرسونم. باز هم تشکر میکنم که قدم رنجه کردین و به اینجا تشریف آوردید. به امید روزهای بابصیرت و مملو از کتاب و اتفاقاتِ خوبِ معنوی در این مسجد و ریشه کن شدن سرطان بی حجابی در این محله! و السلام علیکم و رحمت الله. راستی جناب ذاکر! شما خبر ندارین به جای حاج آقای مهدوی چه کسی میخواد بیاد؟ امروز نماز جماعت ظهر برقرار هست؟» 🔶حوزه علمیه🔶 مش رسول به درِ حجره داود رسید. خدابیامرز خیلی اعتقادی به در زدن و اجازه و این چیزا نداشت. اول وارد میشد و بعدش میگفت: «یاالله!» تا وارد حجره داود شد، با خودش گفت چه خبره اینجا؟!! تا چشم کار میکرد روی زمین کتاب و دفتر و کاغذ وجود داشت. اما خداییش نامرتب نبود. همگی در چهار کنج حجره، در کنار قفسه‌های بزرگ کتاب چیده شده بود و تا یکی دو متر بالاتر از سطح زمین آمده بودند. وسط حجره، داود را دید که بدون بالشت، کنارِ لب‌تابش(که روشن بود و داشت چیزی را دانلود میکرد) در حالی که زیرپیراهن آستین حلقه ایِ مشکی با شلوار ورزشی چسبان پوشیده بود، از خستگی غش کرده بود. مش رسول تا چشمش به داود خورد، سری از بابت تاسف تکان داد و زیر لب «استغفرالله» غلیظی گفت و با نوکِ عصایش، به پاهای داود اشاره کرد و او را صدا زد: «پاشو مینم ... داود ... با تو اَم ...» @Mohamadrezahadadpour ادامه👇👇
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
اما دید هیچ اثر و حرکتی از داود به چشم نمیخورد. مشخص بود که تا صبح بیدار بوده و از صبح گرفته خوابیده و شاید تا افطار قصد بیدار شدن ندارد. اما مش رسول کاری به این چیزها نداشت. وقتی حاجی خلج با کسی کار داشت و مش رسول را دنبال آن بخت برگشته می‌فرستاد، شده حتی با سر بریده اش برگردد اما دست خالی برنمی‌گشت. اینقدر مصمم و متعهد!! اینبار نوک عصایش را بالاتر آورد و روی بازویِ لخت داود محکمتر فشار داد و با صدای بلندتر گفت: «پاشو گفتم!» داود یکباره از خواب پرید و بلند شد نشست. هنوز چشمانش درست نمیدید. فقط شَبَحی از یک نفر با یک آلت قَتاله میدید که روبرویش ایستاده و میگوید بلند شو! چشمش را مالاند. دوباره نگاه کرد. دید مش رسول خودمان با عصایش ایستاده. گفت: «مش رسول خدا بد نده! شما کجا اینجا کجا؟! نکنه تو هم سریال مریال میخوای بلا!» مش رسول گفت: «به جای سلام کردنته؟ پاشو که حاج آقا خلج کارِت داره. پاشو گفتم. حاج آقا خیلی وقته منتظره!» داود خواب از چشمش پرید. گفت: «یا حضرت عباس! چیکارم داره؟» مش رسول گفت: «پاشو یه آب بزن به صورتت. پیراهن و عبا و یه شلوار درست درمون بپوش! حضرت عباسی چطوری با این سر و وضع میخوابی؟ خوابت میبره؟ مرد باید وقتی میخواد بخوابه، شلوار راحتی بپوشه. چیه از این تَنگ و چَسبونا؟» چند دقیقه بعد داود یک تک پوش راه‌راه تنش بود و با یه عبای نازک روبروی حاج آقا خلج در دفتر مدیربت نشسته بود و داشت با تعجب به قیافه حاج آقا نگاه میکرد. خبری از سلمانی و سعادت و یاران و اعوانشان نبود. با همان حالت تعجبش لب باز کرد و گفت: «من؟ چرا من؟ این همه طلبه اهل تبلیغ و باحال. به یکی دیگه بگید خب!» حاج آقا خلج گفت: «حرفشم نزن. باید خودت بری. این که تو بری، هم نظر مهدوی هست و هم نظر خودم. منم هر حمایت و کمکی از دستم بربیاد دریغ نمیکنم. مهدوی هم میدونم که دوستت داره و کمکت میکنه. تو پسر اهل مطالعه و مودبی هستی. بارها از دور دیده بودم که مباحثه میکردی و قشنگ حرف میزدی. اما فکر نمیکردم اهل مطالعات غیر درسی و رسانه و این چیزها هم باشی.» داود گفت: «حاج آقا شما لطف دارین. اما من نمیتونم. آمادگیش ندارم. اون مسجد، یه مسجد معمولی نیست. من حداکثر بتونم با سه چهار تا دوستام که سالهاست درباره بازی‌های کامپیوتری و رسانه و فیلم و سریال و این چیزا مطالعه داشتیم... ای بابا ... حاجی مردم دوس دارن تو ماه رمضون توبه کنن و مسئله شرعی بشنون و دو قدم به خدا نزدیک بشن. آخه من؟ شما یه نگا به قیافه و تیپ من بنداز. اصلا مگه اونا راضی میشن پشت سر یه غیر معمم نماز بخونن؟!» خلج که از اولش یه لبخند ملیح رو لباش نقش بسته بود لب باز کرد و گفت: «اصلا. تو هم قرار نیست غیر معمم بری! باید عمامه بذاری و خیلی شیک و عالی بری نماز جماعت بخونی و با مردم دوست بشی.» داود که دیگر داشت شاخ درمی‌آورد گفت: «اما من اصلا نمیخوام معمم بشم. من تا الان حتی یک روز هم عمامه نذاشتم. جسارت نباشه اما ... ببخشید اینجوری میگم ... شاید کسی دلش نخواد اصلا معمم بشه. مگه همه باید معمم بشن؟» خلج که لبخندش داشت لحظه به لحظه عمیق‌تر میشد گفت: «از همین امروز باید بری! ینی دقیقا کمتر از یک ساعت دیگه، راننده میاد دنبالت. ضمنا امروز روز دهم ماه رمضون هست و وفات حضرت خدیجه و باید یه چیزی آماده کنی و چند دقیقه‌ای بعد از نماز عصر حرف بزنی.» خلج این را گفت و از سر جایش بلند شد. داود که دیگر داشت دیوانه میشد، به خلج نزدیکتر شد و دستان حاج آقا را مودبانه گرفت و گفت: «ببین حاجی جان! من تا صبح بیدار بودم. یکی مثل من اصلا تو این فازها نیست ... اصلا قیافه و چهره‌ام به عمامه گذاشتن نمیخوره ... یه ته ریش دارم که اینم بخاطر معاون تهذیب حوزه گذاشتم. چرا دروغ بگم؟ وقتی ریش میذارم صورتم به خارش میفته. دوس ندارم. صبح قبل از این که بخوابم، فصل سوم سریال خانه کاغذی را گذاشتم رو حالت دانلود که تا وقتی غروب بیدار میشم دانلود شده باشه و بعد از افطار با دوستام ببینم و تحلیلش کنم. اصلا به امام حسین تو این نخ‌ها نبودم. یهو مش رسول با عصا بیدارم کنه و بیام اینجا و شما بگی یه ساعت دیگه با عمامه پاشو برو یه مسجد و تا آخر ماه رمضون برو منبر و نماز بخون ... آخه خدا را خوش میاد؟ درسته به نظرتون؟» حاج آقا که داشت آستین‌هایش را بالا میزد برای وضو گرفتن، خیلی عادی و با حالتی که انگار نه انگار داود دارد مثل اسپند روی آتش بالا و پایین میپرد، گفت: «سپردم یه عمامه شیک درست کنن و با یه لباده رنگ روشن و یه عبای سیاه چهارفصل بذارن تو حجره‌ات. اینو یکی هدیه داده که خواسته اسمش فاش نشه. البته شاید بعدا بهت گفتم که اسمش چیه؟ ضمنا یه عکس از وقتی عمامه رو سرت گذاشتی و فُکُلِ قشنگت از زیر عمامه زده بیرون واسم بفرست ایتا. میخوام جایِ پسرِ نداشتم ذوقت کنم. یاعلی. در پناه خدا.» @Mohamadrezahadadpour ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سخنان شنیدنیِ درباره در سال ۱۳۴۹ شمسی ... 🟢 استاد در جای دیگری میفرمایند: سیزده بدر واقعی ما این است که از خودمان بیرون بیاییم، از خانه‌های تنگ و تاریک افکار خرافی خودمان به صحرای دانش و بینش خارج شویم، از ملَکات پست خودمان خارج شویم، از اعمال زشت خودمان که مانند تار عنکبوت دور ما تنیده است خارج شویم. به کانال ما بپیوندید 👇👇👇 🔅__________________🔅 🇮🇷 @mahram_e_del 🇮🇷 🔅__________________🔅
✳️ بیانیه مهم حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا مرتضی آقاتهرانی در پاسخ به گلایه های دوستان؛ ۱۰ بندی که پیشنهاد دادند قابلیت اجرایی دارد ان شالله✋ همواره پیگیر مسئله عفاف و حجاب بوده‌ام. به نام او 🔸دیدم که رسانه‌ای نوشته چهار ماه از وعده و وعید آقاتهرانی گذشته و خبری نیست؛ بله، حق با شماست ولی: ۱. تا قبل از عید، روزی بر ما در مجلس نگذشت مگر اینکه با نمایندگان مجلس در امر حجاب بحث و گفتگو داشته‌ایم. ۲. هیچگاه از صراحت و بیان شفاف ضرر نکرده‌ایم، در دولت قرار گاه امر به معرف و عفاف و حجاب فعال شده است. ۳. با سران سه قوا، بزرگان خبرگان، دبیر محترم شورای انقلاب فرهنگی و... در این باره نشست جدی و گفتمانی داشته‌ام تا که همه به مواضع مشترک و روشنی دست یافته و به شکل همگانی ورود کنیم که این امر الهی نه تنها متوقف نشود، که فعال‌تر از همیشه بروز و ظهور داشته باشد. ۴. کمیسیون فرهنگی با پیگیری به عنوان ناظر ورود کرد و از ۳۲ دستگاه مسئول در این امر درخواست گزارش کرد. ۵. در نتیجه، یک هفته به عید مانده بود که گزارش کمیسیون فرهنگی در صحن علنی مجلس، در ۱۵ دقیقه قرائت شد. ۶. به صراحت در تریبون مجلس گزارش قرائت شد و دیدگاه مجلس شفاف بیان شد. ۷. شش نفر از نمایندگان، بنده و آقایان حاج دلیگانی، نوباوه، خانم لاجوردی و... در این باره داغ صحبت کردند. ۸. ناگفته نماند که طبق قانون کمیسیون میتوانست پس از گزارش طرحی داشته باشد که آن را نیز به دنباله این گزارش ارائه دهد، ولی چه کنم، که رئیس مجلس با طرح آن در صحن علنی موافقت نکرد. ۹. به نظر بنده آن طرح کامل و جامع و عملیاتی و به روزی است که حدود ۴۰۰ نفر ساعت وقت برده اگر بیشتر نه، کمتر نه. ۱۰. ولی رئیس مجلس به بنده قول داده‌اند که اگر دولت و یا قوه قضاییه لایحه‌ای بدهد، هفتاد ساعته کارش را تمام میکنند، تا ببینیم و ببینید، انشاءالله. ۱۱. از برکت پیگیری‌ها، دولت و قوه قضائیه نظرات روشن خود را بیان کرده‌اند. ۱۲. تا اینکه وزارت کشور که همیشه از همه دولتی‌ها پاکارتر بوده و بنده به‌ ویژه از دلسوزی، شهامت و شجاعت سردار وحیدی تشکر میکنم، پریروز بیانیه صریح و روشنی از مواضع دولت رسما اعلان کرد. ۱۳. دیروز هم امام جمعه‌های عزیز و محترم ما در سراسر کشور به صحنه آمده و هر کدام درباره حجاب بحثی ارائه دادند. 🔸اما پیشنهادات این کوچک‌ترین: ۱. بی‌جهت نق نزنیم و همدیگر را تضعیف نکنیم. ۲. دیگر زمان سکوت‌ نیست. ای برادر و ای خواهر! نقش ارزنده‌ات را در فضای حقیقی و مجازی ایفا کن! ۳. پس از تشکر از مواضع حقیقت‌مدارانه حضرت آیت‌الله اراکی دامت‌برکاته، آیت‌الله شب‌زنده‌دار، کعبی، اعرافی و... ۴. از مراجع محترم تقلید حفظهم‌الله درخواست دارم چون همیشه برای تقویت روحیه پاسداران دین و روشنگری مردم، در عرصه تبیین ورود کنند، تا که اهل دین و دیانت به صراحت حکم خدا را دانسته و به موقع به وظیفه عمل کنند. روشن است که سکوت در این باب در این زمان جایز نیست. ۵. حوزه‌های علمیه به ویژه طلاب جوان، عزیزان دانشجو و دانشگاهی خود وسط میدان آمده و میدان‌داری کنند، تا که از نظر علمی بر کسی ابهامی نماند. ۶. بنده در تعطیلات عید با مطالبه‌گران، سیاسیون و عزیزان دانشگاهی جلسات عدیده‌ای در امر به معروف، عفاف و حجاب داشته‌ام. این جلسات گرچه لازم است ولی کافی نیست. نشست‌های علمی بیشتر از همه از فرهیختگان توقع است. ۷. اقایان علما، وعاظ اهل سخن، مداحان و مرثیه‌خوانان عزیز در مساجد، حسینیه‌ها، و هر جای ممکن از نظر علمی در این جهت با مردم عزیز صحبت کنند. ۸. توقع است که هیچ کس در احیای این امر الهی کوتاهی نکند و مطالبه‌گری از خود و مسئولین را در این امر بر خود واجب ببینیم. ۹. قانون‌مداری اصل دیگری است که همه باید مقررات کشور اسلامی را پاس داشته و با خطاکار و مجرم، طبق ضوابط قاطعانه برخورد شود. بی‌بندوباری و پلشت‌گرایی زیبنده این مردم وفادار به انقلاب و این کشور اسلامی ولائی و این مرز و بوم و قوانین ارزشمندش نبوده و نیست. ۱۰. رسانه‌های خبری، و به ویژه صدا و سیما نیز ایفای نقش کنند. و الحمد لله اولا و آخرا مرتضی آقاتهرانی رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ به کانال ما بپیوندید 👇👇👇 🔅__________________🔅 🇮🇷 @mahram_e_del 🇮🇷 🔅__________________🔅
1401092442547.mp3
3.67M
دانلود فایل کامل برنامه ✳️ جلسه دوازدهم 🎙 حجت الاسلام محمدهادی فلاح خورشیدی 💠 تعریف سلبی معرفت نفس به کانال ما بپیوندید 👇👇👇 🔅__________________🔅 🇮🇷 @mahram_e_del 🇮🇷 🔅__________________🔅
محرم دل
دانلود فایل کامل برنامه ✳️ جلسه دهم #گنج_سعادت 🎙 حجت الاسلام محمدهادی فلاح خورشیدی 💠 نگاه قرآن به
✔️ شیعه قرار است با تربیت خود، اخلاق و سبک زندگی و عقیده ای مطابق حضرات معصومین علیهم السلام و زیر سایه ی آنها داشته باشد. در این راه؛ هر که کم بگذارد، کم میاورد و هر که دیر کند، گیر خواهد کرد!
محرم دل
یادداشت چهارم حجت الاسلام و المسلمین استاد #محمدرضا_جوان_آراسته پیرامون کار فرهنگی تمیز و قوی در سال
یادداشت پنجم حجت الاسلام و المسلمین استاد پیرامون کار فرهنگی در سال ۱۴۰۲ بسم الله 👇👇👇 یک خطای راهبردی در مسیر کار فرهنگی این جمله را ببینید: «آدم باید برای رسیدن به قله، از دامنه شروع کند. برای ساختن کارهای عالی باید تجربه کارهای ضعیف و بعد متوسط را داشت و در نهایت به عالی رسید.» جمله بالا ظاهرش درست است. گاهی وقت‌ها هم اصلا واقعیت همین است. حالا اما در زمانه سرعت گرفتن اتفاقات و رشد پیدا کردن کار دشمن‌ها و توسعه بیشتر تجربه‌های فرهنگی، این حرف دیگر درست نیست. برای واضح‌تر شدن حرفم به این چند نکته دقت کنید: یک. ما در این چهل و چند سال، بی‌شمار کار فرهنگی در کشور داشته‌ایم. تجربه شکست‌ها و موفقیت‌های آن کارها، ما را از نقطه صفر جلوتر آورده. امروز اگر کسی بگوید من می‌خواهم چرخ را از اول اختراع کنم، دارد مسیر غلطی را می‌رود. حالا واقعا انصاف‌تان را قاضی کنید، اگر کسی بیاید پای میز تجربه‌های چهل و چند سال گذشته و‌ از شکست‌ها درس بگیرد و از موفقیت‌ها الگو، بعد کار فرهنگی‌اش را شروع کند، کارش ضعیف یا متوسط می‌شود؟ نمی‌شود، باور کنید ضعف‌های ما به خاطر بی‌تجربگی‌ها و ‌بی‌سوادی‌های ماست، تجربه دیگران را اگر تبدیل کنیم به تجربه خودمان، آن وقت خیلی جلو هستیم. دو. این روزها برای خیلی از کارهایی که ما می‌خواهیم انجام بدهیم، دانش کارآمد و در دسترس وجود دارد. برای بازاریابی، مخاطب‌شناسی، تولید محصول، کار تیمی، نوآوری و خلاقیت هم کتاب و هم دوره‌های تخصصی وجود دارد که ما را نسبت به تولید کار فرهنگی مسلط‌تر می‌کند. قرار نیست بی‌گدار به آب بزنیم، دیمی محصول تولید کنیم، دلی کار را جلو ببریم تا کار متوسط و ضعیف بشود. وقتی می‌گویم باید تخصص داشت یعنی باید کاربلد بود. یعنی باید از اهل فن استفاده کرد، یعنی باید مشورت گرفت و مطالعه کرد و کلاس رفت. این‌طوری اگر رفتار کردیم آن وقت بخشی از مسیر تا قله را بر دوش تلکابین‌های امن گذرانده‌ایم و از دایره فراوانی از ضعف‌ها و خطاها دور شده‌ایم. سه. برگردید و نتیجه استراتژی اول ضعیف بساز بعدا قوی را در بدنه حزب‌اللهی‌های اهل فرهنگ ببینید. دوستان من، نتیجه میدانی این سیاست، ماندن در دامنه است، گرفتار شدن در حداقل‌هاست، راضی شدن به کارهای دم دستی است. اگر قرار بود این همه مجموعه و مرکز و آدم اهل فرهنگ در این سال‌ها از دامنه به قله برسند، پس چرا این قدر قله خلوت و دامنه پر جمعیت است؟ یک جای کار می‌لنگد دوستان. راه خطای گذشته را نباید دوباره طی کرد. چهار. بیایید و رفتار فرهنگی دشمن را بازخوانی کنید. وقتی یک سلبریتی جدید ظهور می‌کند، وقتی یک شبکه تلوزیونی تازه راه می‌افتد، وقتی یک فیلم‌ساز جدید پا به عرصه می‌گذارد، وقتی یک نویسنده نو به نشر معرفی می‌شود، همه‌شان بر اساس الگوی از ضعیف به متوسط و از متوسط به قوی حرکت می‌کنند یا نه؟ چطور می‌شود که آن‌ها در موارد فراوانی نقطه شروع‌شان از متوسط بالاتر است؟ چرا کیفیت کار بعضی از تولیدات فرهنگی دشمن در سال اولش جلوتر از سال چهلم بعضی از ماست؟ پنج. ما خیلی کار داریم بزرگواران، من نمی‌خواهم روضه عقب‌افتا‌گی‌ها و نیازها را بخوانم، خودتان می‌دانید که کار زیاد داریم. با این دست دست کردن‌ها و به کم راضی شدن‌ها و ساده گرفتن‌ها فقط سر خودمان را گرم کرده‌ایم و از مقصد، عقب افتاده‌ایم. به کانال ما بپیوندید 👇👇👇 🔅__________________🔅 🇮🇷 @mahram_e_del 🇮🇷 🔅__________________🔅
5.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتما این کلیپ را دیده اید!؟ اگر نه، لطفاً با توجه تماشا کنید! لحظه ای که خبر شهادت به خانواده اش داده میشه، بُهت پدر شهید و صدای ناله های خانواده شهید جانسوز است و پرمعنا! تلنگری برای همه ما ... از شهید مقداد، یک پسر ۲ ساله به یادگار مانده و این دردناکترین زاویه ی این ماجراست که این طفل، باید ادامه زندگی پر فراز و نشیب دنیا را، بدون نعمت پدر سر نماید. فقط، یادمان نرود! هرجا که هستیم و در هر جایگاهی، حق بزرگی بر گردن ماست! نعمت امنیتی که داریم، اتفاقی بدست نیامده، چه بفهمیم و چه متوجه نباشیم! خوشا بحال شهید مقداد و یارانِ شهیدش🙏 شادی ارواح طیّبه شهدا ؟ به کانال ما بپیوندید 👇👇👇 🔅__________________🔅 🇮🇷 @mahram_e_del 🇮🇷 🔅__________________🔅
💢 تهیه، آماده‌سازی و توزیع ۱۱۰ بسته مواد غذایی "ویژه سال نو و ماه مبارک رمضان" 🗓 ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ 🍃 مرحله بعدی توزیع بسته‌های ارزاق سایر خانواده‌های تحت پوشش: ایام ولادت امام حسن مجتبی (ع) 🍃 *یاری کنیم تا خدا یاریمان کند* 🛑 مرکز نیکوکاری محبین الزینب علیهاسلام 🌐 @mohebin_zeynab 🔻🔻🔻🔻🔻