eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
820 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
@mahruyan123456 نفس کم آوردم و نفسم بالا نمی آمد تکیه ام را به دیوار دادم .چشمانم سیاهی میرفت . به ته خط رسیده بودم . تلاشم بی فایده بود حالا در چند قدمی ام ایستاده ... لبخند کریهی روی صورتش خودنمایی می کند . راه گریزی ندارم درست مانند بچه آهویی که در چنگال گرگی درنده میافتد . گیر مردی گرگ صفت افتاده ام که هیچ چیز نمی فهمد ... تمام بدنم می لرزد . پاهایم قدرت ایستادن ندارد .نگاهش مانند خنجری برنده تمام وجودم را زخمی میکند . کارم را تمام شده میدانم .بی پناه و غریب ،یکه و تنها ... کسی در این کوچه ی تنگ و باریک نیست .محض رضای خدا پرنده هم پر نمی زند. گلویم مثل چوب خشک شده آب دهانم را به سختی فرو میدهم و دست هایم به طرف جلو میگیرم و حصارم میکنم تا جلوتر نیاید با التماس میگویم : ترو خدا برو ؛ ولم کن ، چی از جونم میخوای ؟ -- چی میخوام ؟ من خودت رو میخوام. خود خودت، میخوام مال من بشی .لبخند دندان نمایی میزند و ادامه میدهد : به هر قیمتی که شده ؛ دیگه انتخابش با خودته. -- منظورت چیه ؟ چرا دست از سر من بر نمی داری تو رو جون هر کی دوست داری ولم آقای مکی !! -- من فقط تورو دوست دارم می فهمی مهتاب عاشقتم یه عاشق هر کاری میکنه واسه رسیدن به معشوقش حالا بهترین فرصته واسه ابراز علاقه ام . فاصله اش را پر میکند حالا فاصله من با او ، به اندازه ی یک کف دست است . هرم نفس های داغش روی پوستم را حس میکنم چندشم می شود از این نزدیکی ... ندایی در درونم صدا میزند صدایی به گوشم می رسد میگوید صدایش بزن با تمام وجود . صورتش را نزدیکم می آورد نفس هایش تند و آتشین است هوس و شهوت چشمانش را کور کرده ... سرم را به طرف آسمان بلند میکنم و از اعماق وجودم صدایش میزنم : یافاطمة ي زهرا نجاتم بده . -- توام مثل این که خرافاتی شدی بهت نمیاد دختر فرهاد امیدی خیال باف باشه و منتظر امداد غیبی باشه خودت رو خسته نکن دختر جون . قول میدم به تو هم بد نگذره . -- خفه شو، کثافته اشغال . آب دهانم را جمع میکنم و پرت میکنم به صورتش. عصبی میشود اما در عین جنون و دیوانگی میخندد و قهقهه میزند و بلند میگوید: کار قشنگی نبود ، اما من رامت میکنم اسب سر کش من ... چشمانم را می بندم و دوباره صدایش میزنم ... به ثانیه نکشیده صدایی می شنوم صدایی آشنا ... ادامه دارد ... ✍نویسنده: ح* ر* ❌کپی رمان حرام است ❌ @mahruyan123456 🍃