eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
827 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
💗| ✨| بہ هرحال خوبیت نداره ڪہ آدم بہ مادرشوهرش بگہ زنعمو... و پشتبندش بےملاحظہ مےخندد. ِ ناخودآگاه لبخندے مےزنم و با لحنے خاص،با چاشنی گلایہ مےگویم +:عـــہ،پســرعمــو... مسیح درجا خندهاش را مےبلعد. اخِم ترسناڪے مےڪند و مےگوید :_فڪر ڪردم دیشب حرفامو واضح زدم، نیست؟؟ آبدهانم را قورت مےدهم :+چـے؟ :_نیڪے،خوشم نمیاد بہم میگے پسرعمو... :+خب آخہ... :_چے مےشہ بازم تو رودربایستے قرار بگیرے و قبول ڪنے ڪہ بہم بگے 'مسیح' :+آخہ پسرعمــ... مسیح ڪلافہ با دست روے میز مےزند و بلند مےشود.. چشمانم را مےبندم. چیزِ خاصے ڪہ از من نمےخواهد، مےخواهد ؟ ِ تازه اگر اینطور پیش برود،ممڪن است یڪبار جلوے مامان و زنعمو، اشتباه ڪنم و همہے نقشہ ها،نقش بر آب شوند. از تصور اینڪہ بابا متوجہ قرارداد من و مسیح و ِ ازدواج صورےمان شود،تنم مےلرزد. خدا آن روز را نیاورد.... چشمانم را ڪہ باز مےڪنم،سعے مےڪنم لبخند بزنم. پشت بہ من ایستاده و دستش را دور ڪمرش گذاشتہ. :+باشہ.. باشہ مسیح برمےگردد. با قشنگترین لبخندش نگاهم مےڪند. :_حالا شد...پسرعمو ڪہ میگے حس مےڪنم بازیگر این فیلماے زمان قاجارےام.. شرمآگین لبخند مےزنم. دوباره سرجایش مےنشیند. :_حالا این صبحونہ خوردن داره... و با اشتہا،تڪہاے نان تست برمےدارد و رویش خامہ مےمالد. ِقورے را برمےدارم و فنجا ن خالےاش را پر مےڪنم. :+راستے دیروز قبل اینڪہ بیاین خونہ، طلا خانم اجازه گرفت ڪہ امروز واسہ نہار نیاد.. فنجانش را برمےدارد. :_دستت درد نڪنہ،پس واسہ نہار چے بخرم؟ :+نمےخواد پسـ... هیچے نمےخواد،خودم آشپزے مےڪنم دیگہ.. :_نیڪے،نمےخوام زحمتت.. میان ڪلامش مےدوم،ڪاری ڪہ متنفرم! :+نہ بابا،من قبال هم گفتم عاشق آشپزےام... وقتے ازم نمےگیره ڪہ...من فڪر ڪردم شما از دستپختم خوشت نمیاد ڪہ طلارو آوردین.. میان ضمایر جمع و مفرد دست و پا مےزنم.خودم هم نمےدانم چہ بلایے سر دامنہےلغاتم آمده! مسیح،دستپاچہ مےگوید :_من...من واقعا عاشق دستپختتم.. دلم هرے مےریزد. بہ سختے خودم را ڪنترل مےڪنم تا لبخند نزنم. مسیح در چشمانم خیره مےشود. همان،بر ِق چشمگیر.. همان،نگاِه گیـــرا.. دلم مےلرزد. شاید سخت باشد،اعتراف ڪردنش.. اما حالا تقریبا مطمئنم ڪہ درگیر این چشمها شدهام. لح ِن مردانہاش ادامہ مےدهد با صداے بم و ✍🏻نویسنده: @mahruyan123456