eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
827 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
@mahruyan123456 خیلی خب بسه دیگه اصلا تو خوب من بد حالا پاشو آماده شو یه سر بریم خونه معصومه کمکش . -- خودت برو میترا من حوصله ندارم . دستم را کشید و گفت: پاشو ببینم خودتو لوس نکن بیا بریم هم فاله هم تماشا . هم کمک میدی هم ثواب می کنی . -- خودت که میدونی من واسه خودمم یه لیوان آب نمیارم پس انتظار کمک نداشته باش از من . -- خب بسه دیگه خوردن و خوابیدن باید یه تکون به خودت بدی هفده سالته بچه که نیستی شاید فردا پس فردا رفتی خونه بخت اونوقت می خوای چکار کنی ؟ -- واقعا که حالت خوش نیست من خونه بابام دست به سیاه و سفید نزدم .تو پر قو بزرگ شدم حالا برم یخ حوض بشکنم خونه شوهر ؟ نه خیال کردی از این خبرا نیست . -- واقعا مثل این که تو حالت خوب نیست ؟ تو که عاشق یکی مثل علی شدی نکنه انتظار داری اگر باهاش ازدواج کنی ، بشوره و بسابه و توهم پات رو بندازی روی پات انگار نه انگار . نه دختر باید اساسی خودت رو تغییر بدی عاشقی فقط به حرف نیست . اسم علی که می آمد دیگر زمان و مکان را از یاد می بردم و بال در می آوردم .خنده ای کرده و گفتم : خدا از دهنت بشنوه میترا ، اما اون موقع فرق می کنه در ضمن علی خودش می دونه که چقدر برای من سخته کار کردن . -- بیا بریم که دیگه داری هذیون میگی . من اینو گفتم یه خورده به خودت بیای لطفا خیال بافی نکن . ✍نویسنده : * ح * * ر* ❌کپی رمان حرام است ❌ @mahruyan123456🍃