@mahruyan123456
#عشقی_از_جنس_نور
#پارت_صد_و_شانزدهم
(علی)
از وقتی دیدمش حال عجیبی پیدا کردم حسی که تا به حال تجربه اش رو نداشتم .
وقتی اون روز با التماس نگاهم می کرد .
نگاهی آمیخته از تشکر و قدردانی؛ التماس و ترس .
سر درگمم عشق را تجربه نکرده ام فقط میدانم آرام و قرار و تب و تاب آدمی را می گیرد .
متفاوت تر از همیشه شده ...
نجیب و با حیا .
همان چیزی که در وجودش کم بود .
با این که سعی دارم به صورتش زل نزنم اما هر چه سعی میکنم نمیشود .
چشمانش همچو آهن ربا جذبم می کند .
نه من عاشق نشدم ؛ عشق و عاشقی در میان نیست فقط یک حس زود گذر است .
سرم را به طرف آسمان بلند می کنم و خدا را صدا میزنم :
خدایا نگذار نگاهم آلوده شود ؛ اجازه نده نگاهم به نگاه حرامی بیفتد ...
حالا که شرایطش جور شده به جبهه بروم مرا پایبند نکن .
خدایا خودت کمکم کن .
فکر این دختر از سرم بیرون بره .
وسایل کم و ناچیزم را در ساکم می ریزم و آماده ی رفتن می شوم .
نگاهی به دور تا دور خانه ی کوچکمان می اندازم از هر گوشه اش
خاطره ای دارم .
باید بروم اینجا دیگر جای من نیست همه این سال ها هم به اصرار آقا جون اینجا مانده بودم حالا که دیگر نیست ...
کفش هایم را پوشیدم و دسته ی ساک را میان مشتم گرفتم و در را باز کردم .
جفتی کفش زنانه جلویم ایستاده!!!!
مشکی و براق .
سرم را بالا آوردم .نگاهم سر خورد در دو چشم عسلی.و لشکر مژه های بلندش که با حرکت چشمش تکان میخورد .
دستی به موهایم کشیدم دلم میخواهد سرم را به دیوار بکوبم ! کفری ام حسابی .
این چه طرز نگاه کردنه پسره ی احمق !!!
حواس برایم نمانده !محو تماشایش هستم که سلام آرامی میدهد و نگاهی به ساک دستم می اندازد ، آرام لب هایش را تکان می دهد و می گوید : جایی میرین علی آقا ؟
دستپاچه میشوم و می گویم :
ها..هان بله...بله با اجازتون دیگه دارم زحمت رو کم می کنم .
مهتاب خانم ؟
سرش را پایین می اندازد و با شرم می گوید : بله .
-- من دارم برای همیشه میرم خوبی بدی دیدین حلال کنید .
دارم میرم جبهه شاید برگشتی نباشه و هرگز شما رو نبینم اگر این سال ها بدی از من دیدین حلال کنید .
منتظر جوابش نماندم.
فرار را بر قرار ترجیح می دهم و
خداحافظی می کنم و دور می شوم .
هوا که هنوز انقدر گرم نشده پس چرا خیس عرق شدم .
عرق پیشانی ام را با پشت دست پاک می کنم .
حتما از رفتار و قیافه ی تابلوی من حالم را فهمیده!!
یاد جمله ی همیشگی مسلم می افتم :
رنگ رخساره خبر می دهد از سر درون ...
ادامه دارد...
✍نویسنده:
ح*ر
#دلآرا
❌کپی رمان حرام است ❌
@mahruyan123456 🍃