eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
818 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
زنده است آن که عشق می‌ورزد دل و جانش به عشق می‌ارزد!🌱 - هوشنگ ابتهاج ‌‎‎‎‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‎‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‎‎‎‌https://eitaa.com/mahruyan123456🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز صبح دوست داشتنت تازه می‌شود... مثل بوی سنگک تازه مثل عطرِ چای☕️ روز از نو دوست داشتنت از نو...❤️ صبحتون زیبا🌹 https://eitaa.com/mahruyan123456🍃
مهر، ماه مهربانی مهتاب است؛ ماه میزبانی نیمکت های عاشق درس و مدرسه، ماه شکوفایی نیلوفران در دعای نم نم باران های عاشقانه پاییز. مهر، ماه مدرسه است. مهرتون پر مهر🍂 پاییزتون همیشه سبز آمدن ماه مهر و مهربانی مبارک 🍁 https://eitaa.com/mahruyan123456🍃
🍋💛 عشق یعنی در میان غصه‌های زندگی یک نفر باشد که آرامت کند .. - علیرضا عباس‌ زاده ‌‎‎‎‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‎‎‌‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‎‎‎‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‌‌‎‎‎‎‌‌https://eitaa.com/mahruyan123456🍃
1_3513538692.mp3
5.43M
🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂 راغب 🎼 https://eitaa.com/mahruyan123456🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 موهاموخشک کردم وبه خودم توی آینه خیره شدم. همه میگفتن خوشگلم بیشترهم بخاطرچشمام بود که یلدامیگفت پاچه میگیره ولی نمیدونم چراپاچه داداشش رونگرفت خخخ خب بعدش چشمام به رنگ مشکی وموهام قهوه ای پوستمم گندمی موهاموشونه کردم ویه تل صورتی زدم لباسامم یه تیشرت صورتی وشلوار همرنگش رفتم پایین دیدم مامان توحیاط نشسته رفتم بیرون _سلام مامانجون خودم _سلام عزیزم عافیت باشه بالبخندبهش خیره شدم ورفتم کنارش نشستم
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 _خب چخبرامامان؟چراتنهانشستی اینجا؟ لبخندی زدوگفت _هیچی همینجوری احساس میکردم چیزی میخوادبگه _چیزی شده مامان؟ _نه _احساس میکنم چیزی میخوای بگی لبخندغمگینی زد _اوم...میدونی؟خیلی سخته که آدم بدونه بچش داره خودشوبدبخت میکنه ولی نتونه کاری کنه براش شوکه شدم فک کردم بعداون دعواهمه چی تموم میشه وبابااینانکیساروفراموش کردن لبخندزوری زدم _عه مامان...این چه حرفیه مگه من کاری کردم؟ _تو نه ولی دلت خیلی وقته کارخودشوکرده داشتم کم میاوردم داشت باکلمات بازی میکرد _ینی چی؟ _این پسره روچقدمیشناسی؟ خودموزدم به اون راه _کدوم پسره _همونی که عکسشواستوری میکنی. بخاطرش...
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 بخاطرش چادری شدی.نمازمیخونی.بخاطرش شبابیداری. و... _وچی؟ _وداری بخاطرش میری مشهد؟ نمیدونستم چی بگم مامان ایناروازکجامیدونست.؟ _خب؟میشنوم دیگه انکارفایده ای نداشت اطلاعات مامان جوری دقیق بودکه نمیشدگفت یه دستی زده پس تواین مدت مامان بیخیال نبوده ورفتارم روزیرنظرداشته. _اومم...مامان میشه به بابانگی؟بخداخطری منوتحدیدنمیکنه خیالت راحت لبخندی زد حرف وعوض نکن بگو این پسره کیه؟ نفسی کشیدم وشروع کردم به تعریف _مامان این پسرهمونیه که اونشب وقتی فرارکردم منونجات داد.