آدم تا ضرورت این را یاد نگیرد که باید تکلیف خودش را معلوم کند، به هیچ جا نخواهد رسید؛
آنکه دغدغهی نجات خود را ندارد،
دیگری را هم به مرداب میکشاند..
بر مُرده دلان پند مده خویش میازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست...
خدایـا !
آنگـونه زنـده بـدارم که نشکنـد دلـی از زنـده بودنـم و
آنگـونه بمیرانـم که به وجـد نیایـد کسـی از نبودنـم . . .
ناگزیر از سفرم ، بی سرو سامان چون باد
به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد . . !
کوچ تا چند؟!
مگر میشود از خویش گریخت؟
بال تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرندت از یاد ...
عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن اندوختهای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد . . .
#شعر: #فاضل_نظری
با همـان کیفیـت که نمـاز میخوانیـم ،
جـان مـیدهیـم . . .
ـ آیت الله جـاودان