بسم الله الرحمن الرحیم
🔸 نامه سرگشاده🔸
🔹 صدای پاها و نفس نفس زدنهایی را می شنیدم که حس کردم یک نفر از پشت سر به سرعت به من نزدیک می شود. کمی ترسیده بودم، قدمهایم را بلندتر و سریع تر برمی داشتم تا زودتر برسم. هزار فکر در لحظه از ذهنم گذشت. نکند می خواهد کیفم را بزند؟ نکند چادرم را بکشد؟ نکند..... نکند..... جرأت اینکه برگردم و پشت سرم را نگاه کنم را هم نداشتم تا اینکه صدایم کرد. خانم! خانم! خواهش می کنم یه لحظه صبر کنید با شما کاری دارم. صدای دو رگه پسری جوان یا شاید هم نوجوانی که هنوز خیلی مرد نشده، بود. کمی آرام شدم ولی با احتیاط، برگشتم ببینمش، درست حدس زده بودم پسری شانزده، هفده ساله که تازه پشت لبش سبز شده بود. ایستادم، خودش را به من رساند،نفس هایش به شماره افتاه بود، به من که رسید خیلی مؤدبانه و سربه زیر ایستاد، سلام کرد و پاکت کوچکی را از کیف مدرسه اش بیرون آورد، با دستهایی که کمی می لرزید به من داد و گفت:لطفاً این را بخوانید. سریع برگشت و به سمت مدرسه اش که دویست متری از آن گذشته بودیم رفت، فهمیدم که دانش آموز همان دبیرستان نزدیک محل کار من است.
🔹 بعدازظهر که به خانه برگشتم یاد نامه صبح افتادم، سریع برداشتم و شروع به خواندن کردم.
بعد از سلام و عذرخواهی با لحنی غمگین در عین حال با ادب نوشته شده بود.
«من پسری هفده ساله هستم، سال یازدهم دبیرستان، بچه درسخوانی هستم یعنی تا الان بودم. برای قبولی در کنکور خیلی تلاش می کنم یعنی تا الان می کردم. سرشار از امید هستم برای آینده ای با رشته و شغلی که دوستش دارم یعنی بودم. امّا این هشت نُه ماه که این اتفاقات و شلوغی ها رخ داد و بعد از آن آزادی های بعضی خانمها از لحاظ ظاهری بیشتر شد هر کاری می کنم نمی توانم روی درسهایم تمرکز داشته باشم،نمی توانم سر کلاس موقع درس فکرم را فقط برای فهمیدن بکار بگیرم. شبها خواب عمیق ندارم. روزها آرامش ذهنی ندارم. لطفاً مرا سرزنش نکنید، به خدا پسر بدی نیستم اگرچه خانواده مذهبی، مادر و خواهری به شکل و ظاهر شما ندارم و مادر و خواهر خودم هم مثل همین خانمها آزادی ظاهری را انتخاب کرده اند ولی من پسر ولنگاری نیستم. دلم می خواهد با فکر ٱزاد و ذهن آرام درسم را بخوانم به خدا خیلی فکر کنکور و دانشگاه هستم امّا این هشت نُه ماه هر کاری می کنم نمی توانم. با چندتا از همکلاسی هایم که مثل خودم هستند صحبت کردم، آنها هم مثل من شده اند. یکی دوبار سربسته به مادرم گفتم، گفت تقصیر خودت هست سعی کن تمرکزت را بیشتر کنی، به چیزی جز درس فکر نکنی، ذهنت را کنترل کن...... فهمیدم مادر هم مرا درک نمی کند،به همین دلیل به فکر افتادم نامه ای بنویسم و مشکلم را برای شما بگویم شاید بتوانید برای من و دوستان من کاری کنید، چون ظاهر شما مثل آنها نیست. راستش چند ماهی ست که شما را می بینم، از جلوی مدرسه ما رد می شوید و می روید، برایم سوال شده بود شما هم خانم هستید ولی وقتی از جلوی من رد می شوید و می روید من آرامش خود را از دست نمی دهم، هیچ وقت هم بعد از دیدن شما سر کلاس یا در خانه موقع درس خواندن یا خوابیدن در ذهنم نمی آیید امّا........ خجالت می کشم بگویم..... امّا بعضی از خانمهای دیگر، همانهایی که از نظر ظاهری شبیه مادر و خواهر خودم هستند عجیب ذهن و فکر من و دوستانم را درگیر می کنند، هرچه هم سعی می کنیم نگاهشان نکنیم نمی شود، چشممان یکهو می افتد البته سریع چشمهایمان را بر می گردانیم امّا فایده ای ندارد انگار در لحظه ذهن ما عکس می گیرد، بعد دائم جلوی چشمانمان هستند، مدل مو، اندام، رنگ لاک، (ببخشید) رنگ پوست دستها و پاهاشان، حتی بووووووی عطرشان.
مادرم می گوید تو باید نگاه نکنی، ما خانمها حق داریم آزاد باشیم، مادرم مرا درک نمی کند. مزاحم شما شدم تا شما و مثل شما برای ما کاری کنید.یعنی مادرم متوجه نمی شود اگر غذای خوش آب و رنگ، خوشبو و لذیذی را جلوی فردی به شدت گرسنه بگذاریم و بعد به او بگوییم حتی نگاهش هم نکن آیا می تواند؟ اگر آب خنک و گوارا را در تابستان داغ جلوی فرد به شدت تشنه بگذاریم بعد به او بگوییم دلت نخواهد جلوی خواسته ات را بگیر آیا می شود؟ همه ما انسانیم احساسات مشترک داریم پس چرا یکدیگر را درک نمی کنیم؟ خانم محترم! به خدا دیگر خسته شده ام اگر همینطور پیش برود کم می آورم قید درس و کنکور و شغل و آینده همه را با هم میزنم.»
🔸 نامه طولانی تر از اینها بود که گفتم، درد دلهای به حق پسرهای نوجوانی که با این سختی ها دست و پنجه نرم می کنند تا عده ای........
خدایا این پسر نوجوان وظیفه سنگینی را به دوش من و مثل من گذاشت چگونه از پسش بربیایم......خودت مدد رسان......
🖌صُراحی
#به_روایتِ_محیا
__________📝✍________
🆔 @MAHYA_BAN00
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸مـن پـایـبـنـدم🔸
🔹هر سال سعی می کنم یک روز کامل از نمایشگاه کتاب را به بچه ها اختصاص بدهم. خواهرزاده ها، برادرزاده ها و دخترم را به نمایشگاه ببرم تا از هر غرفه و سالنی که خودشان مایل هستند دیدن کنند و کتابهای مورد علاقه شان را بخرند. یک گردش فرهنگی در عین حال یک دورهمی شاد و تعامل با یکدیگر تجربه های به یادماندنی را برایشان رقم می زند.
🔸دیروز هم مثل سالهای قبل پیش از راهی شدن چند سفارش کوتاه کردم که خداروشکر همه شان یادشان بود و دلیل این سفارشها را هم می دانستند. تا من شروع کنم یکی یکی گفتند: بله حتما یک غذای سبک برای نهار میاوریم تا وقتمان در صفهای غذا هدر نرود، لباس مناسب و کفش مناسب می پوشیم تا زود خسته نشویم و بتوانیم از غرفه های بیشتری دیدن کنیم، از قبل لیست کتابها و انتشارات مورد علاقه مان را یادداشت می کنیم تا سردرگم نشویم و.......
لبخندی زدم و گفتم معلوم است درسهای سالهای قبل را خوب یاد گرفته اید،با هم خندیدند و گفتند بببببللللههه.
♦️ با اینکه صبح زود راه افتادیم و پنجشنبه هم بود ولی در بزرگراه ترافیک به نسبت سنگین بود. آهسته آهسته می رفتم و از فرصت برای گفتگو در مورد مسائل مختلف با بچه ها استفاده می کردم. اتفاقا بحث کشیده شد به رعایت قانون چه قوانین راهنمایی و رانندگی چه قوانین اجتماعی دیگر. ما بین خطوط می رفتیم ولی اکثر راننده ها رعایت نمی کردند،مسیر سه باند بزرگراه تبدیل شده بود به پنج باند، وقتی این مورد را به بچه ها نشان دادم تازه متوجه شدند که چه بسیارند راننده هایی که قانون به این سادگی را رعایت نمی کنند. شروع کردند به گفتگو و هر کدامشان راهکاری می دادند،از جریمه گرفته تا موارد دیگر........
✅ گفتم ما که مسئول این چیزهایی که شما گفتید نیستیم، ما به عنوان یک شهروند باید چه بکنیم تا دیگران تشویق یا حتی مجبور به رعایت قوانین شوند؟ به فکر فرو رفتند تا راه حلی پیدا کنند. یکی گفت برایشان جایزه بخریم، یکی دیگر جوابش را داد مگر می شود ما برای این همه راننده جایزه بخریم؟ پول نداریم. یکی گفت از پلاک ماشین عکس بگیریم در فضای مجازی پخش کنیم تا بفهمد.بقیه گفتند وااااای نه نمی شود نباید آبروی کسی را ببریم. خلاصه بحث ادامه داشت و ما می رفتیم و راننده های زیادی بودند که پشت سر ما بوق می زدند به نشانه اعتراض که چرا پشت سر ماشین جلویی که روی خط کشی می رود نمی روی، یا وقتی از کنار ما رد می شدند با بوقی اعتراض خود را نشان می دادند. بچه ها تعجب کرده بودند، می پرسیدند مگر ما اشتباه می کنیم؟ مگر آنها هم نباید بین خطوط برانند؟ گفتم نه ما اشتباه نمی کنیم ما قانون را رعایت می کنیم ولی بعضی ها فکر می کنند ما با رعایت قانون باعث عقب ماندن آنها می شویم برای همین اعتراض می کنند.
📌 یکی از راننده ها پشت سر ما ماند و دائم بوق می زد با اینکه راه دادم و اشاره کردم اگر می خواهی بروی بیا برو من از بین خطوط خارج نمی شوم ولی نرفت، گویا قصد اذیت و آزار داشت. وقتی ترافیک آنقدر سنگین شد که همه خودروها کاملا ایستادند، لحظه ای کوتاه پیاده شدم با لبخند و روی باز نزدیک رفتم و با لحنی آرام گفتم «آقای محترم رعایت قانون شما را اذیت می کند؟ من کاری خلاف قانون کردم؟ من حقی از شما ضایع کردم؟» نمی دانست چه بگوید، اشاره ای به چادرم کردم و ادامه دادم «شما باید از ظاهر من و دخترهای درون ماشین من متوجه می شدید که ما شدیدا پایبند قانون هستیم و اعتراض شما ما را به تخطئ وا نمیدارد» خسته نباشید گفتم و به سمت ماشین برگشتم از آینه دیدم همسرش شالش را روی سرش انداخت و با هم صحبتی کردند و تا مسیری طولانی پشت سر ما بین خطوط آمدند.
🔹 به بچه ها گفتم به نظرم یکی از بهترین کارها اینست که تک تک ما خودمان قوانین را رعایت کنیم و از طعنه ها و اعتراض ها و توهین ها و اذیت ها نترسیم. همه شان تائید کردند و گفتند مثل همین حالا و همه با هم خندیدیم.گفتم پس امروز یک شعار دیگر یاد گرفتیم «من پایبندم»
#به_روایتِ_محیا
_________📝✍__________
🆔 @MAHYA_BAN00
بـسـم اللــه الرحـمـن الرحـیـم
خودم عقل دارم‼️‼️
🔰 دیدم آخرین روزهای نمایشگاه کتاب هست حیفم آمد دوباره نروم و استفاده نکنم. اگرچه بیشتر کتابهایی که مد نظرم بود را مجازی خریداری کرده بودم ولی حضور در چنین محفلی حُسن دیگری دارد.
📝 آدرس غرفه های مورد نظرم را یادداشت کرده بودم تا بدون معطلی و اتلاف وقت سراغشان بروم و کتابها مخصوصاً تازه های نشرشان را ببینم.
📙 چند ماهی ست مشغول مطالعه مبحث «ولایت» و «راه و راهبر» هستم به همین خاطر به دنبال کتابهایی در این خصوص بودم. جلوی پیشخوان غرفه...... ایستاده بودم، کتابی با همین مضمون را تورق می کردم و با همسرم درموردش صحبت می کردم.
👩👨 خانم و آقای جوانی که صحبت های ما را شنیده بودند و کتاب در دست من را دیده بودند کنارمان ایستادند و شروع کردند به گفتن نظرات خودشان. اینکه عصر و روزگار پیشرفت کرده است و انسان ها و عقل ها کامل شده اند، دیگر هر فردی بد و خوب زندگی را می داند و به عنوان یک انسان دارای عقل و فهم و درک می تواند خود راه زندگیش را پیدا کند و به خواسته هایش برسد پس دیگر نیازی به راهبر و راهنما ندارد.
📌 منظورشان این بود که من هم وقتم را سر این چیزها تلف نکنم و به دنبال کتابهای دیگر برای مطالعه بروم. کمی با ایشان صحبت کردم و دلایل عقلی و تاریخی برایشان آوردم که انسان با تکیه بر عقل صرف قادر به راهیابی نیست اگرچه عقل لازم است و باید استفاده شود.هر چند قانع نشده بودند اما از ما جدا شدند و رفتند.
🚙 موقع برگشت به صحبتهایی که با آنها کرده بودم فکر می کردم که به چهارراه نزدیک خانه مان رسیدیم چهارراهی با چراغ راهنمای سه زمانه. عجیب بود با اینکه تعداد ماشینها زیاد نبودند ترافیک سنگینی شده بود کمی که جلوتر رفتیم مشخص شد چه اتفاقی افتاده است،
🚦نمی دانم به چه دلیل چراغ راهنمای سر چهارراه خاموش بود. از هر چهار طرف ماشینها آمده و در چهاراه گیر افتاده بودند و نمی توانستند حرکت کنند. رانندگان عصبانی شده بعضی هاشان با یکدیگر درگیر شده مشغول ناسزا گفتن و توهین به یکدیگر بودند. بعضی ها هم از ماشین پیاده شده به دنبال راه حلی بودند. بعضی ها هم نشسته بودند و منتظر تا ببینند بالاخره چه می شود.
⏱ خلاصه در یک زمان خیلی کوتاه در نبود فقط یک چراغ راهنما اوضاع عجیب و مشکل لاینحلی به وجود آمده بود که بیا و ببین.
💭🗯 یاد حرفهای آن خانم و آقای در نمایشگاه افتادم، انسانها خود عقل و فهم و درک دارند، دیگر نیازی به راهنما و راهبر ندارند.
♦️ در این لحظه فقط به خاطر نبود چند ثانیه ای یک چراغ راهنما می شد به وضوح عقل و بی نیازی انسانها به «رهبر» در سایه این عقل را دید.
🔻 یک چهارراه کوچک در یک شهر از یک کشور واقع در یک قاره از کل کره زمین با فقط چند ده نفر از میان میلیارد ها انسان بدون یک چراغ راهنما دچار چه سردرگمی عجیبی شده اند!!! وای به حال آن میلیارد ها نفر بدون راهنما.......
#جمعه
#به_روایتِ_محیا
_________📝✍__________
🆔 @MAHYA_BAN00
بسم الله الرّحمن الرّحیم
💚 یک قدم مانده به دوست 💚
🔖...... وقتی صحبتهایش تمام شد از او پرسیدم: کسی را داری که دوستش داشته باشی ولی از او دور باشی؟؟؟ دلت برایش تنگ شده باشد؟؟؟
🔸 با شنیدن این سؤال چشمانش برقی زد، گویی خبر از راز دلش داده باشم با کمی بغض سرش را تکانی داد و گفت: بله دارم... ، بله دارم، و چقدر دلتنگش هستم، بعد از فوت پدرم به دلایلی مادرم به خارج از کشور رفت و آنجا زندگی می کند شرایطش به گونه ای ست که نمی تواند بیاید، من هم که قدرت پرداخت هزینه های سفر به خارج را ندارم سالهاست از مادر دورم و دلم تنگ است برایش.
🔹پرسیدم به تازگی برایت هدیه ای، نشانه ای یا یادگاری نفرستاده؟؟؟ گفت :چرا فرستاده یه چند دستی لباس و وسیله. امّا در کنار این چیزها یک گل سینه ای که همیشه استفاده می کرد را برایم فرستاد. دست کرد درون کیفش و گل سینه مادری را بیرون آورد و همینطور که نوازشش می کرد گفت: همیشه با من است لحظه ای از خود دورش نمی کنم.
🔻گفتم: پس باید حال دل این مردم را، دلتنگی شان را، دوری از دلدارشان را خوب درک کنی. تو خودت مبتلا به درد عشق و دوری هستی. نمی دانست چه بگوید..... فقط با دستمالی که در دست داشت اشکهای بی امانش را پاک می کرد و سرش را به نشانه تایید تکان می داد.
🔺فکر کنم صحبتهای چند دقیقه ی گذشته اش را مرور می کرد که با تمسخر می گفت: عجب مردم خرافاتی داریم، یعنی چه که یک تکه پارچه را می بوسند و به چشم و صورت و سرشان می کشند، انگار نمی دانند در چه عصر و قرنی زندگی می کنند. در عصر تکنولوژی این کارها چیست، این اُمُل بازی ها یعنی چه.
♻️ این ماجرای صحبتهای من و خانمی بود که وقتی در یکی از روزهای #دهه_کرامت پرچم امام رئوف و مهربان مان، #امام_رضا علیه السلام را به پارکی در محله آورده بودند و به همین مناسبت مراسمی برپا شده بود.
🔅دستم را روی شانه اش گذاشتم و گفتم: عشق و محبت و دلدادگی به معشوق خرافات نیست. وقتی دلتنگ یار باشی هر نشانه ای که از سوی او برات بیاورند، هر چیزی که بوی او را بدهد برای تو بی نهایت می ارزد طوری که دلت نمی خواهد لحظه ای از خودت دورش کنی مثل گل سینه مادری ات.
🤝 دستش را گرفتم و گفتم:بیا برویم فقط یک قدم مانده به دوست....یک قدم به وسعت دل عاشق....
#به_روایتِ_محیا
__________📝✍___________
🆔 @MAHYA_BAN00
بسم الله الرّحمن الرّحیم
☘ انسان ساز نه فقط تاریخ ساز ☘
🔸 با حالتی خاص گفت: ایرانی های مرده پرست ول کن نیستند، دائم به دنبال غم و عزاداری هستند، خودشان برای خودشان به جای ایجاد شادی غم می سازند. متوجه منظورش بودم امّا پرسیدم تا سر حرف باز شود؛ چه عزاداری؟ منظورتان از ساختن غم چیست؟ با حالتی روشنفکر مآبانه بادی به غبغب انداخت و جواب داد همین چهارده خرداد، با مِن و مِن ادامه داد حالا یک نفر چندین سال پیش در این تاریخ از دنیا رفت، خب رفته است دیگر این همه عزاداری لازم نیست. دوباره پرسیدم عزاداری؟؟؟ کدام عزاداری؟؟؟ من که عزاداری نمی بینم. گفت:چطور نمی بینید؟ این تعطیلی، این برنامه های رادیو و تلویزیون، این تجمع مردم اگر عزاداری نیست پس چیست؟ گفتم: نه نمی بینم، تعطیلی می بینم، تجمع و برنامه ها را می بینم ولی عزاداری نه. با تعجب به من نگاهی کرد و گفت:یعنی شما غمگین و ناراحت نیستید؟ عزاداری نمی کنید؟ گفتم :ناراحت به معنایی که مورد نظر شماست نه، عزاداری که شما می گویید نه. گفت:پس این چه بساطی ست که چیده اید؟ گفتم :آهان منظورتان از عزاداری مراسم بزرگداشت امام است؟ متعجب تر شد و گفت:حالا دیگر اصلا منظورتان را نمی فهمم.
گفتم: چرا تعجب کردید؟ در تمام دنیا حتی آن کشورهایی که در نظر بعضی ها بهشت متمدن روی زمین هستند هم چنین مراسم هایی دارند و برای افراد مهم، بزرگ و تاریخ سازشان روز بزرگداشت و تعظیم برگزار می کنند.
از دست دادن انسانی مثل امام خمینی غم بزرگی است که پایانی ندارد ولی این غم درونی ست، امروز روز پاسداشت و بزرگداشت این بزرگ مرد تاریخ ساز که نه بزرگ مرد انسان ساز است نه روز عزاداری. روز تعظیم انسانی است که نه فقط مردم ایران که تمام انسانهای آزاداندیش دنیا را حیات بخشید و از خواب غفلت بیدار کرد تا به مرتبه انسانی و ارزش والای الهی خود آگاه شوند و زیر بار ستم نروند. روز یادآوری اندیشه ها و افکار والایی ست تا در گذر زمان فراموش نشوند.
🔸انگار اولین بار بود این حرفها را می شنید، کمی در فکر فرو رفت و گفت :واقعاً؟ گفتم: واقعاً. بنده خدا حق داشت چون تا به حال خوراک ذهن و فکرش را فقط از شبکه های آن طرفی گرفته و در فضای ساخته دست آنها تنفس کرده بود. گفتم:اگر کسی به شما بگوید خودتان فکر کنید، خودتان تصمیم بگیرید، خودتان سرنوشت خودتان را بسازید، نگذارید کسانی غیر از خودتان اینکارها را برای شما کنند، آزاد باشید و برای آزادی و استقلال خودتان تلاش کنید حرف بدی زده است؟ گفت:نه. گفتم :اگر کسی انسان ها را به این چیزهایی که گفتم آگاه کند و آنها را از اسارت نجات دهد کار بدی کرده است؟ گفت:نه. گفتم:اگر افراد قدرشناس برای ابراز قدردانی از چنین انسانی روزی را به یاد او سپری کنند ایرادی دارد؟ نفس عمیقی کشید و گفت: نه، واقعا نه.
🖌صُراحی
#به_روایتِ_محیا
#جمعه
__________📝✍________
🆔 @MAHYA_BAN00
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠
🔅 ولایت به معنای حکومت ظاهری در همه اقوام و گروهها بوده و هست و لازمه تشکیل جامعه و حفظ و برقراری نظم در آن است.
🔸 این گونه ولایتها وجه مشترک همه اقوام و ملت ها بوده و هست و وجه تمایز جامعه اسلامی از غیر آن به شمار نمیآید. در چنین حاکمیتهای عرفی هیچگاه نیازی نیست که حاکم در پیوند با علم کامل ظاهری و باطنی به مصالح و مفاسد حقیقی افراد باشد و یا دارای طهارت نفسی باشد که هواهای نفسانی و شیاطین هیچ گاه در او نفوذ نداشته باشند.
🔹اما در ادبیات قرآنی و دینی دنیا و آخرت، ظاهر و باطن از یکدیگر جدایی ندارند. چرا که تصرف در امور ظاهری و دنیوی افراد، گاه به نابودی استعدادهای اساسی روحی و بلکه سرمایه اصلی رشد انسانها، یعنی عمر آنها میانجامد. لذا سطح ولایت قرآنی برتر از ولایت عرفی اقوام گوناگون است.
🔻این ولایت در ابتداء اختصاص به خدای متعال دارد که هم بر مصالح و مفاسد اعمال و آثار آن در دنیا و آخرت آگاه است و هم ولایت بر ظاهر و باطن بر انسانها دارد. (الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظمات الی النور)
❇️ در همین امتداد ولایت برای کسی جعل شده که به همین میزان به علم بیخطای الهی متصل باشد و بر مصالح و مفاسد افراد اشراف داشته باشد تا استعدادها و قابلیتهای انسانها را بشناسد و با دستورات ظاهری صحیح آنها را شکوفا کند، از ضایع شدن نفوس جلوگیری کند.
⭕️ همچنین از سوی دیگر بر باطن اشراف داشته باشد تا مکر شیاطین انسی و جنی را بشناسد و از بتواند نفوس را از ظلمات به نور حرکت دهد. چنین فردی میتواند در تمام شئون زندگی انسانها ولایت داشته باشد و همان مقصد و هدف از ولایت را پیاده سازد. كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ
✴️ سایر افراد بسته به میزان علم و اشرافشان بر نفوس و بر مصالح و مفاسد آنها، دارای حق تصرف الهی هستند. مثلاً پدر با توجه به علم متعارف به مصالح و مفاسد فرزند و توانایی متعارف در برآوردن آنها تنها در حدود خاصی ولایت دارد.
🔰 به این ترتیب در ادبیات دینی و قرآنی، نسبت بین توانایی با مسئولیت و اختیارات فرد کاملاً رعایت میشود و بار مسئولیت هیچگاه بیشتر و یا کمتر از توانایی و علم فرد بر دوش او گذاشته نمیشود.
💚 #غدیر، جعل ولایت الهی برای امیرالمومنین(ع) است که دقیقاً همان شرایط لازم (علم متصل به علم الهی، طهارت کامل درونی) در ایشان بود و لذا همان ولایت رسول الله (صلی الله علیه وآله) با همان سعه و اختیارات برای ایشان جعل گردید.
👌در واقع جعل ظاهری ولایت تابع شرایط واقعی ولیّ بوده و هست و ائمه نیز طبق همین منهج قرآنی و عقلی خطوط هدایت جامعه را ترسیم کرده اند.
#به_روایتِ_محیا
__________📝___________
🆔 @MAHYA_BAN00
بسم الله الرّحمن الرّحیم
« درد بی علامت»
🔸نه اینکه درد نباشد....
اینگونه نیست که درد نداشته باشم
جدایی از تو عجیب دردناک است،
امّا مادرِ دنیا با ترفندهایی مرا مشغول اسبابهای رنگی لهوی و حواسم را پرت بازی ها کرده است تا درد جدایی تو را مثل درد نیشتر طبیب زمان کودکی ام نفهمم.....
🔸نه اینکه درد نباشد.....
اینگونه نیست که درد نداشته باشم
جدایی از تو عجیب دردناک است،
حیف که من حواس دلم را باخته ام.....
حیف که عصبهای گیرنده درد در دلم از کار افتاده اند مثل پوست سوخته و پای فلج و چشم بی سو......
درد هست، درد جدایی از تو کم نیست، ساده بگویم : من نمی فهمم که جدایی از امام چه دردی دارد....
🖌صُراحی
#جمعه_های_دلتنگی
#به_روایتِ_محیا
__________📝____________
🆔 @MAHYA_BAN00
🔺می گفت: اینهمه رفتید راهپیمایی ٢٢ بهمن،چی شد؟🙄
🔸می گفتم :حالا بهت میگم☺️
🔺می گفت:اینهمه رفتید رأی دادید به یه عده دزد که بیان و مملکت رو بچاپند، چی شد؟
مخصوصاً این انتخابات آخر که دیگه همه تلاشش رو می کرد تا همه رو از رأی دادن منصرف کنه...😡
🔸می گفتم :حالا بهت میگم😊
🔺می گفت:این همه توو هر فراخوان و تجمعی شرکت کردید، چی شد؟
مخصوصاً قبل از راهپیمایی روز قدس امسال می گفت :واقعا که عقل ندارید اگه برید، به تمسخر می گفت:با زبان روزه بهتون ساندیس و تی تاب هم که نمیدن پس چرا میرید؟😝
🔸می گفتم :حالا بهت میگم☺️
🔺می گفت:حالا چه کاریه نماز عید فطر رو برید مصلی، از چهار صبح از خواب شیرین بزنید شلوغی و فشار و پیاده روی رو تحمل کنید، خب اگه خیلی مسلمونید نماز عیدتون رو توو مسجد محل بخونید دیگه....☹️
🔸می گفتم :حالا بهت میگم😊
🔰بیست و شش فرودین که دیگه باید به «نام یوم الله» در تقویم ثبت بشه بهش گفتم:💪🏻
«حضور ما به عنوان ملت آزاده و ذلت ناپذیر نشان از مقبولیت حکومت هست که وقتی به مشروعیت حکومت اضافه میشه تمام معادلات دشمنان طمعکاری رو که برای تجاوز و غصب مملکت مون دندون تیز کردن رو به کل بهم میریزه و همین کارزاری که بزرگمردان مون رقم زدن محقق میشه. پشتیبانی هر ملتی از حکومتش مایه سرافرازی و قدرتمندی و پیروزی شون هست...... 💪🏻
اما اشکال نداره شما برو به زندگی ات برس، به خواب و خوراک و تفریح و مسافرتها و دورهمی ها و خوشگذرانی هات فکر کن، ما به یاری خدا همیشه در صحنه هستیم تا امنیت و آزادی و قدرت و سرافرازی شما تأمین بشه خیالت راحت......»🙃
🖌صُراحی
#وعده_صادق #انتقام_سخت #طوفان_الاحرار
#به_روایت_محیا
__________📝__________
🆔@MAHYA_BAN00
😔با دیدن این پستها اولین چیزی که به ذهنم آمد کلام امیر المومنین علیه السلام بود که می فرمایند :
شما امامتان را، كه حق با اوست، نافرمانى مى كنيد و آنان پيشواى خود را با آنكه بر باطل است فرمانبردارند.(نهج البلاغه،خطبه ۲۵)
⁉️چگونه میشود که کسانی برای مسیر باطل خود اینگونه تلاش میکنند و تبلیغ می کنند و برای اشاعه باطل حتی هجرت میکنند،اما ما مذهبی ها که ادعای منتظر امام عصر بودن داریم و هیئتی هستیم و سرشار از اندیشه های حقی که میتواند برای همه عمر دویدنمان به ما انگیزه بدهد،سر در لاک دنیا فرو برده و غرق دنیا شده و روزمرگی و کسالت و تنبلی ما را برده است.
نه برای آموختن نه برای آموزش دادن نه برای کار کردن وقت و انرژی نمی گذاریم.
آنها که امامشان مثل ما غریب و آواره نیست،تجربه عاشورا و گذشتن امامی از همه ی زندگیش برای حفظ دین را ندارند و هر ساله برایشان تکرار نمیشود،معنای جهاد برای باطل را تحقق بخشیده اند،چه شده که ما با اینهمه ادعا و اینهمه درس و اینهمه الگو ،برای حقمان جهاد نمیکنیم.
حکم جهاد تبیین واجب و فوری برای ما دادند و جز معدودی ،واجب بودنش را جدی نگرفتند یا با هزاران بهانه واهی دنیایی پشت گوش انداختند.
نقشی که ما باید در این برهه تاریخی برعهده میگرفتیم و وظیفه ای که در قبال اجتماع و بشریت و همه تاریخ بر دوشمان بود ،برای همیشه ثبت خواهد شد و روزی باید پاسخگوی آن باشیم.
✍ زاهده اینانلو
#امام_زمان
#به_روایت_محیا
__________📝__________
🆔@MAHYA_BAN00
🌸 «بهار چله» 🌸
⬅️ در روایات اسلامی به عدد چهل توجه و عنایت خاصی شده است، به طور مثال آمده است: «من اخلص لله اربعین یوما فجر الله ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه؛ هر کس خود را چهل روز برای خداوند خالص و پاک گرداند، خداوند چشمههای حکمت را از قلبش بر زبانش جاری میسازد.» (عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۸۵)
⬅️ از رسول خدا (ص) وارد شده است که: «کسی که چهل روز حلال بخورد، خداوند قلب او را نورانی کند و چشمههای حکمت را از قلبش، بر زبانش جاری میگرداند»
⬅️همچنین علامة حسن زاده آملی میگوید: «هر عمل و ذکری که کمتر از اربعین باشد، چندان اثر بارزی ندارد و خاصیت اربعین، در ظهور فعلیت و بروز استعداد و قوه و حصول ملکه، امری مصرح به، در آیات و اخبار است.»
در قرآن کریم مدت خلوت حضرت موسی (ع) را در کوه طور با خداوند چهل روز ذکر می کند: «وَ واعدنا موسی ثَلاثین لَیلةً وَ أَتممناها بِعشر فتَمّ میقاتُ رَبّه أربعینَ لیلة» (اعراف، آیه ١۴٢)
🔸در بین چلههای مختلف، یک مورد خاص و مهم وجود دارد، به نام «چله کلیمیه» که از اولین روز ماه ذی القعده آغاز میشود.
🔺آیت الله جوادی آملی درباره این اربعین میفرماید: «از اول ذی القعده تا دهم ذی الحجه که اربعین موسای کلیم است، این یک فصل مناسبی است؛ بهار این کار است.»
البته باید توجه داشت این چله گیری با چلهگیریهایی که در فرقههای مختلف و گاهی منحرف مطرح شده متفاوت است. منظور از این اربعین عزلت نشینی و دوری از جامعه یا ریاضتهای خاصی که برخی صوفیه مطرح میکنند نیست.
💢 در این چله تاکید بر مراقبتهای ویژهای است که انسان باید داشته باشد، به طور مثال مواظب حرفهایی که میزند، خوراکی که میخورد، چیزی که میشنود، مواردی که میبیند و به طور کل تمام اعمالش باشد.
با توجه به این امر هر زمانی در سال برای گرفتن چله خوب است و باید چنین نیز باشد امّا چهل شب مذکور طبق برخی روایات و فرمایش بعضی علما «بهار چله» است.
#ذی_القعده
#به_روایت_محیا
_________📝__________
🆔@MAHYA_BAN00
☘ بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا....
مرد امروز، مردهای این روزگار، مردهای ایستادگی، مردهای مردانگی، مردهای دلاوری و مردهای شجاعت و مردهای صداقتند که مَردند.
پیش چشم مرد فردا...
کودک امروز، کودکهای این روزگار، کودکهای ایستادگی، مردانگی، کودکهای دلاوری و شجاعت و صداقتند که مَردند. کودک خاک و خون و موشک، کودک آواره از وطن، کودک رنج و درد و فراق، کودکهای مقاومتند که مَردند.
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا... نامردها نامردها نامردهای مردِ فردا کش، نامردهای کودکِ امروز کُش نامردند... نامردند... نامردند...
🖌صُراحی
#روز_کودک
#کودکان_غزه
#اسرائیل_کودک_کش
#به_روایت_محیا
_________📝__________
🆔@MAHYA_BAN00
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«قصه بی خبری»
🔸یک روزی روی همین کره خاکی زمین بانویی مکرّم را بین در و دیوار به آتش کشیدند، فرزند در شکمش را کشتند، همسرش را با توهین دست بستند، تا اینجای ماجرا اگرچه ظلمی ناجوانمردانه و حادثه ای غمبار و عملی وحشیانه است، اما از قابیل های هر زمان این رفتارها انتظار می رود.....
🔸اصل ماجرا و حقیقت پنهان این قصه اینجاست که باید برایش گریبان چاک کرد،بر سینه کوبید و مانند زن فرزند از دست داده بر سر و صورت زد، اصل ماجرا اینجاست که باید از سنگینی داغش جان داد، اصل ماجرا اینجاست و سوال اینست کجا بودند مردم؟ کجا بودند هم کیشان و هم مذهبان این بانو؟ کجا بودند مردان و زنانی که خود را انسان می پنداشتند؟ کجا بودند همشهریان، هم محلی ها، همسایه ها؟
🔸جواب اینست:سر در آخور فردیت خویش فرو برده، انگشت بر گوش خود نهاده و چشمهاشان را به سجاده نماز فرادای شان دوخته بودند و خود را مانند مرغ و خروس ها و چهارپایان شان به بی خبری زده بودند.
این ماجرا تمام که نه ولی گذشت.....
🔸روزگاری دیگر فرا رسید. روزگاری که روی همین کره خاکی زمین عده ای به ذم خود مسلمان و به گمان خام خویش انسان و به زعم اطرافیان شان مرد، بزرگمردی مکرّم را با کودک شش ماهه اش به خاک و خون کشیدند. اصل این ماجرا چیست؟ سوال اینجاست، اینان که بودند که با وضو و قرآن به دست بعد از نمازهای شب شان و استغفار ها و العفو ها آمده بودند تا در مقابل بزرگمرد مکرّم بایستند و.....؟
🔸جواب اینست: مجسمه های دست ساز شیطان در روزگار بانوی مکرّم را که به یاد دارید، همانها که انگشت در گوش،چشم به سجاده........ بله همان مجسمه های انسان نما، همان ها کارشان و حالشان به جایی رسیده بود که این کارزار را رقم زدند.
آن روزگار هم تمام که نه ولی گذشت....
🔹اکنون و در این روزگار زنان و مادران و جنین های در شکم و کودک های بی پناه و مردان حق جو روی همین کره خاکی میان آتش کفر و در و دیوار قدرت طلبی ها و شهوات و زیاده خواهی های قابیل های زمان گرفتارند، از قابیل ها این انتظار می رود.....
🔹اما اصل ماجرای این روزگار نیز حقیقتی پنهان در دل دارد.اصل ماجرا اینست: اگر امروز سر در آخور فردیت و سر سجاده عبادت و همراه چهارپایان مصلحت طلبی ات انگشت در گوش و.... در کنج بی خبری و بی اثری باشی، روزگار آینده آنگاه که آخرین ذخیره از مردان مکرّم بیاید آیا در مقابلش نخواهی بود؟ حواسمان باشد مجسمه دست ساز شیطان تا آخر بی اثر نمی ماند،کالبد مجسمه دست ساز شیطان با دمیدن شیطان جان شیطانی می گیرد درست مثل گوساله سامری و آنگاه در برابر حق قد علم می کند.
🔸سکوت امروز، شرارت فرداست.
🖌صُراحی
#به_روایتِ_محیا
#ایام_فاطمیه
#غزه_فلسطین
#اسرائیل_کودک_کش
_________📝__________
🆔@MAHYA_BAN00