🔲🔳◼️▪️▪️🔳🔲
▪️#خاطرات_شهدا
▪️#شهدا
▪️#ماه_محرم
▪️#شهید_والامقام
▪️#محمدحسین_مرادی
▪️شب سوم محرم تازه از عملیات برگشته بودیم. محمد حسین اصرار می کرد که باید برویم حرم.
▪️بیشتر بچه ها از فرط خستگی توان نداشتند بیایند. فقط من اعلام کردم که حاضرم همراهش به حرم بیایم.
راه افتادیم. وقتی رسیدیم به حرم، برق رفته بود. اجازه ورود به حرم را نمی دادند.
▪️محمدحسین اصرار کرد تا قبول کردند که فقط داخل حیاط برویم. وقتی وارد حیاط شدیم، دیدیم با اینکه 3 روز از محرم گذشته هنوز حرم سیاهپوش نیست و پرچم عزا هم روی گنبد نصب نشده است. رفت دوباره کلی التماس کرد تا اجاره بدهند که او پرچم سیاه را بگذارد.
▪️با اصرار محمدحسین، خادم حرم هم مجبور شد قبول کند. وقتی محمدحسین رفت بالای گنبد،
▪️اول احترام نظامی گذاشت و بعد هم پرچم را تعویض کرد.
▪️فردا صبح یعنی چند ساعت پس از این حادثه از ناحیه پهلو و بازو مجروح شد که منجر به شهادتش شد.
▪️راوی : #همرزم_شهید
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🛣میدان صراط مستقیم🛣
✨@maidan_sarat_mostageem
🍃 #شهیدمدافع_حرم،
🍃#محمدحسین_مرادی
🔹 توجه به خانواده
🌿 شاید بعضی ها این تصور را دارند که زندگی با کسی که دائما در معرض شهادت است و خودش هم تمنای شهادت را دارد خیلی سخت است. اما برعکس زندگی محمد حسین خیلی پرشور بود.
🌿با اینکه در هر سفرش احتمال داشت برنگردد اما برای زندگی اش برنامه داشت. حتی کار های کارشناسی اش را داشت انجام می داد.
🌿خیلی به خانواده اش اهمیت می داد. کوچکترین فرصتی که گیر می آورد من را به گردش می برد.
🌿با اینکه ساکت بود به موقعش هم شوخی می کرد. با اینکه کار سنگین نظامی داشت همیشه با لبخند و گل می امد. من هم همه آن گل ها را خشک کردم و نگه داشتم.
🌿روزهای جمعه که می شد صبح زود پا می شد تند تند کار ها را می کرد، صبحانه و نهار را آماده می کرد، لباس ها را می شست و...
🌿در همه این کارها می خواست محبتش را ثابت کند.
🌿نسبت به پدر و مادرش هم همین طور بود. حتی نسبت به مادر من. خیلی حواسش به برادر کوچکترش بود.
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🛣میدان صراط مستقیم🛣
✨@maidan_sarat_mostageem
✨✨✨✨✨✨✨✨