eitaa logo
🥀میدان صراط مستقیم🥀
453 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
7.1هزار ویدیو
43 فایل
✨✨✨✨✨✨✨✨✨ لازم به ذکر است که: کپی برداشتن از مطالب میدان با ذکر صلواتی به نیت 🌸سلامتی و ظهور امام عصر عج🌸 آزاد میباشد ✨✨✨✨✨✨✨✨ #نذرظهورش بفرستید#صلوات 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #اللهم_صلی_علی_محمدوآله_محمدوعجل_فرجهم ✨✨✨✨✨✨✨✨✨
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜ حاج مهدی توکلی: ⏰📿 آدم شب اول که یازده رکعت نمی‌خوانَد، زده می شوی. دو رکعت بخوان. ⏰📿 دو رکعت هم بخوانی، خوانی. نماز شب بهترینش اینست که اینجوری (یازده رکعت) باشد، ولی کسی دو رکعت هم بخواند جزء خوان هاست. ⏰📿 اصلاً حال هم نداری نماز بخوانی، بگیر، این را امتحان کن. وضو بگیر و رو به قبله بنشین، زیر لب دو سه بار بگو ✨"صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْکَ یٰا ٱبٰاعَبْدِاللّٰه"✨ اشکت جاری می شود. ⏰📿 پا شدی دیگه، آن بیداری خیلی ارزش دارد. 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🛣میدان صراط مستقیم🛣 ✨@maidan_sarat_mostageem
~🕊 🌿💌 اگر‌میخواهے و‌معصیت‌نکنۍ، "همیشہ‌با باش" چوݧ‌وضو‌انساݧ‌راپاك ‌نگھ‌میدارد‌ و‌جلوے معصیت‌را‌می‌ گیرد! 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🛣میدان صراط مستقیم🛣 ✨@maidan_sarat_mostageem
🌹بخشی از وصیت نامه. «همیشه با باشید، بخوانید. حجاب ها را از قلب خود بردارید تا با عالم غیب ارتباط داشته باشید و اسرار غیبی را بدانید و ببینید. نگاه های خود را کنترل کنید تا بتوانید امام حسین علیه السلام و ائمه را ببینید و زیارت کنید. بینی خود را از بوهای حرام نگه دارید تا بوی حسین ( ع ) و عشق را بشنوید. با زبان خود غیبت نکنید و تهمت نزنید تا بتوانید با مولایتان صحبت کنید» 📙برگرفته از کتاب بی خیال. خاطرات شهید علی حیدری. شهیدی که کرامات خاصی در مورد امام حسین علیه السلام از او مشاهده شد. 💐شهدا را یاد کنیم تا آنها نیز در نزد ارباب ما رایاد کند الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌ 🤲🏻 ☫ڪلنا‌عباسڪ‌یا‌زینب‌(س) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‎‌‌‎ 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🛣میدان صراط مستقیم🛣 ✨@maidan_sarat_mostageem
✨وضو قبل از خواب... قرار بود روز جمعه حمید با یکی از دوستانش برود قم. داشتم توی آشپزخانه برایش کتلت درست می کردم. ساکش را که بستم از فرط خستگی کنار پذیرایی دراز کشیدم. حمید داشت قرآنش را می خواند. وقتی دید آنجا خوابم گرفته، آمد بالای سرم و گفت: «تنبل نشو. بلند شو بگیر راحت بخواب.» با خنده و شوخی می خواست بلندم کند. گفت: به نفع خودت است که بلند شوی و با وضو بخوابی وگرنه باید سر و صدای مرا تحمل کنی. شاید هم مجبور شوم پارچ آبی را روی سرت خالی کنم. حدیث داریم بستر کسی که بی وضو می خوابد مثل قبرستان مردار و بستر آنکه با وضو بخوابد همچون مسجد است و تا صبح برایش ثواب می نویسند. آنقدر گفت و سرو صدا کرد که به وضو گرفتن رضایت دادم... 🌹 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🛣میدان صراط مستقیم🛣 ✨@maidan_sarat_mostageem
🕋 کمک از نماز 🕋 🔹 بی سیم، خبر محاصره شدن تعدادی از رزمندگان را داد، آن هم در منطقه ای صعب العبور. فرماندهان و شهید بروجردی خیلی ناراحت و نگران بودند. 🔹 هیچ راه حلی برای رهایی نیروهای محاصره شده پیدا نمی کردند. شهید بروجردی بلند شد گرفت و به نماز ایستاد. نمازی پر از حضور خدا؛ 🔹 پس از نماز بر اثر خستگی خوابش برد. بعد از چند دقیقه، ناگهان از خواب پرید؛ سراسیمه به سوی نقشه عملیاتی دوید، مدتی به نقشه زل زد، 🔹 بعد با صدای بلند همه فرماندهان را به اتاق فرا خواند و طرحی را برای کمک به نیروهای در محاصره مطرح کرد؛ طرحی نو که همه را به تعجب وا داشت. 🔹 همه موافق این طرح بودند. با اجرای طرح، محاصره شکسته شد و رزمندگان آزاد شدند. با خوشحالی به سمت شهید بروجردی رفتم و در مورد طرح، سؤال کردم؛ 🔹 اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: هر وقت با مشکلی مواجه می شوم به نماز می ایستم و توسل به ائمه اطهار پیدا می کنم. این کار راه هایی را جلوی رویم باز می کند. 📚 زیر این حرف ها خط بکشید؛ ص ۷۰. 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🛣میدان صراط مستقیم🛣 ✨@maidan_sarat_mostageem ✨✨✨✨✨✨✨
❇️ من ۷ ساله بودم، بابا برای جلو می ایستاد، بلند و آهسته نمازش را می خواند تا ما نماز خواندن را با ایشان یاد بگیریم. 🔸هیچ وقت نمی گفت بابا بخوان، بلکه وقتی می گفتند اول خودش می گرفت بعد با لحنی آرام و مهربانانه ما را دعوت به نماز می کرد. اگر به ما می گفت نگویید و یا اگر کسی به شما بدی کرد در حقش خوبی کنید، خودش مطلقاً دروغ نمی گفت و به همه خوبی می کرد و اصلاً برخلاف صحبت هایش عمل نمی کرد. ✅ تربیت ایشان کاملاً عملی بود و اگر مطلبی را زبانی به ما تذکر می دادند کاملاً لحنشان نرم بود. 🍃 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🛣میدان صراط مستقیم🛣 ✨@maidan_sarat_mostageem ✨✨✨✨✨✨✨✨
📿 🍃🥀 🍃 تمام شب را توی راه بودیم. خسته و فرسوده رسیدیم. هوا سرد بود. دست بردار نبود. 🍃 همین طور حرف می زد؛ فردا چه کار کنید، چه کار نکنید، چند نفر بفرستید آن جا، این جا چند تا توپ بکارید. این دسته برگردد عقب، آن گروهان برود جلو. 🍃 دقیق یادم نیست. یازده ـ دوازده شب بود که چرتمان گرفت. زیلوی گوشه سنگر را برداشتم و پهن کردم و دراز کشیدیم. 🍃 چیزی نداشتیم رویمان بیندازیم. پشت به پشت هم دادیم و خوابیدیم، که مثلاً گرممان شود. 🍃 دو ساعت که گذشت، بلند شد. با آب قمقمه اش گرفت و ایستاد به نماز. 🍃 حس نداشتم تکان بخورم، چه رسد به بلند شدن و وضو گرفتن. فقط نگاهش می کردم. 📚 یادگاران، جلد 11 ، ص 75 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🛣میدان صراط مستقیم🛣 ✨@maidan_sarat_mostageem ✨✨✨✨✨✨✨