eitaa logo
مجله خردسالان
36.4هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
3.9هزار ویدیو
28 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/a68l.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
قصه 🐧 شکموترین پنگوئن 🐧 یکی بود یکی نبود، یه پنگوئن🐧 کوچولویی بود که توی یه جزیره ی بزرگ و قشنگ زندگی می کرد. پنگوئن فقط به فکر خوردن بود. اون هی از دریا ماهی🐠🐟 می گرفت و می خورد، نه با دوستاش بازی می کرد و نه با اونا به گردش می رفت. اون تمام وقتشو مشغول خوردن ماهی بود. پدر و مادر پنگوئن کوچولو🐧 که خیلی از دستش ناراحت بودند، بهش می گفتند: چرا نمی ری با دوستات بازی کنی؟ می گفت: مامان جون وقت ندارم، باید ماهی🐟🐠 بگیرم. مامانش می گفت: عزیزم تو باید هر کاری رو به وقتش انجام بدی. پنگوئن🐧 کوچولو جواب می داد: مامانی نگران من نباش، من می دونم چی کار کنم. هر چی بابا و مامان پنگوئن🐧 کوچولو نصیحتش می کردند، اون گوش نمی کرد و فقط می خورد. یک روز بهاری قشنگ، چند تا پنگوئن🐧🐧🐧 به جزیره ی پنگوئن کوچولو اومدند. اونا کارای خیلی بامزه ای انجام می دادند، مثلاً طناب رو به دو تا میله می بستند و روش راه می رفتند. پنگوئن 🐧کوچولو خیلی از کار اونا خوشش اومد. اونا خیلی فرز و چابک بودند. برای همین براشون دست می زد و تشویقشون می کرد. اون دلش می خواست این بازی رو امتحان کنه، اما همین که رفت روی طناب، تلپی افتاد روی زمین و همه بهش خندیدند. پنگوئن کوچولو یادش رفته بود که خیلی چاقه و نمی تونه از این بازیا بکنه. پنگوئن🐧 کوچولوی بیچاره که خیلی خجالت کشیده بود، تندی از اون جا دور شد و تا چند روز پیداش نبود. اون انقدر ناراحت بود که حتی نمی تونست غذا بخوره. چند روز بعد پنگوئن 🐧کوچولو به خونه برگشت. اون دیگه به اندازه ی بقیه ی پنگوئن ها شده بود. پنگوئن 🐧کوچولو قصه ی ما بعد از این قضیه درس خوبی گرفت، اون فهمید که نباید خیلی زیاد غذا بخوره، چون اون می خواد مثل بقیه ی پنگوئنا باشه. 👫@majaleh_khordsalan
پیرمردو پادشاه - @mer30tv.mp3
4.45M
پیرمرد و پادشاه 😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴 👫@majaleh_khordsalan
سلام صبحتون بخیر👋🏻 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به به یه نقاشی خوشگل🌷 مامان مهربونم امروز می‌تونه یک نقاشی خوشگل با بچه خوبش بکشه ❤️ کی میگه نقاشی کشیدن سخته✅ 👫@majaleh_khordsalan
50.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😁کی بلده؟ آموزش شناخت با حیوانات😍🐵🐰🐱🐻 👫@majaleh_khordsalan
🕌می دهد روح و جان مسجد جمکران 🕌بوده در یاد ما هست و هست با صفا 🕌جمکران می روم شاد شاد می شوم 🕌داخل صحن پاک روی سنگ روی خاک 🕌خوانده ام من نماز پیش آن بی نیاز 🕌می روم با وضو خوب و خوش پیش او 🕌چشم من بی قرار مانده درانتظار 🕌چونکه آن مرد دین رهبر مۆمنین 🕌هست و در غیبت است پاک و باهیبت است 🕌از همه برتر است بر همه سرور است 🕌جمکران جای اوست می روم پیش دوست 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه بازی خوب برای تمرکز حواس بچه ها😍 میشه روی وایت برد انجام بشه که بچه ها ماژیک رو از کنار اونا بکشند. مناسب‌ 5 تا 8 سال 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نخود يكي از حبوبات مناسب و تاثير گذار بر روي رشد سريع دندوناست از مصرفش غافل نشو بعد ميبيني چقدر سريع دندرن فسقلت ميزنه بيرون . مواد اولیه: ⬇️ نخود ۱ پیمانه پیاز ۱ عدد سیر اختياري بر حسب سن كودك گردو ۱/۲ پیمانه آرد ۱ ق.غ شوید جعفری ادويه و نمک(اختياري برحسب سن مجاز كودك) . طرز تهیه: ⬇️ ۱.نخود یک شب خیس خورده رو میذاریم با پیاز بپزه و نیم ساعت آخر نمک میزنیم ۲.سیر رو به همراه ادویه‌، آرد و گردوی آسیاب شده تفت میدیم ۳.نخود پخته شده رو همراه با یک استکان از آب نخود و پیازی که نخود باهاش پخته اضافه می کنیم ۴.به غلظت مناسب که رسید سبزی خرد شده اضافه می کنیم ۵.دو دقیقه بعد حرارت رو‌ خاموش کرده و اب یک لیموی تازه رو به خوراک اضافه می کنیم و ۵ دقیقه بعد سرو می کنیم . . .🛑سير يا آبليمو رو ميتونين حذف كنين اگه نميتونين به كودك بدين 👌👌👌 👫@majaleh_khordsalan
🦒زرافه کوچولو آرزوهای عجیب و غریبی داشت🦒 یک شب آرزو کرد که گردنش خیلی خیلی دراز باشد. همان موقع، فرشته ی آرزو از آن جا گذشت. صدایش را شنید. به او لبخند زد. آن وقت گردن زرافه کوچولو دراز شد. دراز و درازتر. رفت و رفت تا به آسمان رسید. حالا سرش در آسمان بود وتنه اش روی زمین. زرافه کوچولو به این طرف و آن طرف نگاه کرد. همه جا پر از ستاره بود. اول، یک عالمه با ستاره ها بازی کرد، بعد، گرسنه اش شد. هام... هام... هام... ستاره ها را خورد. ماه را هم خورد. یک دفعه همه جا تاریک شد. زرافه کوچولو ترسید. مادرش را صدا زد. اما او کجا و مادرش کجا! مادرش آن پایین بود و خودش این بالا. زرافه کوچولو گریه اش گرفت فریاد زد: فرشته آرزو کجا هستی؟ اما فرشته آرزو رفته بود تا آرزوی یک کوچولوی دیگر را برآورده کند. زرافه کوچولو سرش را روی یک تکه ابر گذاشت. این قدر گریه کرد که خوابش برد. صبح که بلند شد، سرش روی شکم گرم و نرم مادرش بود. زرافه کوچولو خندید. همه این ها ... یک خواب بود 👫@majaleh_khordsalan
سلام بچه های گلم🌺🌻🌷 صبحتون بخیر باشه عزیزای من🌞🌼🌻 👫@majaleh_khordsalan
✍ شعر بچه روستایی 🌸 ای بچه روستایی 🌸 چه شاد و با صفایی 🌸 هر جا میری آزادی 🌸 همسایه ی گلهایی🌻🌼🌸 🌸 با این هوای عالی 🌸 جای شهری ها خالی 🌸 قلبا از غم و غصه 🌸 از هر چه کینه خالی 🌸 خوش بحالت برادر 🌸 که بچه روستایی 🌸 مهربان و دلسوزی 🌸 پر از عشق و وفایی 🌸 روستا خوب و باصفاست🏡🏡 🌸 با مردمی بی نظیر 🌸 سرسبز ، پر گل و میوه🌳🌳🌸🌺🍎🍒🍉 🌸 با ماستِ تازه و شیر🥛 ✍ شاعر : حامد طرفی 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه ها این آدم برفی☃️ گوگولی و ببینین مامانا حتما ذخیره کنین و سرفرصت برای کودکتون بسازین تا کلی کیف کنه😍 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ویدئو رو بارها و بارها به بچه ها نشون بدین تا بتونن با شستن دست هاشون به خوبی کنار بیان اگر کوچولوتون این مسیر رو امتحان کرد و خوشش اومد خوشحال میشم ویدئو بگیرید و برای من بفرستید😘🥰 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک باکس یا سبد بالای سر کودک قرار داده تعدادی عروسک یا توپ نرم زیر پایش. او باید آنها را با پا بردارد و داخل باکس بیندازد بدون دخالت دست هایش. این بازی را برای ورزش و نرمش هم میتوان اجرا کرد.💛 👫@majaleh_khordsalan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️از این‌ها برای بچه هاتون درست کنید، با اینکار هوش فضاییشون رو افزایش می‌دهید 👫@majaleh_khordsalan
🚲 دوچرخه پیر پسرک وقتی مرا در کنار پدر بزرگش دید خیلی خوشحال شد و سوار من شد . من از اینکه از دیدن من خوشحال شده بود شاد بودم. من و پسرک با هم روزهای خوبی داشتیم . من او را به مدرسه می بردم و با هم بر می گشتیم . با هم به پارک می رفتیم . ولی زمانه خیلی زود گذشت ، پسرک بزرگ شد و من کهنه و فرسوده شدم. دیگر مثل قبل سرحال نبودم . چرخهایم فرسوده شده بود . دسته فرمان هم کنده شده بود و پسرک هم اینقدر بزرگ شده بود که دیگر نمی توانست سوار من شود . یک روز پدر پسرک با یک دوپرخه نو به خانه آمد ، آن شب مرا در کنار درب کنار بقیه زباله ها گذاشتند. از اینکه کنار زباله های بدبو بودم خیلی ناراحت بودم. شب مأموران مرا همراه بقیه زباله ها بردند. در یک محل مرا و بقیه مواد پلاستیکی و فلزی و چوبی را از بقیه زباله ها جدا کردند. قسمتهای پلاستیکی و فلزی مرا از هم جدا کردند. ماها را به یک کارخانه بزرگ بردند و ما را شستند و بعد وارد یک جای خیلی داغ شدیم از گرما بیهوش شدم. وقتی چشمانم را باز کردم قیافه ام تغییر کرده بود و در دست پسرکی بودم. داخلم را پر از آب کرده بود و گلها را آب می داد. بله من یک آبپاش زیبا شده بودم و تازه معنای را فهمیدم.😊 👫@majaleh_khordsalan