آدمها زیاد که صبر کردند و زیاد که خواستند و زیاد که نتوانستند؛ بیطاقت و کمتحمل میشوند و با هر محرک کوچکی به هم میریزند.
تاب و تحمل آدمی شبیه به پیمانهایست -در هرکس متفاوت- که گاهی جویبار را در خود جای میدهد چرا که هنوز لبریز نشده، اما امان از وقتی که ظرفیتش تکمیل شد؛ به قطرهی کوچکی سرریز میشود و به تکانی، ترک بر میدارد و از هم میپاشد.
آدمی که هنوز به مرحلهی بیطاقتی نرسیده را میتوان به مدارا و سکوت دعوت کرد اما آدمی که انتهای تمام راهها را دیده و تمام مسیرها را رفته و به نتایج قابل قبولی نرسیده، شبیه به آتشفشان آمادهای در انتظار کوچکترین لرزش و تلنگر است تا فوران کند و رنجهای خارج از آستانهی تحملش را بیرون بریزد و آرام شود.
آدمها زیاد صبر میکنند و زیاد نادیده میگیرند و زیاد محافظهکاری میکنند؛ اما از یکجایی، تمام خشمهای مدفون شده و انتظارات و آرزوهای ناکام، شبیه به زخم عمیق و کهنهای سر باز میکنند و رنجِ تمامِ آسیبهای ابراز نشده، یکباره روی روان آدمی آوار میشود.
دنبال دلیلِ حالِ افتضاح آدمها نباشید؛ یک چیزهایی را نمیتوان توضیح داد.
#ماهور
@MajaleZan
احساس گنگی عذابم میداد و به خودم گفتم مایلم دوستم بدارند.
پیرامون را نگریستم؛ نه کسی را میدیدم که عشقی در من انگیزد، نه کسی را که قابل عشق من باشد.
#بنژامن
@MajaleZan
شما که سواد داری، لیسانس داری
روزنامه خونی
با بزرگون میشینی، حرف میزنی
همه چی میدونی
شُما که کلهت پُره،
واسه هر چی که میگن جواب داری، در نمیمونی
بگو از چیه که من دلم گرفته...؟
راه میرم دلم گرفته، میشینم دلم گرفته
گریه می کنم، میخندم، پا میشم، دلم گرفته !
#محمد_صالح_علاء
@MajaleZan
اشتباه نکن
نه زیباییِ تو
نه محبوبیتِ تو
مرا مجذوب خود نکرد!
تنها آن هنگام که روحِ زخمیام را بوسیدی
من عاشقت شدم...!
#شمس_لنگرودی
@MajaleZan