شهید مجید قربانخانی "حرمدافعانحرم"
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد💔🥀
حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی
در هالهای از گیسویی خاکستری باشد 💔🥀
ای کاش میشد بر تنش پیراهنی زیبا ...
یا لااقل #پیراهن سالمتری باشد💔🥀
سخت است هم شیرین زبان باشی و هم فکرت
پیش عموی تشنهی آب آوری باشد💔🥀
با آنهمه چشم انتظاری باورش سخت است
سهمت از آغوش پدر تنها #سری باشد💔🥀
شلاق را گاهی تحمل میکند شانه
اما نه وقتی شانههای لاغری باشد💔🥀
اما نه وقتی تازیانه دست ده نامرد
دور و برِ گم گشتهی #بییاوری باشد💔🥀
خواهرتر از او کیست؟ او که،هر که #آب آورد
چشمش به دنبال علی اصغری باشد💔🥀
وای از دل زینب که باید روضهاش امشب
«بابا ! مرا این بار با خود میبری؟» باشد💔🥀
بابا ! مرا با خود ببر، میترسم آن بدمست
در فکر مهمانی و تشت دیگری باشد 💔🥀