eitaa logo
هیئت مجازی(منتظران ظهور)
299 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
94 فایل
💠💠💠💠💠💠 📿بسم الله الرحمن الرحیم📿
مشاهده در ایتا
دانلود
9 محرّم 3 ـ در خواست تأخیر جنگ از سوی امام حسین علیه السلام در عصر تاسوعا امام علیه السلام برای به تعویق انداختن جنگ یک شب دیگر مهلت گرفتند. چون عُمَر سعد لشکر را آماده ی جنگ با امام علیه السلام نمود و معلوم شد که قصد جنگ دارند، حضرت به برادرش عبّاس علیه السلام فرمود تا یک شب دیگر مهلت بگیرد. آنها در ابتدا قبول نکردند، ولی بعد قبول نمودند که شبی را صبر کنند. (3) 📚 منابع : 3. امالی صدوق : ص 220. و ... . ۹۹ 🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
9 محرّم 4 ـ آمدن لشکر تازه نفس به کربلا در این روز لشکر مجهّزی به دستور ابن زیاد از کوفه وارد کربلا شد، (4) و شمر نامه ی ابن زیاد را آورد. (5) 📚 منابع : 4. امالی صدوق : ص 220. و ... . 5. همان. و ... . ۹۹ 🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
9 محرّم 5 ـ خطابه ی امام حسین علیه السلام برای اصحابش در عصر این روز امام حسین علیه السلام در جمع یاران خطبه ای قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفاداری نمودند. (6) 📚 منابع : 6. همان. مناقب آل ابی طالب علیهم السلام : ج 4، ص 107. و ... . ۹۹ 🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
💠 🔹 جناب فاضل دربندی، ملا مهدی حائری مازندرانی و آیت الله کلباسی نجفی رضوان الله علیهم نقل کرده‌اند: ✍ قد سمعت عن بعض من اثق به، انه نقل عن بعض المتتّبعين في كتب المقاتل انه قال : تذت صار يوم القيامة و اشتد الامر على اهل المحشر ، بعث رسول الله صلی الله علیه و آله امير المؤمنين علیه السلام الى فاطمة سلام الله علیها لتحضر مقام الشفاعة ، فيقول امير المؤمنين علیه السلام : يا فاطمة ما عندك من اسباب الشفاعة ؟ وما ادخرت لأجل هذا اليوم الذي فيه الفزع الاكبر ؟ فتقول فاطمة سلام الله علیها : يا امير المؤمنين كفانا لأجل هذا المقام اليدان المقطوعتان من ابني العباس علیه السلام . 🔸 در مقاتل معتبر آمده است که وقتی که روز قیامت بر پا شود و عرصه بر مردم به تنگ آید، رسول خدا صلی الله علیه و آله امیر المومنین علیه السلام را به نزد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌فرستد تا در جایگاه شفاعت بایستد. امیر المومنین علیه السلام می‌گوید: یا فاطمه چه چیزهایی از اسباب شفاعت را به همراه داری؟ حضرت فاطمه سلام الله علیها در جواب می‌گوید: یا علی! این دو دست بریده فرزندم عباس را دارم. 📚 اکسیر العبادات فی الاسرار الشهادات، تالیف فاضل دربندی، جلد ۲، صفحه ۵۱۴، چاپ شرکة المصطفی للخدمات الثقافیة 📃 اسکن کتاب: 🌐 http://bit.ly/2m7fFT7 📃 پوستر: 🌐 http://bit.ly/2kaLlX0 📚 خصائص العباسية، تالیف آیت الله محمد ابراهیم کلباسی نجفی، صفحه ۲۰۹، چاپ انتشارات آرام دل 📃 اسکن کتاب: 🌐 http://bit.ly/2kyCgHu 📃 پوستر: 🌐 http://bit.ly/2lDftL2 📚 معالی السبطین، تالیف شیخ مهدی حائری مازندرانی، صفحه ۶۳۹، چاپ انتشارات تهذیب 📃 اسکن کتاب: 🌐 http://bit.ly/2lDYqbE 📃 پوستر: 🌐 http://bit.ly/2lYsy1s السلام عليك يا ابا الفضل العباس علیه السلام ۹۹ 🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
👌🗣👌 اذکار مختلف جهت توسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام 1) مرحوم علامه شیخ محمدباقر خراسانی بیرجندی در «کبریت الاحمر» می نویسد: برای زیارت مشرف شدم، در خواب دیدم که کسی می گوید که هرگاه کسی متوسّل شود به حضرت عبّاس علیه السلام به این لفظ: «عَبْدَاللهِ، اَبَاالْفَضْلِ، دَخِیلُکَ»، حاجت او برآورده می شود. و من مکرّر حوائج عظام برای احقر روی داد و در آن ها متوسّل شدم به آن حضرت به این طریق، و بر خلاف عادت برآورده شد. (کبریت احمر، ص167) 2) مرحوم علامه شیخ محمدباقر خراسانی بیرجندی در «کبریت الاحمر» می نویسد: ثقه ای خبرداد مرا که حاجت مهمّه داشتم، از پیره زال جدّه خود شنیده بودم که هرگاه برای حاجتی، 7 شب چهارشنبه متوسل به حضرت عباس شده، این ورد در هریک از آن، 100 مرتبه بخواند‌، حاجت او برآورده شود. چنین کردم و در شب چهارشنبه هفتم برآورده شد بر وجه خلاف عادت. ورد این است: «ای ماه بنی هاشم، خورشید لقا عباس ای نور دل حیدر، شمع شهدا عباس از درد و غم ایّام، ما رو به تو آوردیم دست منِ مسکین گیر، از بهر خدا عباس» (کبریت احمر، ص438) 3) بياض خطى موجود در كتابخانه مرحوم آيت الله العظمى آقاى حاج سيد محمدرضا گلپايگانى ره طريقه و ختم توسل به حضرت عباس عليه السلام را اين چنين نوشته است: از شب جمعه يا شب دوشنبه، قبل از نماز صبح شروع تا وقت نماز صبح تمام شود، دوازده روز، و هر روز 133 مرتبه بخواند: ای ماه بنی هاشم، خورشید لقا عباس ای نور دل حیدر، شمع شهدا عباس از دست غم دوران، من رو به تو آوردم دست من بيكس گير، از بهر خدا عباس (چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام، على ربانى خلخالى، جلد1، بخش سوم، فصل اول) 4) مرحوم حاج ملاهاشم خراسانی در «منتخب التواریخ» می نویسد: از ختوم مجرّبه است که اگر کسی در مجلس واحد، 133 بار بگوید: یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ،‌ اِکْشِفْ کَرْبِی بِحَقِّ اَخیکَ الْحُسَیْنِ علیه السلام خداوند حاجاتش را برآورده خواهد کرد. (منتخب التواریخ، ص337) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» ۹۹ 🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
✅نکته؛ 👈🏽 .. حضرت ابالفضل علمدار و سپهدار لشکر است.. صاحب منصب نظامی است فرمانده سپاه امام حسین است.. اومد از ولی امرش، سیدالشهدا اذن میدان گرفت.. امام حسین ع فرمود اگر میخواهی میدان بری ؛ قبلش مقداری آب برای کودکانم بیار.. ایشان نفرمود من با این همه منصب و درجه برم آب بیارم؟ فرمود سمعا و طاعتا سیدی و مولای و سراسیمه خود را به آب رساند.. 👌🏼نکته اش اینجاست؛ببینید الان اگر در محضر امام زمان بودیدحضرت چی ازتون میخواست؟؟ تکلیف شرعیتون چی بود؟؟ ۹۹ 🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
▪️▪️▪️▪️▪️▪️ 🏴 ... روایت کوتاهی از ده شب ‌محرم... ⭕️دراین‌روایت نام هر شب‌محرم‌که به هر شهید اختصاص داده شده معین گردیده...⭕️ : شب تاسوعا 💔🌄 ستاره 34 ساله آسمان کربلا و بزرگ ترین یار و یاور حسین(ع).😞💔 عبــاس یعنی چهره درهم کشیده و این نام نشان از صلابت و توانمندی سقای کربلا دارد. او فرزند علی(ع) و برادر حسین(ع) بود، با این حال هرگز برادر خود را به نام صدا نزد. (ع) این ادب و فروتنی را تا لحظه آخر بر خود واجب می دانست. او بهترین الگوی رشادت بود. زیرا پرچم دار سپاه بود و پرچم را به دست رشیدترین و شجاع ترین افراد لشگر می سپارند. او به اندازه ای محو یار شده بود که بر امواج دل انگیز آب روان، لب های خشکیده محبوب خود را در نظر آورد و داغ تشنگی را از یاد برد.💔💔 رشادت، وفاداری و فروتنی عباس(ع) یکی دیگر از برگ های زرین عاشورا است که همه را به شگفتی واداشته است. ... ۹۹ 🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
حتما بخونيد واقعا قشنگه وقتی پرچم حضرت عباس(ع) و همراه اسرا آوردن تو قصر یزید یزید پرچمو از دور دید به احترام پرچم پاشد ، وزیر پرسید یا امیر چرا تا پرچم علمدار حسین (ع) دیدید پا شدید ؟؟؟؟؟ پرسيد علمدار حسين (ع) چه كسي بود? جواب دادن: عباس(ع) برادر حسين(ع) ابن علي(ع) یزیدگفت : این پرچم و نگاه کن ... تمام چوبه پرچم تير و ضربه شمشير خورده... وفقط جاي قبضه ي دست علمدار سالم هست، این علمدار تا لحظه ایی که جوون تو بدنش بوده تا رمقه آخر وفادار بوده و پرچم را زمين ننداخته ... به راستي كه تا دنيا دنياست ديگر مادري همچين فرزندي را بدنيا نمياره كه اینگونه شجاع و وفادار باشه ... قربون داداشی برم، که امان نامه رو ندید رد کرد، شب آخر وقتی همه اومدن از بین دو انگشت امام حسین (ع) جایگاهشون و تو بهشت ببینن نگاه نکرد و رفت .... امام گفت عباسم تو جایگاهتو نمیبینی ؟؟؟؟ حضرت عباس(ع) گفت بهشت من شمایید... اگه توام عاشق علمداری کپی کن "اَلسَّلٰامُ عَلَیْکََ یٰا اَبَاالْفَضْلِ الْعَبٰاس. 🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤🏴🖤 ۹۹ 🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
در ایام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت علیهم السلام در نجف اشرف، شوق زیاد جهت دیدار جمال مولایمان بقیة الله الاعظم عجل الله فرجه الشریف داشتم، با خود عهد کردم که چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم؛ به این نیت که جمال آقا صاحب الامر علیه السلام را زیارت و به این فوز بزرگ نائل شوم. تا 35 یا 36 شب چهارشنبه ادامه دادم، تصادفاً در این شب، رفتنم از نجف تأخیر افتاد و هوا ابری و بارانی بود. نزدیک مسجد سهله خندقی بود، هنگامی که به آنجا رسیدم بر اثر تاریکی شب وحشت و ترس وجود مرا فراگرفت مخصوصاً از زیادی قطاع الطریق و دزدها؛ ناگهان صدای پایی را از دنبال سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید. برگشتم به عقب، سید عربی را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت: ای سید! سلام علیکم ترس و وحشت به کلی از وجودم رفت و اطمینان و سکون نفس پیدا کردم و تعجب آور بود که چگونه این شخص در تاریکی شدید، متوجه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم. به هر حال سخن می گفتیم و می رفتیم از من سوال کرد: « کجا قصد داری؟» گفتم: « مسجد سهله» فرمود: « به چه جهت؟» گفتم: « به قصد تشرف زیارت ولی عصر علیه السلام» مقداری که رفتیم به مسجد زید بن صوحان ( مسجد کوچکی است نزدیک مسجد سهله ) رسیدیم، داخل مسجد شده و نماز خواندیم و بعد از دعایی که سید خواند که کأنّ با او دیوار و سنگها آن دعا را می خواندند، احساس انقلابی عجیب در خود نمودم که از وصف آن عاجزم. بعد از دعا سید فرمود: « سید تو گرسنه ای، چه خوبست شام بخوری» پس سفره ای را که زیر عبا داشت بیرون آورده و در آن مثل اینکه سه قرص نان و دو یا سه خیار سبز تازه بود. مثل اینکه تازه از باغ چیده و آن وقت چلّه زمستان، و سرمای زننده ای بود و من متوجه این معنا نشدم که این آقا این خیار تازه سبز را در این فصل زمستان از کجا آورده؟ طبق دستور آقا، شام خوردم. سپس فرمود: « بلند شو تا به مسجد سهله برویم» داخل مسجد شدیم آقا مشغول اعمال وارده در مقامات شد و من هم به متابعت آن حضرت انجام وظیفه می کردم و بدون اختیار نماز مغرب و عشا را به آقا، اقتدا کردم و متوجه نبودم که این آقا کیست. بعد از آنکه اعمال تمام شد، آن بزرگوار فرمود: «ای سید آیا مثل دیگران بعد از اعمال مسجد سهله به مسجد کوفه می روی یا در همین جا می مانی؟ » گفتم: « می مانم». در وسط مسجد در مقام امام صادق علیه السلام نشستم به ایشان گفتم: آیا یا یا میل داری آماده کنم آقا در جواب، کلام جامعی را فرمود: « این امور از فضول زندگیست و ما از این فضول دوریم.» این کلام در اعماق وجودم اثر گذاشت به نحوی که هرگاه یادم می آید ارکان وجودم می لرزد. ۹۹ 🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
🔻حرفِ مردم🔻 امام کاظم(ع) به یکی از اصحاب خود به نام هِشام فرمودند:👇 اى هشام❗️ 💢 اگر در دستِ تو گردوئی باشد، و مردم بگویند که در دستت مروارید است، تو را سودى نمی‌بخشد، در حالى که میدانى آن گردو است. 💢 و اگر در دستت مرواریدى باشد، و مردم بگویند که گردو در دستت داری، تو را زیانى نمی‌رساند، و حال آن که خودت میدانى که آن مروارید است. 📚 تحف العقول چکیده کلام امام کاظم(ع) در این حدیث شریف این است که:👇 ❌بر اساسِ زندگی نکنید❌ ❌☝️ حرفِ مردم، و فکری که مردم در مورد شما میکنند، نه سودی به شما میرسونه و نه ضرری براتون داره. 👈 بذارید مردم هر طور که دوست دارند فکر کنند... شما کاری رو که فکر میکنید درسته، انجام بدید، از هم نترسید.😊 📛 آخه مشکلِ ما از اونجایی شروع شد که:👇 تو انجام هر کاری... 👈 به جای اینکه بگیم خدا چی میگه؟ 👈 گفتیم مردم چی میگن؟🤔 ✅ تو انتخاب لباس ✅ تو انتخاب ماشین ✅ تو انتخاب خونه ✅ تو مهمونی‌های عادی ✅ تو مراسم عزا ✅ تو مراسم عروسی ✅ حتّی تو انتخاب همسر😱 ✅ و... 👈 نصف عمرمون، درصددِ برآوردنِ رضایت مردم گذشت‼️😔 😟 اما چه فایده... هر کاری کردیم، پشت سرمون حرف زدن‼️😳 هر شکلی شدیم، پشت سرمون حرف زدن‼️😳 ❗️جالب اینجاست، که بعضی‌ها انقدری که از مردم و حرف مردم می‌ترسند، از خدا نمی‌ترسند:↶ 🕋 فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً. (نساء/۷۷) 💢 بعضی‌ها هستند که از مردم می‌ترسند، همانطور که از خدا می‌ترسند، بلکه بیشتر! بعد خداوند می‌فرماید:↶ 🕋 فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ. (مائده/۴۴) 💢 از مردم نترسید، از من بترسید! 👂 ولی کیه که گوش بده.❌ دوباره خدا می‌فرماید:↶ 🕋 فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِی. (بقره/۱۴۹) 💢 از اونها نترسید، از من بترسید. 👂 ولی باز کیه که گوش بده.❌ و بعد می‌فرماید:↶ 🕋 تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ. (احزاب/۳۷) 💢 از مردم و حرفشون مي‌ترسيدى، در حالیکه خداوند سزاوارتر است که از مخالفتِ امرِ او بترسى. 😱 واااای بر ما... 👥 مردمی که عمری نگران حرفاشون بودیم، 👈 اون دنیا یه لحظه‌ هم نگران ما نیستند..😱😭 👈 پس بذار مردم هر چی میخوان بگن.. ☝️ خدا باید ما رو قضاوت کنه، و خدا هم، پرونده‌ای رو که مردم می‌نویسند، نمی‌خونه..😊 👈 پس نگران حرف مردم نباشیم، بلکه دنبال رضایتِ خدا باشیم. ۹۹ 🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
😥😢به ‌ياد بچّه ‏هاي كشته شده ‏اش روضه مي ‏خواند مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در منزل حاجی صفری (آریاشهر)، در سال 1398 قمری می فرمود: مي ‏خواهم يك مصيبت مختصري بخوانم، خيلي جانگذار است. يك مقدّمه ‏اي دارد. من سه تا خواهر و چهار برادر داشتم. يك خواهر من، نزديك بيست و هشت سال قبل فوت شد. مادرم به او علاقه داشت. وقتي كه فوت كرد، مادرم خيلي بي ‌تابي كرد. اگر من به داد مادرم نمي ‏رسيدم، خودش را از ناله و گریه زياد تلف كرده ‏بود. من چون اكبر اولاد ذكور او بودم، مي ‏آمدم مادرم را بغل مي ‏گرفتم، يك قدري تسلّي مي ‏دادم، يك قدري از حال گريه و انقلاب مي ‏افتاد. اين خواهر من يك دختر بچّه ‏اي داشت سه چهار ساله كه حالا بزرگ شده است و اولاد و عروس و داماد دارد. دو الی سه روز اوّل هرطور بود مادر را نگه داشتيم. زمانی‌که اين بچّه جلوی مادر من مي‏ آمد، مادر من گريه مي ‏كرد. او را بغل مي ‏گرفت! او را می بوسید و به یاد دخترش می افتاد. قربان مادرت بروم، كجا رفته‏ است؟ چقدر چشم‌ هايت شبيه به اوست، او را بغل مي ‏گرفت و انقلاب راه مي ‏انداخت و ناله مي ‏زد. ما ناچار بوديم برويم مادرمان را آرام كنيم، و بچّه را هرطوري كه هست برداريم و دور كنيم. عاقبت ديديم چاره نداريم، بايد اين بچّه را به رؤيت مادرمان نرسانيم، زیرا تا چشمش به او مي‏افتد، ياد بچّه ‏اش مي ‏افتاد. کاری کردیم كه مادرمان اين بچّه را، هفته ‏اي يك مرتبه، بلکه ده روز يك مرتبه ببيند. يك روزي من در خانه نشسته ‏بودم، يكي از برادرهايم همين بچّه‌ خواهرم را آورد.، تا مادرم چشمش به او افتاد، باز دويد و پريد و او را بغل گرفت و روي زانويش نشاند و بوسيد و بویيد و باز هم بنا كرد روضه خواني كردن. مادرت كجاست؟ مادرت چه شد؟ در آن روز، يك منظره ‏اي و يك خاطره ‌اي از جلو فكر من عبور كرد و مرا منقلب كرد، چه انقلابي! بنا كردم هاي هاي گريه كردن. خواهرها و برادران کوچک من هم به گریه افتادند. گريه خيلي شديد شد. يك قدري كه گريه كرديم، به من گفتند: شما هم كه امروز منقلب شدي؟ گفتم: انقلاب من براي مادرم نبود، يك قضيّه ‏اي يادم آمد كه اگر بگويم شما هم منقلب مي ‏شويد. گفتند: چه قضیّه ‌ای؟ گفتم: اين مادر من، هفت تا اولاد داشت، يكي از دنیا رفت، مادر، اين ‌طور بي ‌تاب شده است. هر وقت چشم او به نوه ‏اش مي ‏افتد، اين انقلاب را راه مي ‏اندازد. من به فكر مادر ابوالفضل علیه السلام افتادم. چهار تا رعنا پسر، مثل شاخ شمشاد از دستش رفته ‏اند. کَانَتْ بَنُونَ لِی أُدْعَى بِهِمْ وَ الْیَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِینَ چهار تا پسرش رفته است. از حضرت ابوالفضل علیه السلام يك پسر بچه به ‌نام عُبيدالله‏ بن ‏عباس مانده است. آقا! اين مادر دلسوخته دست اين بچّه را مي ‏گرفت و به قبرستان بقيع مي ‏آمد. در یک نقطه معیّن آن، عزاخانه‌ امّ‏ البنين علیه السلام است. می ‌آمد و آنجا می ‌نشست، بچّه را روي زانوي خود مي ‏نشاند و به ‌ياد بچّه ‏هاي كشته شده‏اش روضه مي ‏خواند، مردم هم جمع مي ‏شدند. اين كيست؟ اين امّ ‏البنين است، مادر ابوالفضل که عزاي بچّه‏ هايش را گرفته ‏است. اين بچّه را روي زانوي خود مي ‏گذاشت و با يك سوز و گدازي شعر می خواند. مردم حلقه مي ‏زدند و به حال اين زن گريه مي ‏كردند. حتّي مروان با آن شقاوت قلبش مي ‏آمد و منقلب مي ‏شد. لا تَدعُوَنّي وَیكَ اُمَ‏البنين فَالیَومَ أصبَحتُ وَ لا مِن بَنینٍ مردم من را از اين به بعد ام‏ البنين نگویيد. چرا؟ يك وقتي بود که چهار پسر داشتم، قامت‏ آن‌ها مانند شمشاد بودند، امّا حالا بچّه ‏هاي من زير خاك هستند و ناله مي ‏كرد. عباسم! پسر بزرگم! به من یک خبرهایي دادند، خدا كند دروغ باشد، مادر، به من خبر دادند دو تا دست رعناي تو را بريدند، بدنت را بي‏ دست كردند. مادر، قربانت برود. اگر دست مي ‏داشتي جراًت نمي ‏كردند جلوي تو بيايند. به من خبر داده ‏اند بر فرق سر تو عمود آهن زده اند. (سخنرانی های منزل حاجی صفری در آریاشهر تهران، شب9 محرم 1398 قمری) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» ۹۹ 🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
🔺سختی ظاهری و واقعی🔺 ☘آسانی ظاهری و واقعی☘ 🔸هر عملی که انجام میدهیم باید به نتیجه آن توجه کنیم تا سختی و آسانی حقیقی را بفهمیم چرا که گاهی عملی که شروع میکنیم وقتی اول کار هستیم ، گاهی در آن کار و عمل آسانی هست و گاهی سختی 🔹به عنوان مثال وقتی طالب علم دنبال علم آموزی میرود ابتدای کار سختی ظاهری وجود دارد ولی در دل خود آسانی حقیقی یعنی عالم شدن دارد و دقیقا عکس آن هنگامیکه طالب علم(مدعی یا دوستدار بی تحرک) دنبال علم نمیرود ابتدای کار آسانی ظاهری دارد ولی در دل خود این آسانی ، سختی به دنبال دارد یعنی بی سوادی لذا عقل سلیم حکم میکند سختی ظاهری و آسانی حقیقی را اختیار کنیم. ✅پس هر موقع کاری را شروع کردیم قبل از عمل به قید ظاهر و حقیقت توجه کنیم چرا که گاهی انسان به این موارد توجه نمیکند و راحت گول راحتی و تنبلی و ... را میخورد. ۹۹ 🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
4_6030457198268646695.mp3
10.79M
#یاوران_حضرت_مهدی_عج_نکا #محرم ۹۹ #غدیریم #صلوات🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
4_5929265273398887915.mp3
4.15M
🌑 ماجرای قافله آذری ها و حضرت اباالفضل علیه السلام-حجةالاسلام هاشمی نژاد ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» #یاوران_حضرت_مهدی_عج_نکا #محرم ۹۹ #غدیریم #صلوات🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
4_5929265273398887912.mp3
8.5M
راننده مسیحی و حضرت اباالفضل علیه السلام-دکتر جلال برنجیان تبریزی ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج» #یاوران_حضرت_مهدی_عج_نکا #محرم ۹۹ #غدیریم #صلوات🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
4_6032708998082332144.mp3
4.45M
حاج آقای دانشمند... #یاوران_حضرت_مهدی_عج_نکا #محرم ۹۹ #غدیریم #صلوات🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
4_5918255202045001743.mp3
8.71M
🌺🌺🌺 #کرامت بسیار زیبا از حضرت اباالفضل(؏) #موقع انتقال #ضریح حضرت اباالفضل(؏) مرد ارمنی برای #شفای دخترش که دکترا #جوابش کرده بودن و رو به #موت بود به ضریح حضرت عباس(؏) #متوسل شد .... #یا_باب_الحوائج🌷❤️ #فوق_العاده_زیباو تاثیرگذار عاشقان #مولا_اباالفضل التماس دعاے فرج🙏 🎤 حجت الاسلام نیازی #یاوران_حضرت_مهدی_عج_نکا #محرم ۹۹ #غدیریم #صلوات🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
مداحی_آنلاین_مقام_سربازی_حضرت_عباس.mp3
3.59M
🏴 #پادکست #تاسوعا #محرم ♨️مقام سربازی حضرت عباس(ع) 🎤حجت الاسلام #حیدریان #یاوران_حضرت_مهدی_عج_نکا #محرم ۹۹ #غدیریم #صلوات🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
آن نخل به خون طپیده را،می بوسید ان مشک ز هم دریده را می بوسید خورشید،کنار علقمه خم شده بود دستان ز تن بریده را می بوسید!! 😔😔😔😔 #یاوران_حضرت_مهدی_عج_نکا #محرم ۹۹ #غدیریم #صلوات🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
شبیه سازی شهادت حضرت عباس (ع) 💢 با سفر به ۱۴۰۰ سال پیش و قدم زدن در نخلستان های اطراف فرات، شاهد ایثارگری حضرت عباس(ع) خواهیم بود. تهیه شده در #سازمان‌فضای‌مجازی‌سراج 🎥 گوشه ای از رشادت های حضرت عباس را در ویدئو VR سقا، تماشا کنید. https://aparat.com/v/W0HeQ #یاوران_حضرت_مهدی_عج_نکا #محرم ۹۹ #غدیریم #صلوات🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#آجرڪ_الله_یاصاحب_الزمان_عج💔 مطمئنم آخرش آقا نجاتم می دهد از حصارِ غصّه و غمها نجاتم می دهد خیری از ماندن ندیدم غیرِ درد و بیکسی صاحبم از دارِ این دنیا نجاتم می دهد غرق خواهم شد اگر دستم نگیرد لحظه ای ناخدایِ شیعه از دریا نجاتم می دهد نامه ی اعمالِ من پُر باشد از جرم و خطا لحظه ی حسّاس با امضا نجاتم می دهد شست و شو دادم دو چشمم را به اشکِ روضه ها دیدنِ خال و خدِ زیبا نجاتم می دهد گریه کردم بر دو دستانِ بریده بعد از آن مطمئن بودم خود مولا نجاتم می دهد گریه کن هایِ ابوفاضل،عزیزِ مهدی اند او بحقِّ روضه ی سقّا نجاتم می دهد اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ #یاوران_حضرت_مهدی_عج_نکا #محرم ۹۹ #غدیریم #صلوات🏴🏴 🏴🏴🏴🏴
محاسبه دقیق روز عاشورا و تطبیق و توالی اتفاقات و شهادت امام حسین (ع) و یاران به استناد مقاتل در ساعات مختلف آن روز: حيف است حداقل با خواندن اين متن در عاشورا سهيم نباشید طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک (زادهٔ ۴ بهمن ۱۲۸۵ در باجگیران – درگذشتهٔ ۱۴ فروردین ۱۳۸۱ در تهران ) ، ریاضی‌دان، تقویم نگار، پژوهشگر تاریخ علم، و مدرسه دار ایرانی در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی ۲۱ مهر سال ۵۹ هجری شمسی می شود. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می شود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ حرف های مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.* *روز عاشورا چگونه گذشت؟* *در این تحقیق علمی، اوقات شرعی روز ۲۱ مهر به افق کربلا (که در طول قرون حداکثر ۳+ دقیق اختلاف می تواند داشته باشد) را استخراج کرده ایم و روایات مقتل نگارها را با این ساعت ها تنظیم کرده ایم.* *۵:۴۷ اذان صبح* *امام علیه السلام بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد. و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب... خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»* *طرف مقابل نيز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.* *حدود ساعت۶* *امام حسین علیه السلام دستور داد تا اطراف خیمه ها خندق بکنند و آن را با خاربوته ها پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند* *طلوع آفتاب* *کمی بعد از طلوع آفتاب امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. روبه روی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبه ای خواند. صفات و فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام علیه السلام نامه نوشته اند. حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکرده اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه ی مقابل از امام علیه السلام پرسید چرا حکم ابن زیاد را نمی پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی رهاند؟ اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه ... فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است. من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده. ذلت از ما دور است.» سخنرانی امام علیه السلام حدوداً نیم ساعت طول کشده است* *حدود ساعت ۸* *بعد از سخنرانی امام علیه السلام چند نفر از اصحاب آن حضرت به روایتی بُرَیر که «سید القرآء» آقای قرآن خوانهای کوفه بود(الفتوح) و به روایتی زهیر (تاریخ یعقوبی و طبری) خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.* *بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حُر و فرد دیگری به نام ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند.* *بعید نیست که کسان دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.* *حدود ساعت ۹* *روز به وقت چاشت رسیده بود که شمر به عمر سعد پرخاش کرد که چرا این قدر تعلل می کند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. اولین تیر را به سمت سپاه امام علیه السلام رها کرد و خطاب به لشکریانش فریاد زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.» بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند. امام به یارانش فرمودند: «اینها نماینده این قوم هستند. برای مرگی که چاره ای جز پذیرش آن نیست، آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند. (تعداد دقیق را نمی دانیم . تعداد کشتگان تیر اندازی با تعداد کشتگان حمله اول ۵۰ نفر ذکر شده است.)* *حدود ساعت ۱۰* *بعد از تیراندازی ،«یسار»، غلام «زیاد بن ابیه» و «سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین علیه السلام نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف کشنده ای باشی» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش قطع شد.* *بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار به جناح راست سپاه امام حسین علیه السلام حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند.* *همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام‌ علیه السلام حمله برد. زهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت.بعد از عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیر انداز فرستاد که دوباره سپاه امام علیه السلام را تیر
باران کردند که آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام علیه السلام تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند. الفتوح،آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن شهر آشوب ۳۸ نفر ذکر کرده است.* *اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت. امام علیه السلام او را دعا کرد. گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام علیه السلام حمله کنند زهیر و ده نفر به آنها حمله کردند.* *حدود ساعت ۱۱* *بعد از این حملات، امام‌ علیه السلام دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران داد. اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند. ‌بعضی «در مقابل نگاه امام‌ علیه السلام» شهید شدند. یکی از اولین کسانی که کشته شد، پیرمرد زاهد، جناب بریر بود. مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد. حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام حسین علیه السلام را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».* *یک بار هفت نفر از اصحاب امام‌ علیه السلام در محاصره واقع شدند، حضرت عباس علیه السلام محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.* *اذان ظهر* *حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند امام علیه السلام خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام علیه السلام از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.» امام‌ علیه السلام نماز را شکسته و به قاعده «نماز خوف» خواند. گروهی از اصحاب به امام‌ علیه السلام اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»* *حدود ساعت ۱۳* *۳۰ نفر از اصحاب امام علبه السلام تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند. بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. اولین نفر، حضرت علی اکبر پسر امام حسین علیه السلام بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل را اولین شهید بنی هاشم خوانده است. این عبدالله بن مسلم، به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد. دسته جمعی سوار شدند و به دشمن حمله بردند. امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید.»* *حدود ساعت ۱۴* *عاقبت امام حسین علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام تنها ماندند. عباس علیه السلام اجازه میدان خواست اما امام او را مامور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس علیه السلام دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با عمودی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. اباعبدلله سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت. امام علیه السلام برای دومین بار بعد از مرگ برادر عزیزش گریه کرد و فرمود «اکنون دیگر پشتم شکست»* *حدود ساعت ۱۵* *امام علیه السلام به طرف خیمه‌ها برگشت تا خداحافظی بکند. همچنین پیراهنش را پاره پاره کرد و پوشید تا بعدا در وقت غارت کردن توسط دشمن برهنه‌اش نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره اش علی اصغر را به میدان برد تا او را سیراب کند که به تیر حرمله کشته شد.* *امام علبه السلام به میدان رفت اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ده نفر به مقابله امام علیه السلام آمدند. بعد از شهادت امام، بر پیکر مبارکش جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴زخم شمشیر شمرده شد.* *در مقاتل نوشته اند زمانی که امام علیه السلام در آستانه شهادت بود اما کسی جرات نمی‌کرد به سمت ایشان برود اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن علیه السلام دوید و به طرف مقتل امام آمد. او را در بغل عمویش کشتند. امام ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند: «خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر!»* *ساعت ۱۶:۰۶ اذان عصر* *وقت شهادت امام علیه السلام را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌نگار لشکر عمر سعد چنین است: «حمید بن مسلم گوید: پیش از آن که حسین علیه السلام کشته شود شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کسی را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما
خش م آرد.»* *گوید: آن‌گاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای شما منتظر چیستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در قلب امام علیه السلام فرو برد ...* *حدود ساعت ۱۷* *بعد از شهادت امام علیه السلام عده‌ای لباس‌های آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرض‌های لاعلاج دچار شدند.* *غارت عمومی اموال امام حسین علیه السلام و همراهانش آغاز شد. عمر سعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمه‌ها گذاشت.* *یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن‌مطاع بعد از شهادت امام علبه السلام به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.* *نزدیک غروب آفتاب است سر امام علیه السلام را جدا می‌کنند و به خولی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ببرد. بعد به دستور عمر سعد بر بدن مطهر امام و یارانش اسب می‌دوانند تا استخوان‌هایشان هم خرد شود.* *۱۸:۴۹ اذان مغرب*  *داستان روز غم انگیز عاشورا این‌طور تمام می‌شود که در حالی که عمر سعد دستور نماز جماعت مغرب را می‌داده، سنان بن انس بین مردم می‌تاخته و رجز می‌خوانده که «افسار و رکاب اسب مرا باید از طلا بکنید؛ چرا که من بهترین مردمان را کشته ام!»* 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 التماس دعا _ با احترام ثواب در نشر حداکثری و قرائت فاتحه تقدیم می گردد به روح اساتید و دانشمندان ومحققان و معلمان عزیز و همچنین روح مطهر شهدای : 🌹مدافع حرم 🌹مدافع وطن 🌹مدافع سلامت و 🌹 سپهبدشهیدحاج قاسم سلیمانی ۹۹ 🏴🏴 🏴🏴🏴🏴