eitaa logo
مجلس شهدا
905 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
8.6هزار ویدیو
72 فایل
🍃کانال مجلس شهدا🍃 ⚘پیام رسان " ایتا "⚘ http://eitaa.com/majles_e_shohada 🌹ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعــیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدارا چیدند🌹 ارتباط باخادمِ شهدا ،تبادل ,پیشنهادات👇 @abre_barran
مشاهده در ایتا
دانلود
#سیره_شهدا 💐 میگفت : امام باید فقط فڪر ڪند ما دست های امامیم و هر فڪری ڪرد ما باید عمل ڪنیم ، او فڪرهای بزرگی دارد و باید دستهای خوبی داشته باشد. #جاویدالاثر #شهید_حمید_باڪری 🌷 🌷 @majles_e_shohada 🌷
🔸 #سیره_شهدا 🔸 وقتی میخواست به فقیری کمک کند، پول را به ما می‌داد تا به آن شخص بدهیم. اینطوری هم ما را به کمک کردن تشویق میکرد و هم خودش گرفتار ریا نمیشد. #شهید_ابراهیم_هادی 🌹 🌷 @majles_e_shohada 🌷
شهید مدافع حرم علی اکبر باقری شب‌ها وقتی همه در خواب بودیم، ناگهان با صدای قرآن بیدار می‌شدیم. خوب كه دقت می‌كردیم علی اكبر رو به قبله ایستاده و با دلی آسمانی و با چشمانی دریایی نماز شب می‌خواند و با خدای خویش راز و نیاز می‌كرد. کجا رفت تاثیر سوز دعا دریغ از فراموشی لاله ها😔 شادی روحش صلوات🌷 🌼اللهم عجل لولیک الفرج🌼 🌷 @majles_e_shohada 🌷
‌‌ ‌‌ ابراهیم هر وقت اسم مادر سادات به زبان می آورد ، بلافاصله میگفت: سلام الله علیها. یکبار در زورخانه مرشد بخاطر ایام فاطمیه شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا کرد. ابراهیم همینطور که شنا میرفت باصدای بلند گریه می کرد و آنقدر گریه کرد که مرشد مجبور شد شعرش را تغییر دهد. روزی که از بیمارستان مرخص شد ، حدود ۸ نفر از رفقایش حضور داشتند ، ابراهیم گفت وسط اتاق پرده بزنید تا خانم ها نیز بتوانند بیایید می خواهم روضه حضرت زهرا بخوانم..... راوی : حسین جهانبخش 📕 سلام بر ابراهیم_۲ 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🇮🇷 eitaa.com/joinchat/majles_e_shohada
💐فرمانده‌مون بود، اما برای گرفتنِ غذا مثلِ بقیه‌ی رزمنده‌ها توی صف می‌ایستاد. 👌سرِ صفِ غذا هم وقتی نفراتِ جلویی به احترام آقا محمود کنار می‌رفتند تا ایشان زودتر غذاش رو بگیره ، با عصبانیت ول می‌کرد و می‌رفت. 👌وقتی هم نوبت بهش می‌رسید، آشپزها غذای بهتر براش می ریختند، اما آقا محمود متوجه می‌شد و غذا رو می‌داد به رزمنده‌ی پشت سری... 📌 خاطره از زندگی سردار شهید محمود کاوه 📚منبع: کتاب خدمت از ماست ۸۲ ، صفحه ۲۳ 🌷 @majles_e_shohada 🌷
❣مےگفت چند روز اول نتونستیم امام و زیارت کنم یک شب طاقتم طاق شد نیمه شب رفتم روی پشت بوم یکے از ساختمون ها که مشرف بود به اتاق امام. اتفاقا برق اتاق روشن بود امام داشتند نماز شب مےخوندند. میگفت وقتی به خودم اومدم دیدم دارم اشک مےریزم. 🌹 🌹 📚منبع: سایت سبک بالان 🌷 @majles_e_shohada 🌷
مهدی از شناسایی اومد ، سه چهار روزی میشد توی خاک دشمن بود. اومد افتاد توی سنگر ! لب ها خشک ،ضعیف ، پر از گرد و خاک !! یه کمپوت براش وا کردم گذاشتم جلوش ، گفت ، امروز سهمیه بچه ها کمپوت بوده یا نه؟! صدامو براش بردم بالا ، مگه اونا ۳ ، ۴ روز توی خاک دشمن بودن؟! گفت ، رحیم شلوغش نکن ، امروز سهمیه بچه ها کمپوت بوده یا نه ! گفتم نه ، نبوده ! گفت ، اینو بردار یه پارچ آب بیار... 📕 یادگاران 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷 @majles_e_shohada 🌷
خیلی قشنگ نماز می خواند ، بعضی وقتا دلمون می خواست یه گوشه کمین کنیم و نماز خواندن او را تماشا کنیم ، خیلی عالی قنوت می گرفت ، قنوت نبود ! ، پرواز بود !! ، اصلا معلوم بود روی زمین نیست ، اصلا خودش را نمی گرفت ، موقع عبادت در مقابل خدا ، ذلیل و فروتن بود..... 📕 امام سجاد و شهدا ، ص44 🍃🌹 🌷 @majles_e_shohada 🌷
🌺🍃 داشت از خاطرات شناسایی تعریف می کرد که ناگهان به فکر فرو رفت ، پس از چند لحظه سکوت ، آهی کشید و سرش را تکان داد و گفت ، از فرزندانم خبری ندارم ، هنوز حرفش تمام نشده بود که گفت ، لا اله اله الله ، همیشه تا ذکر می گفت ، آرام می گرفت و غم ها از دلش بیرون می رفت..... 📕 امام سجاد و شهدا ، ص18 🌷 @majles_e_shohada 🌷
در دل شب بیدار می شد و گوشه ای تاریک به نماز شب می ایستاد و عاشقانه نماز شب می خواند ، بعد از نماز ، کفش های بچه ها را توی سنگر مرتب می کرد ، آفتابه ها را پر از آب می کرد و برای استفاده بچه‌ها ، پشت چادرها می گذاشت ، خودش هرگز پتو رویش نمی کشید ، تا از سوز سرما بیدار شود و نماز شب بخواند..... 📕 امام سجاد و شهدا ، ص ۲۰ 🌷 @majles_e_shohada 🌷
سقا صدايش می‌کردند. به مادر گفته بود ، می‌خوام اونجا سقا باشم. همیشه قبل از خودش به رزمنده‌ ها تعارف می‌کرد. سر سفره‌ ناهار و شام هم دنبال پارچ ‌های آب می‌دوید و وقت‌ و بی‌ وقت به آن‌ ها آب تعارف می‌کرد ، می‌گفت ، آب نطلبیده مراد است! حتی آب قمقمه ‌اش را هم می‌ بخشید. تشنه شهید شد ؛ همان ‌طور که آرزو داشت.... 📕 شب امتحان ، ص66 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹 🌷 @majles_e_shohada 🌷
🖤🍃 شب حمله مشخص شد. حسن شروع کرد به نوحه خواندن. وقتی گفت ، شهادت از عسل شیرین تر است هق هقش ، بلند شد. نشست روی زمین و زار زد ، از اول روضه رفته بود سجده ، کف سنگر سه تا پتو انداخته بودند ، سر که برداشت از اشک ، تا پتوی سوم خیس شده بود..... 📕 یادگاران ، ج ۴ص۹۵ 🌷 @majles_e_shohada 🌷