شهید مدافع حرم "حامد جوانی"
که بدون٢دست،و٢چشم به #شهادت
رسید،در وصیتنامه خود نگاشته بود:
آرزو دارم همچون #حضرت_عباس(ع)
در دفاع از حرم اهل بیت به شهادت
برسم🌷🌱
بےراه نبود ڪه حامد بین مجروحین
ایـرانی معـروف شده بـود بـه
#شہیــد_ابوالفضلے "💚
جلوے چشم امیر تمام #روضه های
ابوالفضلی ڪه شنیده بود و تمام نوحہ
هایی ڪه خوانده بود مجسم شدند.
حامـد سر تا پا #زخـم بـود
بےدست و بےچشم هایش با سرے
مجروح و جسمے سرتا پا زخمیِ تیر
و ترڪش ...💥
یادش افتاد حامد همیشۀ خدا عاشق
روضۀ #ابوالفضل بود.یادش افتادحامد
همیشه مےگفت :من اگر روزی ریش
سفید هیئت شوم،همۀ نوحه خوانها
رو مےگویم فقط روضۀ #ابالفضل💕
بخوانند ...✌️
پاسدارے ڪه حامد را ازمعرڪه💥
برگردانده بود آنجا بود.دست کردتوے
پیراهن نظامےاش و یڪ دفترچہ دادبه
امیر گفت :این روز عملیات توے جیب
حامد بود.دفترچہ یادداشتی ڪه توے
یڪی از برگه هایش عکس رزمنده اے
نقاشے شده بود ڪه روے زمین افتاده
با #دست هاے قَلَم شده وسرتاپازخمے.
از کتاب : شبیہ خودش
نویسنده : حسین شرفخــانلو
#شهید_حامد_جوانی
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
گاهی خـدا می خواهــد با
#دسـت تــو دسـت دیگـــر
بندگانـش را بگیـرد. وقتی
دستی رابه یاری می گیری
بدان کـه دست دیگرت در
دست خداست
امیرالمومنین علیه السلام
مستمند فرستاده خداست
کسى که از او #دریغ دارد
از خدا دریغ داشته وکسى
که بـه او عطا کـند به خدا
عطا کرده است
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
#از_شهدا_بیاموزیم👌
🌴رختها رو گذاشتم تا وقتی از بیرون اومدم بشورم🛁 وقتی برگشتم دیدم #علی از جبهه برگشته و گوشه حیات نشسته و رختها👕 هم روی طناب پهن شده.
🌴رفتم پیشش و بهش گفتم: الهی بمیرم #مادر! تو با یک دست چطوری این همه لباس رو شستی⁉️ گفت: مادر جون اگه دو #دست هم نداشتم باز وجدانم قبول نمی کرد، #من خونه باشم و تو زحمت بکشی.
#سردار_شهید_علی_ماهانی
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
🔔
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز
از بزرگ مردی پرسیدم :بهـــترین
چیزی که میشه از دنیا #برداشت
چــیه؟!
کمی فکـــر کـــرد و گفت : #دست
👌با تعجب گفتم : چی؟ دست ؟!
گفت بله اگر ازدنیا #دستبرداریم
کار بــــــزرگی انـــجام دادیـــم که
کوچکتـــرین پاداشـش رضـــوان
خـداونده و ادامه داد که:
امام صادق علیه السلام فـرمودند:
عشقبه #دنیا ریشهٔ هرگناه است.
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
#تَرَک_های_بال_فرشته
دکتر بـرای خواستگاری دختری رفت بعد از صحبت ها ، دختر او را رد کرد و گفت بـه شـرطی قبـول می کنم که مـادرت در عـروسی نبـاشد. آن جوان در کار خـود مانـده بـود . پیش استاد خـود رفت و بـا خجالت گفـت در سن یک سـالگی پـدرم مـرد و مـادرم برای اینکه خرج زندگیمان را #تامین کند در خانه مردم رخت و لباس میشست
حالا دختری کـه خیلی دوستـش دارم برایـم شـرط گـذاشته کـه فقط بـدون حضور مادرم حاضـر به ازدواج با من است. گذشته مادرم مـرا خجالت زده کرده است. به نظرتان چهکنم؟ استاد به او گفت از تو خواسته ای دارم، به منـزل بـرو و #دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی. جوان به منزل رفت وبا حوصله دستهای مادرش را در حالی کـه اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بـود میشست
این اولین باری بودکه دستان مادرش در حالی که از شـدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تَرَک برداشته اند رادیده بود و وقتی آبرا روی دستان مادر میریخت از درد به لرز میافتاد
پساز شستن دستان #مادر نتوانست تا فـردا صبح صبر کنـد و همان موقع به استاد خود زنگ زد و گفت ممنونم کـه راه درست را بـه من نشـان دادید مـن مادرم را به امـروزم نمی فروشم. چون او زندگی اش را برای آینده من تباه کرد
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰