شهادت #حضرت_رقیه
شاعر #ابراهیم_میرزائی
رمق نمانده به پاهای پر زآبله ام
توان نمانده به جسم اسیر سلسله ام
تو خود حدیث غمم را بخوان ز نیزه و کن
نگاه بر دل بشکسته ی پر از گله ام
اسارت و غل و زنجیر و تازیانه و سنگ
گرفته از من خسته تمام حوصله ام
تو درتنور تو در تشت و نیزه ها و من
میان کوچه و بازار و پشت قافله ام
اگر به دست من افتد فراق را بکشم
چقدر دور و دراز است از تو فاصله ام
عمو کجاست بیاید به داد ما برسد
کجاست تا که ببیند اسیر حرمله ام
من از یزید بگیرم تقاص خون تو را
قسم به فاطمه پیروز این مقاتله ام
کفن نداری و من هم کفن نمیخواهم
خدا گواست که خشنود ازاین معامله ام
@majma_zakerin_tolab