eitaa logo
بشری (رسانه مجمع)
993 دنبال‌کننده
468 عکس
367 ویدیو
221 فایل
🔹" بُشْرىٰ " به‌‌عنوان‌‌رسانه‌‌ی‌خبری‌ " مجمع‌الذاکرین‌قائمشهر‌" به جهت ارتقای سطح کیفی مداحان شهرستان و حومه و حاوی مطالب ارزنده شامل پند، مدایح و مراثی اهل بیت، جملات ناب، بصیرت افزایی می باشد. 🔸ادمین 👈🏻 @Morteza1341
مشاهده در ایتا
دانلود
استاد محمدرضا رنجبر وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ ﴿۳۵/بقره﴾ بهشت بود… نور بود… آرامش بود… هیچ غمی، هیچ غصه‌ای، هیچ دردی… خدا گفت: آدم! با حوا اینجا بمون… زندگی کن… آسوده باش… هر چی می‌خوای، هر جا می‌خوای، هر طور می‌خوای… بخور… بچش… لذت ببر… جز یه چیز… جز این درخت… این یکی رو نه… این یکی رو دست نزن… این یکی رو نچش… اگه نزدیک بشی… اگه بگیری… اگه بخوری… رنگ بهشت می‌پره… نور خاموش می‌شه… دل آشوب می‌شه… غم میاد… درد میاد… سقوط میاد… و سقوط، همیشه با یه وسوسه شروع می‌شه… @majmaghaemshahr
استاد محمدرضا رنجبر فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ ﴿۳۶/بقره﴾ شیطون وسوسه‌شون کرد. تو گوششون خوند. گولشون زد. وعده داد، اما دروغ. بازی درآورد. قانعشون کرد. فکرشونو پر کرد. دلشونو لرزوند. دستشونو گرفت، پاهاشونو سُر داد. چشم‌ها برق زد. دل لرزید. دست دراز شد. میوه چیده شد. مزه‌ش چشیده شد. قول و قرار یهو یادشون رفت. خطا کردن. اشتباه شد. ولی بهشت جای اشتباه نیست. جای سرپیچی نیست. جای وسوسه نیست. پس بیرون! از نعمت، از آرامش، از امنیت. دیگه خبری از بهشت نیست. زمین باشه. دنیای سختی، دنیای زحمت، دنیای تلاش. فرمان اومد: پایین! برید پایین. اینجا نه، اونجا زندگی کنید. بسازید، بجنگید، بدوید، زحمت بکشید، کار کنید. ولی حواستون باشه! دشمن دارید. شیطون هنوز هست. وسوسه هنوز هست. غرور، فریب، همش هنوز هست. حواستون باشه! این زمین واسه زندگیه، اما نه تا ابد. وقت هست، ولی کمه. از دستش ندید... @majmaghaemshahr
استاد محمدرضا رنجبر فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ﴿۳۷/بقره﴾ آدم شکست. دلش لرزید. قلبش شکست. پشیمان شد. احساس گناه کرد. احساس دوری کرد. احساس تنهایی کرد. اما ناامید نشد. اما تسلیم نشد. اما غرق نشد. خدا را صدا زد. با تمام دل. با تمام جان. با تمام اشک‌ها. خدا پاسخ داد. مهربانانه، عاشقانه، آرام‌بخش. کلماتی به او آموخت. زمزمه‌هایی از امید. نجواهایی از رحمت. دعاهایی از بخشش. آدم تکرار کرد. با اشک. با سوز. با شوق. با عشق. خدا پذیرفت. با آغوش باز. با لطف بی‌پایان. با محبتی بی‌کران. آدم را بخشید. گناهش را پاک کرد. غمش را آرام کرد. دلش را سبک کرد. درس زندگی: اشتباه می‌کنی. زمین می‌خوری. گم می‌شوی. اما اگر برگردی، اگر بخواهی، اگر از ته دل بگویی "خدایا"، راه باز است. در باز است. آغوش خدا همیشه باز است. @majmaghaemshahr
استاد محمدرضا رنجبر قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ بقره/۳۸ خدا داره به آدم و حوا و در واقع به همه‌ی ما که فرزندان اوناییم، می‌گه: "از اینجا برید پایین، همگی! اما یادتون باشه، من هیچ‌وقت شما رو تنها نمی‌ذارم. یه روزی یه راهنما، یه نور، یه نشونه از طرف من بهتون می‌رسه. هرکی این نور رو دنبال کنه، راه رو پیدا کنه، نجات پیدا کنه، دیگه نه ترسی داره، نه غصه‌ای." حالا بیا یه کم بیشتر توی فضا غرق بشیم. خدا انگار داره با یه لحن پدرانه، یه جور دلگرمی توی این جمله‌ها می‌ذاره. یه جورایی می‌گه: "قرار نیست تو این دنیا بی‌دلیل ولتون کنم، قرار نیست بی‌هدف بچرخید، یه راهی جلوتون می‌ذارم. اگه اون راه رو بگیرید، دیگه نه از گذشته می‌ترسید، نه از آینده غم دارید." تو این آیه، انگار یه دست مهربون روی شونه‌هامونه، یه نگاهی پر از امید. خدا نمی‌گه که دنیا آسونه، ولی می‌گه که یه نقشه، یه راهنما، یه چراغ برامون هست. فقط کافیه اون رو ببینیم، بگیریمش، رهاش نکنیم. نتیجه: زندگی یه جاده‌ست. تاریکی داره، دست‌انداز داره، شاید گم بشیم، شاید خسته بشیم. ولی یه نور هست. اگه اون نور رو دنبال کنیم، نه ترسی می‌مونه، نه غمی. @majmaghaemshahr
استاد محمدرضا رنجبر وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ بقره/۳۹ خدا داره خیلی صریح و روشن می‌گه: "اونایی که حقیقت رو دیدن ولی انکارش کردن، اونایی که نشونه‌های منو، آیه‌هامو، پیام‌هامو نادیده گرفتن، راه رو بستن، چشم رو بستن، دل رو بستن... اینا آخرش توی آتیشن. یه آتیشی که خاموشی نداره، یه جایی که موندگار می‌شن، گیر می‌افتن، راه برگشتی ندارن." حالا بیا یه کم عمیق‌تر بشیم. خدا داره یه حقیقت تلخ اما مهم رو می‌گه: بعضی‌ها اون‌قدر چشمشون رو به روی حقیقت می‌بندن که دیگه حتی وقتی نور هم بیاد، نمی‌بیننش. اینا فقط یه‌بار نه، بارها و بارها نشونه‌ها رو رد کردن، حقیقت رو پس زدن، راه رو گم کردن و تهش، سر از یه جایی درآوردن که تاریکی مطلقه، داغی همیشگیه، یه جایی که قرار نداره، فرار نداره، پایان نداره، خاموشی نداره. اینجا یه جناس تلخ و سنگین هست: "کسی که دلش رو به روی نور می‌بنده، تهش توی تاریکی جا می‌مونه." کسی که حقیقت رو تکذیب می‌کنه، خودش تکذیب می‌شه. کسی که آتیش حقیقت رو خاموش کنه، خودش توی آتیش می‌سوزه. نتیجه: دنیا یه مسیر دوطرفه‌ست. یه راه به نور می‌رسه، یه راه به آتیش. هر قدمی که برمی‌داری، یه انتخابه. ببین داری به سمت روشنی میری یا سمت تاریکی، سمت حقیقت یا سمت دروغ. چون تهش، هیچ‌کس یهویی تو آتیش نمی‌افته، آروم‌آروم خودش رو به اون سمت می‌کشونه. @majmaghaemshahr
استاد محمدرضا رنجبر يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ ﴿۴۰﴾ بنی‌اسرائیل! یادتونه؟ یادتونه اون روزایی که دستتون خالی بود؟ اون وقتایی که بی‌پناه بودین، بی‌کس بودین، بی‌چاره بودین؟ یادتونه وقتی که از ظلم خسته شدین، از سختی‌ها بریدین، از دردها به ستوه اومدین؟ من بودم، من کنارتون بودم، من دستتون رو گرفتم، نجاتتون دادم، بهتون عزت دادم، بهتون سرزمین دادم، بهتون زندگی دادم. یادتونه اون سفره‌ای که براتون پهن کردم؟ اون نعمت‌هایی که براتون ریختم؟ اون معجزه‌هایی که نشونتون دادم؟ آب از سنگ جوشید، دریا شکافته شد، ابر براتون سایه شد، منّ و سلوی از آسمون براتون بارید. ولی شما چی؟ یادتونه قولی که دادین؟ قراری که گذاشتین؟ عهدمون یادتونه؟ قرار نبود پشتمو خالی کنین، قرار نبود راهمو رها کنین، قرار نبود دل به غیر من بدین. حالا وقتشه! حالا وقت وفاست، وقت عمله، وقت برگشته. بیاین، برگردین، پای قولتون وایسین، پایداری کنین، منم پای قولم هستم، منم به عهدم وفادارم، منم جوابتونو می‌دم. فقط من، فقط از من بترسین، نه از کسی دیگه، نه از قدرتی دیگه، نه از هیبتی دیگه. دل به من بدین، نگاهتون به من باشه، دستتون توی دست من باشه. نتیجه: خدا فراموش نکرده، خدا عهداشو نشکسته، خدا وفاداره. ما چی؟ ما یادمونه؟ ما هنوز سر پیمون هستیم؟ هنوز دلمون پیششه؟ هنوز ازش می‌ترسیم؟ هنوز بهش دل بستیم؟ وقتشه دوباره یادمون بیاد، دوباره برگردیم، دوباره پناه ببریم بهش، دوباره پای قولمون بمونیم. @majmaghaemshahr
استاد محمدرضا رنجبر وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَکُمْ وَلا تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلا تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَنًا قَلِیلا وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ بقره/۴۱ خدا داره یه حرف مهم می‌زنه، یه هشدار، یه تلنگر: "اینا که براتون فرستادم، همون حقیقته، همون نوره، همون راهیه که باهاش نجات پیدا می‌کنید. نیازی نیست از اول دنبال دلیل بگردید، این چیزی که آوردم، همون چیزیه که قبلاً هم بهتون گفته بودم، همون که دنبالش بودید. پس نکنه اولین نفری باشید که انکارش می‌کنید! نکنه کسی باشید که از همه زودتر دست رد به سینه‌اش می‌زنه!" و بعد یه جمله سنگین میاد، یه تذکر جدی: "نکنه آیه‌هامو، حرف‌هامو، حقیقت رو بفروشید! اونم به یه قیمت ناچیز، یه بهای کم، یه سود کوچیک!" چرا؟ چون گاهی آدم برای یه ذره دنیا، برای یه کم قدرت، برای یه مشت پول، برای یه جایگاه کوچیک، دست از حقیقت می‌کشه. خدا انگار داره می‌گه: "حقیقت رو با چی عوض می‌کنی؟ با چی معامله‌اش می‌کنی؟ ارزشش رو می‌دونی یا داری ارزون می‌فروشیش؟" و در آخر یه هشدار دیگه: "فقط از من حساب ببرین، فقط مراقب من باشین، فقط از من بترسین، نه از دنیا، نه از آدم‌ها، نه از از دست دادن چیزای کوچیک." چون اگه آدم به خدا تکیه کنه، دیگه هیچ ترسی نداره، دیگه هیچی رو بی‌خود و بی‌جهت معامله نمی‌کنه. نتیجه: حقیقت، قیمتی داره که با هیچی توی این دنیا قابل مقایسه نیست. اگه یه روز سر یه دو راهی بودی، یه طرف حقیقت بود و یه طرف سود کوچیک، یادت باشه که اونی که حقیقت رو می‌فروشه، تهش خودش رو ارزون فروخته. @majmaghaemshahr
استاد محمدرضا رنجبر وَلا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ بقره/۴۲ خدا داره یه اخطار جدی می‌ده، یه هشدار روشن: "حق و باطل رو قاطی نکنید! نور و تاریکی رو به هم نریزید! نکنه یه کاری کنید که حقیقت گم بشه، محو بشه، ناپدید بشه!" اینجا یه بازی خطرناک هست، یه حیله، یه ترفند که خدا داره درباره‌اش هشدار می‌ده: "می‌دونید حق چیه، می‌فهمید باطل چیه، ولی جوری قاطیشون می‌کنید که انگار اصلاً فرقشون معلوم نیست!" یه وقتایی آدمای زرنگ و دنیاطلب، یه کم حقیقت رو با یه کم دروغ مخلوط می‌کنن، یه لباس قشنگ روی باطل می‌کشن، جوری که دیگه تشخیص دادنش سخت بشه. یه دروغ کوچیک توی یه عالمه راست می‌ذارن که کسی نفهمه. و بعد یه جمله سنگین‌تر میاد: "نکنه حقیقت رو قایم کنید، نکنه چیزی که می‌دونید درسته رو نگید، نکنه چشم‌هاتون رو ببندید و وانمود کنید که نمی‌دونید!" چون بدترین دروغ، اونیه که حقیقت توش پنهونه، اونیه که آدم خودش می‌دونه داره اشتباه می‌کنه ولی باز سکوت می‌کنه، باز چشمش رو می‌بنده، باز زبانش رو نگه می‌داره. نتیجه: حق، حقه! باطل، باطله! اگر قاطیشون کنیم، حقیقت کمرنگ می‌شه، گم می‌شه، محو می‌شه. اونی که می‌دونه ولی پنهون می‌کنه، اونی که آگاهه ولی سکوت می‌کنه، داره با نور بازی می‌کنه و آخرش خودش توی تاریکی گم می‌شه. @majmaghaemshahr
استاد محمدرضا رنجبر وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ بقره/۴۳ خدا داره یه فرمان روشن، یه توصیه قشنگ، یه راه نجات رو نشونمون می‌ده: "نماز رو محکم بگیرید، جدی بگیرید، سرسری نگذرونید! این پلیه بین شما و من، این رشته‌ایه که شما رو وصل می‌کنه به نور، به رحمت، به آرامش." بعد یه سفارش مهم دیگه میاد: "زکات بدید! از چیزی که دارین، سهم بقیه رو هم بدین، مال و دل و دستتون رو باز کنید. نذارید دارایی‌هاتون فقط برای خودتون بمونه، نذارید فقط شما سیر باشید وقتی بغل‌دستی‌تون گرسنه‌ست. بخشیدن، شما رو سبک می‌کنه، روحتون رو زلال می‌کنه، دلتون رو روشن می‌کنه." و بعد یه جمله پر از مفهوم: "با رکوع‌کننده‌ها رکوع کنید، با بقیه توی عبادت و بندگی همراه بشید، جدا نشید، تک‌روی نکنید. ایمان یه راه فردی نیست، یه مسیر جمعیه. با هم دعا کنید، با هم تواضع کنید، با هم در برابر خدا سر خم کنید." اینجا خدا داره یه تصویر قشنگ می‌سازه: یه جماعت، یه جمع، یه گروه که با هم در برابر خدا می‌ایستن، با هم زانو می‌زنن، با هم دست‌هاشون رو بالا می‌برن. چون این مسیر، مسیر تنهایی نیست، راهیه که باید با بقیه طی کرد، با همدیگه، کنار همدیگه. نتیجه: نماز، ستون روحه. زکات، زنگار دل رو پاک می‌کنه. و بندگی واقعی، وقتی قشنگ‌تره که با بقیه همراه بشی. خدا نمی‌خواد فقط یه عابد تنها باشی، می‌خواد توی یه امت باشی، کنار بقیه، توی یه جریان از نور و رحمت. @majmaghaemshahr
استاد محمدرضا رنجبر أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ بقره/۴۴ خدا یه سوال سنگین، یه تذکر تیز، یه تلنگر جدی می‌زنه: "مگه می‌شه؟ مگه می‌شه که شما به بقیه بگید خوب باشید، درست باشید، پاک باشید، ولی خودتون یادتون بره؟ مگه می‌شه مردم رو به راه راست دعوت کنید، ولی خودتون توی بیراهه باشید؟" بعد یه نکته ظریف‌تر میاد: "شما که کتابو می‌خونید، شما که آیاتو بلدین، شما که می‌دونید چی درسته و چی غلط، پس چرا بین دونستن و عمل کردن یه دیوار کشیدید؟ چرا حرفاتون یه چیزه و کاراتون یه چیز دیگه؟" اینجا یه بازی خطرناک داره اتفاق می‌افته: آدمایی که علم دارن، که آگاهی دارن، که حقیقت رو می‌دونن، ولی یادشون رفته خودشونم نیاز دارن به اصلاح، به تغییر، به بهتر شدن. انگار یه آینه دست گرفتن برای بقیه، ولی خودشون رو توی اون نگاه نمی‌کنن. و آخرش یه جمله که مثل پتک می‌کوبه: "واقعا عقلتون کار نمی‌کنه؟ فکر نمی‌کنید؟ نمی‌فهمید که این تناقض، این دوگانگی، این فاصله بین حرف و عمل، خطرناکه؟" نتیجه: حرفای قشنگ زدن، کافی نیست. نصیحت کردن، زیباست، اما وقتی اثر داره که اول از خودمون شروع کنیم. کسی که خودش توی آب نیفتاده، بهتر می‌تونه غریق رو نجات بده. پس قبل از اینکه چراغ راه بقیه بشیم، اول باید نور رو توی دل خودمون روشن کنیم. @majmaghaemshahr
استاد محمدرضا رنجبر وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلا عَلَى الْخَاشِعِینَ بقره/۴۵ خدا یه راهکار طلایی، یه نسخه شفابخش، یه کلید نجات رو داره بهمون می‌ده: "وقتی سخت شد، وقتی گیر افتادی، وقتی کم آوردی، به دو چیز چنگ بزن: صبر و نماز!" صبر یعنی چی؟ یعنی طاقت، یعنی استقامت، یعنی دووم آوردن، یعنی شکستن نشدن، یعنی جا نزدن، یعنی بدونی اینم می‌گذره. صبر مثل یه دیواره، یه سنگره، یه پناهگاهه. هرچی سختی محکم‌تر بکوبه، تو رو قوی‌تر می‌کنه، مقاوم‌ترت می‌کنه. و نماز؟ نماز یعنی پناه بردن، یعنی دل رو خالی کردن، یعنی خم شدن، یعنی سبک شدن. نماز اون نقطه‌ایه که تو و خدا تنها می‌شید، اون لحظه‌ایه که زمین و زمان رو رها می‌کنی و توی آغوش رحمتش می‌افتی. اما یه نکته هست، یه واقعیت تلخ: "نماز سخته، سنگینه، سخت بالا میاد، سخت جا می‌افته، مخصوصاً برای اونایی که دلشون خالی نیست، برای اونایی که هنوز تسلیم نشدن، هنوز دلشون با خدا یکی نشده." ولی برای خاشعین، برای اونا که دلشون نرمه، که غرورشون رو کنار گذاشتن، که فهمیدن هیچ‌چیز جز خدا قرار نیست آرومشون کنه، نماز نه‌تنها سخت نیست، بلکه شیرینه، سبکه، مثل یه آغوش امنه. نتیجه: زندگی پر از بالا و پایینه، پر از فشار و سختیه. اما دو تا راه نجات همیشه هست: صبر، که مثل یه زره تو رو مقاوم می‌کنه، و نماز، که مثل یه مرهم، زخمهاتو تسکین می‌ده. اگه صبر داشته باشی، نمی‌بری. اگه نماز داشته باشی، نمی‌شکنی. @majmaghaemshahr
استاد محمدرضا رنجبر الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ بقره/۴۶ خدا داره از یه دسته آدم خاص حرف می‌زنه، از یه گروه که یه جور دیگه زندگی می‌کنن، یه مدل دیگه دنیا رو می‌بینن: "اونایی که ته دلشون، توی عمق وجودشون، می‌دونن که یه روزی، یه لحظه‌ای، قراره روبه‌روی خدا بایستن، قراره چشم تو چشم با خالقشون بشن." این حس، این یقین، این باور، همه چیزو عوض می‌کنه. چون وقتی بدونی قراره کسی رو ببینی، رفتار و حرف و فکرات فرق می‌کنه. وقتی بدونی یه روزی باید جواب پس بدی، یه روزی حساب و کتابه، دیگه بی‌حساب و کتاب زندگی نمی‌کنی. و این آدم‌ها یه چیز دیگه رو هم می‌دونن: "می‌دونن که برگشتنی در کاره، می‌دونن که این دنیا ایستگاهه، نه مقصد. می‌دونن که راه، یه روزی، یه ساعتی، یه لحظه‌ای، دوباره می‌برتشون پیش همون کسی که ازش اومدن." نتیجه: اونی که می‌دونه قراره برگرده، حواسش به مسیرشه. اونی که می‌دونه قراره خدا رو ببینه، حواسش به کاراشه. چون یه روز، یه لحظه، یه آن، پرده کنار می‌ره و اون دیدار حتمی می‌شه. و اون روز، فقط اونی آرومه که از قبل برای این لحظه آماده شده. @majmaghaemshahr