eitaa logo
مجمع اسلامی محبین اهل بیت علیهم السلام
1.2هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.9هزار ویدیو
58 فایل
خودسازی ، جامعه پردازی ، تمدن نوین اسلامی (گام دوم انقلاب ) ارتباط با ادمین @majma_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره ای از نایینی های عزیز در رابطه با مرحوم دیانی چهارده ، پانزده سال پیش بود، هر هفته یکی دو بار میرفتم میان سطور عین القضات سیر میکردم .... روحانی جوان ، جسور و پر از نشاط با قلمی که روایت را به غایت درست قلم میزد....نه اضافه داشت نه کم ... با عین القضات قدم می زدم میان کوچه های دماوند.... وقتی طلبه جوان کوچه به کوچه راه افتاده بود و برای مسجد بی روح محله داشت مخاطب جور میکرد... چه ذوقی داشت کارش ... به جوان ترها گفه بود آبرویم وسط است ، تازه کارم و اگر پای منبرم خلوت باشد برایم بد می شود . پیرمرد ها را جور دیگری توی رو دربایستی انداخته بود ...خلاصه به هر شامورتی بازی ای بود مسجد خاک گرفته محل را کرده بود پراز جمعیت پیر و جوان .... یا آن ماجرای ساختگی پاره شدن تسبیح .... آمده بود نخ یک تسبیح را از قبل نیم بند کرده بود ... برنامه اش این بود روی منبر دانه دانه تسبیح بیاندازد و فضائل اسلام (قریب به مضمون ) را بگوید و اخر سر تسبیح را پاره کند، دانه ها را بپاشد به اسمان و بگوید نخ تسبیح همه ی فضائل، امیر المومنین است که اگر نباشد هیچ رشته ای از دین استوار نمی ماند... اما به قسمت سینمایی برنامه اش که میرسد ، همین که نخ تسبیح را پاره میکند ، مجلس به هم می خورد همه می دوند که ای وای تسبیح حاج آقا پاره شده و در تلاطم که دانه های را پیدا کنند و مبادا کم و کاست شود.... یادش بخیر ...چقدر خندیدیم با روایت این لحظه ها عین القضات به تب و تاب سال 88 رسید ... آقای دیانی صریح و صادقانه و مستدل نوشت چرا هیچ تقلبی در انتخابات رخ نداده است ... یادم می آید آن پنج شش بند استدلال ایشان نقل محافل دانشجوها شده بود.... چند ماهی که گذشت آنقدر تب دنیای سیاست دامن متن جامعه را گرفت که دیگر میان فریاد های مرده باد و زنده باد ، صدا به صدا نمی رسید ... عین القضات ساکت شد.... مدت ها بعد وَه آمد... خوب بود ولی عین القضات نبود.... نمی دانم اسمش گذار بود یا تطور، هرچه بود دیانی ِ وه ، دیانی ِعین القضات نبود. بعدها جلوه ی جدیدی از مسعود دیانی مقابل دوربین برنامه تلویزیونی سوره ظاهر شد.... همین چند سال پیش بود، آقای دیانی را دعوت کرده بودیم برای سخنرانی در شب های دهه اول محرم در مجمع نایین ، روز ها را گشتی می زدیم در شهر، یادم می آید رفته بودیم آسیاب سنگی قدیمی ای را ببینیم، اقای دیانی توی ماشین نشستند ، منتظر بودیم بقیه سوار شوند... گفتم من هر روز شعر آهو بچه ی شما را زمزمه میکنم ...بی اغراق هر روز ... یک نگاهی کردند ، با لبخندی کم رنگ و سکوت ... فردایش صبح تاسوعا بود، ایستاده بودیم به تماشای یک تعزیه سنتی ... آقای روحانی جوان هیئت مان که با کلی دبدبه و کبکبه و هیئت همراه دعوت شده بودند برای تماشای تعزیه ، یک دفعه دویدند وسط جمعیت و با شوق و خضوع خاصی شروع کردند به احوال پرسی و معانقه با یکی از اساتیدشان که میان جمعیت بود... من کنار بابا ایستاده بودم... بابا همین طور که به احوال پرسی اقای دیانی نگاه می کردند به من گفتند، آدمیزاد وقتی اینطور در برابر استاد ادب می کند، بزرگ می شود... حق با بابا بود ... سفرتان بخیر نعیمه رضوی 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 🔹رسانه اختصاصی مجمع اسلامی محبین اهل البیت علیهم السلام 🔹 ☘️@majmamohebin