🔆 #پندانه
✍ بدهکاری که طلبکار است
🔹روزی شیخ عارفی در یکی از روستاهای کربلا زندگی میکرد.
🔸شیخ در مزرعه کار میکرد که از روستای دوردستی پیکی با اسب آمد و گفت:
در روستای بالا فلانی مرده است، حاضر شو برای دفن او با من برویم.
🔹شیخ اسم آن متوفی را که شنید، به شاگرد طلبه خود گفت که با پیک برود. شاگرد طلبه رفت و دو روز بعد که مراسم ختم آن مرحوم تمام شد، برگشت.
🔸پسر آن متوفی، شاگرد طلبه را آورد و در میدان روستا به شیخ با صدای بلند گفت:
ای شیخ، تو دیدی من مرد فقیری هستم به دفن پدر من نیامدی و شاگرد خود فرستادی.
🔹کل روستا بیرون ریختند و شیخ سکوت کرد و درون خانه رفت.
🔸شاگرد شیخ از این رفتار آن مرد ناراحت شد و درون خانه آمد و از شیخ پرسید:
داستان چیست؟
🔹شیخ گفت:
پسر آن مرد متوفی که در روستا داد زد و مرا متهم ساخت، یک سال پیش دو گوسفند از من خریده و به من بدهکار است. من از اینکه او با دیدنم از بدهی خود شرمنده نباشد، نرفتم تا چشم در چشم هم نشویم.
🔸ولی او نه تنها قرض خود یادش رفت بلکه مرا به پولپرستی هم متهم کرد. من بهجای گناه او شرمنده شدم و خواستم بدانم، خدا از دست ما چه میکشد که ما گناه میکنیم ولی او شرمش میشود آبروی ما را بریزد. تازه بهجای عذرخواهی از گناه، زبان به ناسپاسی هم میگشاییم.
🔹گویند شیخ این راز به هیچکس غیر شاگرد خود نگفت و صبح بود که از غصه برای همیشه بیدار نشد.
▫️کرم بین و لطف خداوندگار
▫️گنه بنده کرده است و او شرمسار
#رزق_معنوی
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
🔹رسانه اختصاصی مجمع اسلامی محبین اهل البیت علیهم السلام 🔹
☘️@majmamohebin
🔆 #پندانه
🔻خدایا! ما یاغی نیستیم
🔸روزی مرحوم آخوند کاشی مشغول وضوگرفتن بودند.
🔹شخصی باعجله آمد، وضو گرفت و داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد.
🔹با توجه به اینکه مرحوم کاشی خیلی بادقت وضو میگرفت و همه آداب و ادعیه وضو را بهجا میآورد، قبل از اينكه وضویشان تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود!
🔻هنگام خروج، با مرحوم کاشی روبهرو شد.
🔻ایشان پرسیدند:
چهکار میکردی؟
🔻گفت:
هیچ.
🔻فرمود:
تو هیچکار نمیکردی؟!
🔻گفت:
نه! (میدانست اگر بگوید نماز میخواندم، کار بیخ پیدا میکند).
🔻آقا فرمود:
مگر تو نماز نمیخواندی؟!
🔻گفت:
نه!
🔻آخوند فرمود:
من خودم دیدم داشتی نماز میخواندی!
🔻گفت:
نه آقا اشتباه دیدید!
🔻سؤال کردند:
پس چهکار میکردی؟
🔻گفت:
فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم، همین!
🔸این جمله در مرحوم آخوند (رحمةالله عليه) خیلی تأثیر گذاشت.
🔹تا مدتها هر وقت از احوال آخوند میپرسیدند، ایشان با حال خاصی میفرمود:
من یاغی نیستم.
🔸خدایا ما یاغی نیستیم، بندهایم. اگه اشتباهی کردیم از جهلمان بوده. لطفا این جمله را از ما قبول کن
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
🔹رسانه اختصاصی مجمع اسلامی محبین اهل البیت علیهم السلام 🔹
☘️@majmamohebin
#پندانـــــــهـــ
🔹حاجاکبر استادکار پدرم در جوانی بود. مردی بسیار مؤمن و صاحب سخاوت که زمین خانهای که ساکن آن هستیم هدیه او به پدرم بود که در پیری بر اثر بیماری دیابت دچار نابینایی شده بود.یکبار که برای عید دیدنی به دیدن او رفتیم پدرم با دیدن چشمهای نابیناشده اربابش در سکوت اشک میریزد.ارباب متوجه میشود و میگوید: هرگز بر من اشک مریز، من خدا را شاکرم که در اواخر عمرم بینایی خود را از دست دادهام و چه منتی بر من نهاد که من اکنون چهره فرزندانم را به یاد دارم. من رنگها را میشناسم. امروز نعمت خدا را فهمیدهام که نابینایان مادرزادی چه میکشند؟
🔹آری! انسان بخواهد شاکر باشد همیشه برای شکر خویش بهانهای دارد.
⭕️همیشه بهانهای برای شکرگزاری هست..
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
🔹رسانه اختصاصی مجمع اسلامی محبین اهل البیت علیهم السلام 🔹
☘️@majmamohebin