#امام_حسن__ع__روضه
آقا شنیده ام جگرت شعله ور شده
بی کس شدی و ناله ی تو بی اثر شده
پیش حسین سرفه نکن آه کم بکش
خون لخته های روی لبت بیشتر شده
یک چشم خواهرت به تو یک چشم بین طشت
طشت مقابلت پر خون جگر شده
از ناله هات زینب تو هول کرده است
گویا که باز واقعه ی پشت در شده
وای از مصیبت تابوت و دفن تو
وای از هوجم تیر و تن وچشم تر شده
می گفت با حسین ابالفضل وقت دفن
این تیرها برای تنش دردسر شده
موی سپید و کوچه و تابوت و زهر و تیر
دوران غربت حسن اینگونه سر شده
یک کوچه بود موی حسن را سپید کرد
یک اتفاق بود که او را شهید کرد
امام حسن (ع)
روضه
#پیامبر_اکرم__ص__نوحه
مدینه در غم و بلوا شد ای وای-
امیرالمؤمنین تنها شد ای وای »
===
« جگر خون حضرت زهرا شد ای وای
امیرالمؤمنین تنها شد ای وای»
===
شده کانون مِحنت سینۀ دل
غبار غم گرفت آئینۀ دل
عیان گشته غمِ دیرینۀ دل
سرای غم شده گنجینۀ دل
تمام دیدهها دریا شدای وای
امیرالمؤمنین تنها شد ای وای
رسولِ حق لب از ارشاد بسته
و پیوندِ جهان از هم گسسته
ملائک صف به صف دسته به دسته
غمین درسوگِ پیغمبر نشسته
میانِ عرشِ حق غوغا شدای وای
امیرالمؤمنین تنها شد ای وای
جناب فاطمه زار وحزین شد
غمین قلب امیر المؤمنین شد
ولیِّ حق دگر خانه نشین شد
شروعِ محنتِ اهل یقین شد
زمانِ غربتِ مولا شد ای وای
امیرالمؤمنین تنها شدای وای
شب حُزن و عزای اهل بیت است
مَلَک گریان برای اهل بیت است
فلک ماتمسرای اهل بیت است
مدینه کربلای اهل بیت است
که وقت فتنۀ اعدا شد ای وای
امیرالمؤمنین تنها شد ای وای
خدایا باغ دین بی باغبان شد
خدایا گلشن حیدر خزان شد
گل یاس نبی بی سایبان شد
پر از ماتم زمین و آسمان شد
دوباره بزم غم برپا شد ای وای
امیرالمؤمنین تنها شد ای وای
نهان گردیده خورشید حقایق
غمین گشته همه دلهای عاشق
چه سنگین میزند نبض دقایق
سقیفه پر شد از جمعی منافق
شروع فتنه از اینجا شد ای وای
امیرالمؤمنین تنها شد ای وای
علی شال عزا دارد به گردن
حسن رخت سیه پوشیده برتن
حسین اشک عزا ریزد به دامن
عزا پرچم زده بر کوی و برزن
سرای غم همه دلها شد ای وای
امیرالمؤمنین تنها شد ای وای
علی اکبر شجعان
محزون اصطهباناتی..
پیامبر اکرم (ص)
نوحه
#امام_رضا__ع__روضه
باز شب آخر ماه عزاست
باز دلم پیش امام رضاست
باز دو چشمان ترم تشنه اند
باز خراسان دلم کربلاست
مدینه گریه ها برایت نمود
چقدر معصومه دعایت نمود
دشمنت از خانه غریبانه برد
برد و غریبانه فدایت نمود
زهر تو را به پیچ و تابت کشید
آه تو را به التهابت کشید
زهر به تو خوراند و دشنام را
به ساحت ابوترابت کشید
قاتل تو که میهمان کشته بود
تو را به دست این و آن کشته بود
ولی به ولله تو را زهر نه
تو را فقط زخم زبان کشته بود
وای که از سوز جگر سوختی
تا در حجره در به در سوختی
صدای یا فاطمه ات تا رسید
گمان کنم که پشت در سوختی
چقدر مو سفید کردی آقا
چقدر غصه دارِ دردی آقا
مگر چه زهری به شما داده اند
که سبزی و کبود و زردی آقا
سوز جگر آه تو را می برد
آه تو را سمت خدا می برد
سلام بر لبان تشنهٔ تو
که هی مرا کرببلا می برد
کینه این زهر چه بی حد شده
آه تو از سوز جگر سد شده
شمر به قتلگاه تو آمده
حجره کوچک تو مشهد شده
چگونه تا حجره رسیدی بگو
در آن میانه چه کشیدی بگو
به کوچه یا پشت در خانه ات
مغیره را باز ندیدی بگو؟
غریب و تنها به کجا می روی
دست به دیوار چرا می روی
با جگر سوخته این لحظه ها
مدینه یا کرببلا می روی
عبای خود را به سر انداختی
به کوچه ها یک نظر انداختی
در وسط کوچه که خوردی زمین
ما را به یاد مادر انداختی
ولی کسی در آن میانه نبود
و کوچه ها پر از بهانه نبود
میان ازدحام داغ کوچه
دست کسی به تازیانه نبود
بند به دست مرتضی می زدند
در وسط کوچه تو را می زند
گوشه چشم تو چرا شد کبود
کاش به جای تو مرا می زدند
شاعر:رحمان نوازی
امام رضا (ع)
روضه
#امام_عسکری__ع__روضه
کی میشود به سامره در سرّ من رای
گویم به هادی و تو سلامٌ علیکما
تا روز مرگ جان بدهم در ولایتان
حبّ شما طلب بکنم روزی از خدا
در فضل «ابومحمّد»ی ای چشمۀ کرم
ابن الرضاست شهرتت ای معدن سخا!
صاحب لوای عسگر دین است باب تو
ای مادر عفیفۀ تو سوسنِ حیا
ای همچو بومسیلمه کذاب، خصم تو
تو از کجا و مدّعی جاهل از کجا؟
ای آفتاب یازدهم، سرّ احمدی
ای نورِ از سلالۀ خورشیدِ انّما
ای وارث ودیعۀ زهرا، امام نور
ای امتداد چشمۀ تطهیر تا شما
مسموم زهر خصم ولایت چنان حسن
مظلوم روزگار تویی مثل مرتضی
امروز چشم شیعه به صحن و سرای توست
فرزند نور، ای پسرت حجت خدا!
در پشت ابر، ماه تمام تو تا به کی؟
با پای خسته گرم طلب شیعه تا کجا؟
أین الامام؟ یا حسن عسگری، دخیل
در انتظار سامرۀ توست، کربلا
امام عسکری (ع)
روضه
#امام_عسکری__ع__روضه
رسانده زهر جفا تا به چرخ آه مرا
گرفته است زکف معتمد رفاه مرا
به زندگانی من نیز زهر خاتمه داد
به دست و پیکر لرزان ببین گواه مرا
رسیده بر لب بام آفتاب زندگیم
بخوان غلام من از پشت پرده ماه مرا
بیا امید دلم مهدیم دگر مگذار
تو بیش از این به رهت منتظر نگاه مرا
بیا و آب بنوشان تو بر پدر دم مرگ
که نیست تاب و توان جسم همچو کاه مرا
تو در برم بنشین تا مگر که بنشانی
ز اشک دم به دم خود شرار آه مرا
به غربت تو و مظلومی تو می سوزم
چو گیرد آتش بیداد جایگاه مر
شاعر:سید رضا موید
امام عسکری (ع)
روضه
#اربعین_حسینی__ع__مناجات
آقا سلام! این گرهء کور وا نشد
آخر دوباره قسمت ما کربلا نشد
جاماندم از مسیر نجف تا به کربلا
حالم بد است، درد فراقم دوا نشد
گفتم به مادرم که برو حاجتم بگیر
با گریه گفت، جان امام رضا نشد
هی روبروی عکس حرم، زار می زنم
سهم کبوتر دلم، ایوان طلا نشد
دَرهم بخر دوباره و ما را جدا نکن
از زائران یار، دل ما جدا نشد
شرمنده! پای مجلسِ تو کم گذاشتم
شرمنده! حقِّ روضهء زهرا ادا نشد
دارا حسین، صاحبِ دارالشفا حسین
بیچاره آنکه بر غم او مبتلا نشد
ای زائر حسین! حسن سفره پهن کرد
که زائری مُعطّل آب و غذا نشد
تقسیم برکت حسنی، دست قاسم است
آنکه گره گشاش، بجز مجتبا نشد
زیر کفن، نوشتهء جوشن کبیر داشت
اندازهء تنش زرهی دست و پا نشد
قدّش بلند و صورت او پُر هلال شد
وقتی حریف سرعت آن نعل ها نشد
رضا دین پرور
اربعین حسینی (ع)
مناجات
#اربعین_حسینی__ع__روضه
بيش از چهل منزل به دنبال سر ِ تو
از كربلا تا شام آمد خواهر ِتو
هم هِجر ِ تو هرگز نميشد باور ِ من
هم هِجر ِ من هرگز نميشد باور ِ تو
بي پاسبان ماندن به كوفه حق ِ من بود
وقتي نَه اكبر بود نَه آب آور ِ تو
گه از سر ِ دروازه اي، گه از درختي
از هركجا ميگشت آويزان سر ِ تو
در بَزمِشان خيي غرورم را شكستند
خيلي جسارت شد به من در مَحضَر ِ تو
تو گريه ميكردي براي معجر ِ من
من گريه ميكردم براي حنجر ِ تو
حق ِ لب و دندانِ تو كِي خيزران بود؟!
بوسيده لبهاي تورا پيغمبر ِ تو
ديدم به چشم خود كه وقتي چوب ميزد
در دستِ آن ملعون بود انگشتر ِ تو
گودال و دير ِ راهب و كُنج ِ تنور و...
با تو كجاها كه نيامد مادر ِ تو
شاعر : امیر فرجی
اربعین حسینی (ع)
روضه
#پیامبر_اکرم__ص__روضه
بعد از من ای زهرای من بیمار گردی
از دشمنان من دگر بیزار گردی
اینکه به فکر کوچه های تنگ هستم
در بین کوچه دخترم بی یار گردی
فکری به حال چهره ی نورانیت کن
از ضربه پی در پی اش غمبار گردی
آن که جهان دور سرت می گردد ای جان
بهر جهان چون نقطفه ی پر کار کردی
ای ساقه و ای ریشه ی اصل رسالت
از میوه های داغ و غم پر بار گردی
ای کاش می مردم نمی گفتی پس از من
در پیش چشم امتم هم خار گردی
روی در بیتت تو مسمار ندیدی؟
ای داد من زخمی زآن مسمار گردی
ای جان من بعد من مشغول دفع
ظلم و بلا از حیدر کرار گردی
گر که بخواهی پا شوی از جایت ای جان
با دست خود منت کش دیوار گردی
همچون تمام مردم مظلوم عالم
مظلوم ظلم درهم و دینار گردی
پیامبر اکرم (ص)
روضه
#امام_رضا__ع__مناجات
در گوشهای ز صحن تو قلبم نشسته است
دل، طوقِ الفتی به ضریح تو بسته است
چون دشتهای تشنه در این آستان قدس
در انتظار ابر عنایت نشسته است
چون ذره بر ضریح خود ای روح آفتاب!
ما را قبول کن که دل ما شکسته است
فوج کبوتران تو آموخت عشق را
پرواز نور در حرمت دسته دسته است
دریاب روح خستۀ ما را که مثل اشک
دیگر امید ما ز دو عالم گسسته است
میآید از تراکم عالم به این دیار
قلبی که از تزاحم اندوه خسته است
غلامرضا شکوهی
امام رضا (ع)
مناجات
#حضرت_سکینه__س__روضه
بنت الحسین، زینب دیگر،سکینه است
وارث به صبر حضرت کوثر سکینه است
او بر غریب اول عالم نواده است
در روبروی ظلم و جفا ایستاده است
او طعم تلخ درد و بلا را چشیده است
از زندگی به جز غم و ماتم ندیده است
چون فاطمه مدافع حق ولایت است
هرچند آشنای هزاران جسارت است
او هم کنار پیکر بی سر رسیده است
هم پای عمّه تا لب مقتل دویده است
افتاده روی سینه ی زخمی ترین شهید
از زخم سنگ و تیغ وعصا بوسه چیده است
او هم هزار و نهصد و پنجاه کینه را
در عمق زخم های تن پاره دیده است
پیغام کشته بین دو دریا به شیعه را
از لابلای حنجر پاره شنیده است
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
کلّ مسیر اشک نگاهش چکیده است
هر قطره آب خورده عمو را صدا زده
لطمه زنان ِروضه ی دست بُریده است
بازار رفته و ز غم کوچه های شام
مثل تمام فاطمه ها قدخمیده است
از نسبت کنیزی ِ موسرخ ِ بزم شام
هر صبح وشام درد زیادی کشیده است
خوابی اگر رسیده به چشمان خیس او
با خواب ِ تیر ِ حرمله از جا پریده است
مرگش فرا رسیده ولی او حقیقتاً
در کربلا میانه ی مقتل شهیده است
️علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
حضرت سکینه (س)
روضه
#پیامبر_اکرم__ص__روضه
دیدی دلم از هرچه میترسید دیدم
افتاده ای در بسترت سرو رشیدم
هرروز دیدم دیده ی بارانی ات را
دیدم شکاف کهنه ی پیشانی ات را
از راه رفتن کل پایت پینه بسته
ناگفته ها را گفت دندان شکسته
در مکه درگیر بلای کوچه بودی
زخمی سنگ بچه های کوچه بودی
"تبت یدا" خار بیابان بود و پایت
یک لحظه اما درنمی آمد صدایت
حالا من و تو خلوتی داریم باهم
دیگر نگاهت را نگیری از نگاهم
بابا بگو پیشم دوباره مینشینی
قدری بمان پیشم که محسن را ببینی!
تو هستی و اینجا شکوهم مستدام است
حیدر میان هرگذر با احترام است
با بودنت زهرا رخش چون قرص ماه است
آرامش این خانه ی ساده بهراه است
آتش ندیده دامنم الحمدلله
خونی نشد پیراهنم الحمدلله
هرگز ندیده روی زهرا را غریبه
آرام میکوبد در مارا غریبه
بی تو اگر حمله کنند اینها به خانه
زهرای تو میماند و صدتازیانه
آتش میوفتد روی در پشت درم من
با پهلویم سنگر برای حیدرم من
سیلی میاید سمت من ای وای بابا
بدخواب میگردد حسن ای وای بابا
پیشم بمان تا قتل زهرا را نبینی
بی تو صدایم میشود فضه خذینی..
سید پوریا هاشمی
پیامبر اکرم (ص)
روضه
#امام_عسکری__ع__روضه
زهر جانکاه به جان جگرش افتاده
لرزه بر پیکره ی بال و پرش افتاده
عطش از سوختگی لب او می بارد
شدت زهر به لبها اثرش افتاده
چشم او آمدنی را به تماشا مانده
با دلی تنگ به یاد پسرش افتاده
درِ سرداب که وا شد دل او ریخت بهم
یاد یک خانه ای و میخ درش افتاده
لحظه ی آخرِ او روضه شد و سخت گریست
داغ مادر به دل شعله ورش افتاده
یاس در آتش و یک شهر تماشا میکرد
در به روی بدن محتضرش افتاده
محسن و مادر و دیوار و لهیب هیزم
روضه در روضه همه در نظرش افتاده
گفت آهسته به گوش پسرش مادرمان
ردِّ یک پنجه به چشمان ترش افتاده
حسن کردی
امام عسکری (ع)
روضه