#شهادت
#امام_جواد_عليهالسلام
مرا مرید نوشتند اگر ، مراد تویی
همیشه بر سر این کمترین زیاد تویی
خدای جود و کرم ، ایهاالجواد تویی
کسی که عشق به قلب گدا نهاد تویی
شبیه ایل و تبارم به تو گرفتارم
قسم که دست از این عشق برنمیدارم
ز لطف خود به تمنا جواب میدادی
به دشمنان به مدارا جواب میدادی
تمام مسئلهها را جواب میدادی
به شبههها تو چه زیبا جواب میدادی
به جز تو هیچکسی را چنین کمال که نیست
یقین مقام امامت به سن و سال که نیست
چو آفتاب به ظلمت همیشه تابیدی
شبیه ابر شدی روی شهر باریدی
به اقتدار عدویت به طعنه خندیدی
خلیفه پیش تو آمد ولی نترسیدی
شجاعت دل خود را نشان او دادی
چه خفتی بهروی کاروان او دادی
نظر به تشنگی تو چرا نمیکردند؟
ز گریه کردنت آنجا حیا نمیکردند
نگاه بر روی این زخمها نمیکردند
به دست و پا زدنت اعتنا نمیکردند
دوباره همسری از زهر همسری افتاد
میان حجره امام مطهری افتاد
چه شد به پیش روی یک امام رقصیدند
چه شد که چند کنیز و غلام رقصیدند
به امر یک زن بیاحترام رقصیدند
به وقت بردن تو سوی بام رقصیدند
به یاد محنت بزم حرام افتادم
به یاد هلهلهی شهر شام افتادم
به جسم مانده رهای تو که سنان نزدند
هزار شکر عصایی بر آن دهان نزدند
و یا که حداقل چوب خیزران نزدند
مخدرات تو را بین مردمان نزدند
به شام و کوفه به زحمت نرفت ناموست
هزار شکر اسارت نرفت ناموست
#سید_امیرحسین_موسوی