eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
2 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه سفره‌اش وا بود، با ما مهربانی کرد هزاران بار آزردیمش؛ اما مهربانی کرد دلش اندازۀ ریگ بیابان بی‌وفایی دید ولی اندازۀ آغوشِ دریا مهربانی کرد نگاهش شرح نابی بود از «الجار ثمّ الدار» اگر با این و آن مانند زهرا مهربانی کرد چه خواهد کرد با مهمانِ کویِ خویش آن مردی که با دشنام‌گویِ خویش حتی مهربانی کرد چرا دنیا به کامش ریخت زهر غصّه و غم را؟ چرا با مهربانی‌های او نامهربانی کرد؟ الا ای تیرهایی که پی تشییع می‌آیید نبوده یارِ او جز غم، به یارانش بفرمایید دل او می‌گرفت از آن همه زخم‌زبان هرگاه نظر می‌کرد بر انگشترش: اَلعِزَةُ لِله کسی که در پناه شانۀ او کوهسار و دشت کسی که ریزه‌خوار سفرۀ او آفتاب و ماه مگر تاریخ غربت‌زا ! چه رخ داده‌ست در ساباط که سجاده کشیده زیر پای خستۀ او، آه قیامش مستتر گشته‌ست در غم‌نامۀ صلحش و صلحش می‌شناساند به مردم راه را از چاه خجالت می‌کشد حتی زره زیرِ عبای او از آن یارانِ ناهمراه، آن یارانِ ناهمراه الا ای تیرهایی که پی تشییع می‌آیید نبوده یارِ او جز غم، به یارانش بفرمایید... مدینه کوفه شد، کوفه دوباره از صدا افتاد و اما بعد... یاد خطبه‌های مرتضی افتاد و اما بعد... «این مردم خدایا خسته‌اند از من» و پژواک صدایی مهربان در گوش‌ها افتاد مدینه کوفه شد، کوفی‌تر از آنی که بنویسم خدایا این چه آتش بود در دامان ما افتاد و امّا بعد... تابوت از هجوم تیرها گل داد و باران شد، تو گویی اشک از چشم خدا افتاد الا ای تیرهایی که پی تشییع می‌آیید نبوده یارِ او جز غم، به یارانش بفرمایید...
کرامت مثل یک جرعه‌ست از پیمانۀ جانش سخاوت لقمه‌ای از سادگی سفرۀ نانش.. کسی که سایۀ او مایۀ آرامش دنیاست دلش در بند دنیا نیست، دنیا هست زندانش سپاهش را صدای سکه غرق روسیاهی کرد نه مردی نه نبردی بود، خالی بود میدانش صَلاح این‌گونه می‌بیند، سِلاح صلح بردارد چه دارد رهبری که زیر پا افتاده فرمانش؟.. امام غیرت و غربت کنار دشمنِ سرسخت چه رنجی می‌کشید از دوستان سُست‌پیمانش زبان سرزنش خاری شد و آزرد روحش را مُعِزّالمؤمنین بود و نفهمیدند یارانش کسی که چشم فتنه کور شد با برق شمشیرش چگونه گوشه‌ای بنشیند و سر در گریبانش... چه زهری مَحرمش بوده؟ چه دردی همدمش بوده؟ نمی‌دانم چه راز سینه‌سوزی بوده مهمانش! به روی دست‌های آل طاها باز تابوتی‌ست مبادا زخم بردارد، مبادا تیربارانش... اگرچه تلخ‌تر از زهر بوده زندگی امروز ولی فردا عسل می‌ریزد از کام جوانانش خیالت جمع سردار جمل! تنها نمی‌مانی به زودی کربلا از راه می‌آید که طوفانش...
او واسطۀ رحمت حق بود و کرم داشت ابر کرمش بر سر هر بام، علم داشت بخشید سه نوبت همۀ ثروت خود را ارباب کرم بود که بر خلق، کرم داشت تن داد به صلحی که در آن مصلحتی بود هرچند که مانند علی تیغِ دودم داشت زهر آمد و زد بر جگر و زود برون زد ازبس دل او ماتم و اندوه و الم داشت وقتی جگرش ریخت میان دل آن تشت گفتند که: این حجت حق، این‌همه غم داشت؟ با دیدن اشک دو برادر همه دیدند «دل‌های غریبانِ جهان راه به هم داشت» بنویس «وفایی» که پس از این همه غُربت ای کاش که این حجت معبود، حرم داشت
بعد از به نام عشق و به نام خدا... حسن دارد ردیف می‌شود این شعر با حسن این تحفه‌ایست آمده از سمت آسمان این نسخه‌ایست آمده از کبریا حسن اینجا نوشته است به خطی شبیه نور طاها حسن، بُروج حسن، والضحی حسن در نسخه‌ای به خط خداوند آمده زهرا حسن، حسین حسن، مصطفی حسن با «اِنَّمَا وَلیُّّکُم» و «اِنَّمَا یُرید» پیچیده در کرامت سبز کسا، حسن تنها نه یوسف است شبیه جمال او هستند در جمال، همه انبیا حسن هستند اهل‌بیت جمالِ جمیلِ عشق هر یازده امام ز سر تا به پا حسن دارد چقدر خاطره از کوچه‌های شهر دارد چقدر خاطره از هَلْ أَتَیٰ حسن گاهی شکفته می‌شد و گهگاه می‌شکست با خنده‌ها و گریه‌ی خیرالنسا حسن جایی که هست حضرت مشگل‌گشا علی البته هست حضرت مشگل گشا حسن پای جمل به تیغ کجش پی شد... آفرین در جنگ و صلح، مقتدر و مقتدا حسن ما: سرفرود... بنده‌، همه خاک پای او به‌به که ما رعیت و فرمانروا حسن باید به سر دوید از این بیت تا حسین باید به دل دوید از این بیت تا حسن در مصرعی نوشت که یا مجتبا حسین در مصرعی نوشت که یا مجتبی حسن زهرائی است هر که بدون مکاشفه از یا حسین می‌شنود بوی یا حسن باید نوشت آخر این ماجرا حسین باید نوشت اول این ماجرا حسن * * بر خاک‌ها نوشت عطش، نینوا، حسین بر آب‌ها نوشت عطش، کربلا، حسن اصلاً عجیب نیست که بر نیزه‌ها حسین اصلاً بعید نیست که بر نیزه‌ها حسن اصلا عجیب نیست که اَدرِک اَخا حسین باشد همان روایت اَدرِک اَخا حسن شاید قرار بوده که آن کوزه را حسین... شاید قرار بوده که این نیزه را حسن... در پیش چشم شمر، نزن دست و پا حسین در خانه، پیش جعده نزن دست و پا حسن خنجر به چنگ جعده نیامد و گرنه بود پیش از حسینِ تشنه، ذَبیحَ القَفَا... حسن از دست جبرئیل می‌افتاد روی خاک می‌رفت بین خون و گِل و بوریا حسن ... جعده کجا و نجمه کجا! ایها الغریب شکر خدا که داشت همین نجمه را حسن افتاده روی خاک، خدایا کجا حسین پیچیده روی خاک، خدایا کجا حسن؟ روز بقیع، دست حسینی اگر نبود جا مانده بود زیر سم اسب‌ها حسن دختر، پسر، عسل، همگی‌ گل، غزل غزل دارد چقدر سهمیه در کربلا حسن جز ما که شیعه‌ایم، کسی درک می‌کند، این‌که چرا شده نمکِ روضه‌ها حسن؟... * * * قاسم، همان که خمره‌ی احلی من العسل آورده محض تشنگی جان ما حسن دست مسیح گونه‌ی او پشت کارهاست قاسم طبیب باشد و دارالشفا حسن دستی پر از کرامت و‌ دستی پر از شفا باب الحوائجی‌ست سریع الرضا حسن جای‌ جمال جلوه‌ی او مشهدُ الرّضاست پس السّلام حضرت موسیَ الرِّضَا حسن خاک مدینه تاب جمالت نداشته پس السّلام ای نفس سامرا حسن هم صاحبِ زمانی و هم صاحبِ زمین مثل تو کیست این‌همه روحی فدا حسن؟ دستی کریم داری و در بقعه‌های خاک کردی درست این همه زائرسرا حسن معماری تمام حرم‌ها به دست توست دادی به خاک، این همه گنبدطلا حسن اما به احترام غم و درد مادرت کردی به خاک‌های بقیع اکتفا حسن روح کمیل! جان توسل! دعای عهد! جانم فدای نام تو... اِشفَع لَنا حَسَن دارد بقیع می‌چکد از چشم‌های ما امشب سری به خانه‌ی ما هم بیا حسن
حُسن، شرح خصائل حسن است ماه، عکس شمایل حسن است چون کرم لطف کامل حسن است هرکه شاه است، سائل حسن است با حسن من نمانده‌ام تنها پس نماندم به‌وقت غم تنها او کریم است؟ نه، کرم تنها کارِ خدامِ منزلِ حسن است شد نثارش درود هر شیعه او شد به سود هر شیعه شک‌ ندارم وجود هر شیعه همه از باقی گِل حسن است در معانی و در بیانِ خدا شد زبان حسن زبانِ خدا معجزات پیمبرانِ خدا قطره‌ای از فضائل حسن است در کرامت به شهرتِ غایی تا رسیده به عالم آرایی تازه گفتند: حاتم طایی از گدایان کاهل حسن است این نه تنها کلام من باشد حرف ما حرف پنج‌تن باشد قبله جایی‌ست که حسن باشد کعبه هم سخت مایل حسن است هرکه آمد به عرصه‌ی پیکار در نهایت گذاشت پا به فرار چاره‌ی‌ فتنه‌ی‌ جمل این‌بار حکمی از تیغ عادل حسن است هرکسی باحسن در افتاده نسل او تا ابد ور افتاده هرچه برخاک پیکر افتاده بر سرش مُهر باطل حسن است کار دشمن مقابلش شد لنگ سرشان بعد مرگ خورد به سنگ آخرِ کارِ هرکسی در جنگ سجده‌کردن مقابل حسن است خوش‌به‌حال و اشعارش که به عشق تو بسته شد بارش فاطمه می‌شود خریدارش شاعری را که مُقبل حسن است گرچه از دوستان محن دارد در دلش غصه‌ای کهن دارد در نمازش زره به تن دارد "غربت" اوج مقاتل حسن است از زمانه چه‌زود سیر شده بی‌سبب نیست گوشه‌گیر شده درجوانی اگر که پیر شده داغ یک کوچه در دلِ حسن است در مدینه غریب بود ولی... درد او بی‌طبیب بود ولی... همسرش نانجیب بود ولی... در و دیوار قاتل حسن است
از بس حسن بخشنده و مهمان‌نواز است از عالم و آدم گدایش بی نیاز است از سفره‌اش هر قدر می‌خواهی طلب کن دستِ حسن در بذل و بخشش بازِ باز است زانو بغل کردن دگر معنا ندارد وقتی که آقای کریمت چاره ساز است هر جای عالم چشم می‌چرخانم انگار پرچم سیاهِ «یا حسن» در اهتزاز است استادِ عباس است، باید هم بگویند شير جمل در هر نبردی یکه تاز است در جنگ‌ها، الحق جلودارش نبودند جنگاوری‌اش فخرِ تاریخِ حجاز است :: سجاده را از زیر پایش می‌کشیدند غافل از آنکه مجتبی اصل نماز است اینکه چه‌ها شد در دل کوچه، بماند از چادرِخاکی نوشتن جانگداز است
باید مرا گلیم مسیر نگار کرد زیر قدوم فاطمی‌ات خاکسار کرد مهر تو را بهشت بخواهد نمی‌دهم در ماجرای عشق نباید قُمار کرد فخر علی و فاطمه بر تو عجیب نیست وقتی خدا به داشتنت افتخار کرد من که به دست هیچ ‌کسی رو نمی‌زنم نانت مرا به شغل گدایی دچار کرد هر چند آفریده خدا چارده کریم اما یکی از آن همه را سفره‌دار کرد ما را پیاده کرد سر سفره شما این کشتی حسین که ما را سوار کرد باید به بازوی حسنی‌ات دخیل بست ورنه نمی‌شود که جمل را مهار کرد خشمت نیاز نیست در آن جا که می‌شود با قاسم تو قافله را تار و مار کرد ارزان تو را فروخت به حرف معاویه زهری به کام تشنه‌ی تو روزه‌دار کرد زهری که می‌شکافت دل سنگ خاره را در حیرتم که با جگر تو چه کار کرد زهرا شنیده بود تنت تیر می‌خورد تابوت را برای همین با جدار کرد
جنت، بهارِ پیرهنت أیها الکریم از نور جامه‌ای به تنت أیها الکریم ای همدم تو زمزمه‌های زلال وحی! ای جبرئیل هم‌سخنت أیها الکریم شب‌زنده‌دار، دیدهٔ دلخستگان شهر هر شب به شوق آمدنت أیها الکریم نشنید آن‌که بر تو روا داشت ناسزا یک ناروا هم از دهنت أیها الکریم هرچند که غریب‌نواز مدینه‌ای ماندی غریب در وطنت أیها الکریم حتی شهادت تو نداده‌ست خاتمه بر روضه‌های دل‌شکنت أیها الکریم جا مانده بود هر کسی از کوچه‌‌ها، رسید تشییع شد چگونه تنت؟ أیها الکریم حتی هزار تیرِ به تشییع آمده بردند سهمی از کفنت! أیها الکریم
باید مرا گلیم مسیر نگار کرد زیر قدوم فاطمی‌ات خاکسار کرد مهر تو را بهشت بخواهد نمی‌دهم در ماجرای عشق نباید قُمار کرد فخر علی و فاطمه بر تو عجیب نیست وقتی خدا به داشتنت افتخار کرد من که به دست هیچ ‌کسی رو نمی‌زنم نانت مرا به شغل گدایی دچار کرد هر چند آفریده خدا چارده کریم اما یکی از آن همه را سفره‌دار کرد ما را پیاده کرد سر سفره شما این کشتی حسین که ما را سوار کرد باید به بازوی حسنی‌ات دخیل بست ورنه نمی‌شود که جمل را مهار کرد خشمت نیاز نیست در آن جا که می‌شود با قاسم تو قافله را تار و مار کرد ارزان تو را فروخت به حرف معاویه زهری به کام تشنه‌ی تو روزه‌دار کرد زهری که می‌شکافت دل سنگ خاره را در حیرتم که با جگر تو چه کار کرد زهرا شنیده بود تنت تیر می‌خورد تابوت را برای همین با جدار کرد
جنت، بهارِ پیرهنت أیها الکریم از نور جامه‌ای به تنت أیها الکریم ای همدم تو زمزمه‌های زلال وحی! ای جبرئیل هم‌سخنت أیها الکریم شب‌زنده‌دار، دیدهٔ دلخستگان شهر هر شب به شوق آمدنت أیها الکریم نشنید آن‌که بر تو روا داشت ناسزا یک ناروا هم از دهنت أیها الکریم هرچند که غریب‌نواز مدینه‌ای ماندی غریب در وطنت أیها الکریم حتی شهادت تو نداده‌ست خاتمه بر روضه‌های دل‌شکنت أیها الکریم جا مانده بود هر کسی از کوچه‌‌ها، رسید تشییع شد چگونه تنت؟ أیها الکریم حتی هزار تیرِ به تشییع آمده بردند سهمی از کفنت! أیها الکریم
گدای لطف و جودِ مجتبی باشد کرامت هم فقیر و ریزه خوار خوانِ او باشد سخاوت هم نگاهش روشنی بخش مسیر سالکان باشد هدایت می‌شود از چشم‌های او هدایت هم سراپا مثل پیغمبر، سراسر حیدری دیگر به خَلق و خُلق و رفتار و به گفتار و ملاحت هم تجلّیِ جمال حق، تداعیِ جلال حق نجابت دارد آری در نگاه خود، صلابت هم حَسن صورت، حَسن سیرت، حَسن خَلق و حَسن خُلق است که معنا عاجز است از حدّ توصیفش، عبارت هم چنان افتاده‌ام بر خاک پای مجتبی امروز "که فردا برنخیزم بلکه فردایِ قیامت هم"* کجا او دوستان را از دعا محروم می‌سازد محبت کرد بر آن کس که بُوَد اهل اهانت هم ضمانت می‌کند دنیا و عقبای محبان را که اینجا دستگیری می‌کند، آنجا شفاعت هم فدای غربت مردی که مظلوم است و مسموم است جگر از زهر، پر خون است و از زخم شماتت هم چه داغی بدتر از این؟! همسر او قاتلش بوده غریبی بود سهم او از این دنیا، شهادت هم
به نام جود، به نام کرم، به نام حسن پس از کریم رسیده قلم به نام حسن که گفته ربط ندارد حرم به نام حسن شده تمام حرم‌ها علم به نام حسن گرفته است کلید بهشت را در دست به قبر خاکی او کعبه سجده آوَردست در آسمان کرم او فقط قمر باشد توان کیست که از او کریم‌تر باشد کرامتش ز تمامی خلق سر باشد ولی کریم‌تر از او کسی اگر باشد قسم به جود که او حیدر است بی تردید حسن کریم‌تر از خود فقط علی را دید دعای جوشن عاشق، هزار یا حسن است به معرکه رجزِ اقتدار، یا حسن است اثر گذارتر از ذوالفقار، یا حسن است مدافعان حرم را شعار، یا حسن است میان معرکه با هم حسن حسن گفتند برای داعشیان از جمل سخن گفتند همان جمل که زمانِ رشادتِ وِی شد به سوی ناقه‌ی فتنه، مسیرها طِی شد اگر چه حمله‌ی دشمن به او پیاپی شد همینکه گفت: «انا بن علی» شتر پِی شد حسن شبیه پدر مثل شیر می‌غُرّید شتر سوار جمل مثل بید می‌لرزید گدا جدا نکند از حسن نگاهش را کدام عبد فراموش کرده شاهش را شبیه عرش بسازیم بارگاهش را به اشک دیده بشوییم قتلگاهش را ولی سؤال من این است قتلگاه کجاست؟ میان خانه و کوچه جواب ناپیداست هنوز خاطره‌ی کوچه در سر حسن است هنوز صحنه‌ی تلخی برابر حسن است چه صحنه‌ای که فراتر ز باور حسن است کسی که روی زمین است، مادر حسن است؟ همین که فاطمه در آن گذر زمین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد