eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. در "علیه‌السلام" (ع) چه کند کسی‌که به عمر خود نشده‌است یار تو یاعلی چه خوش است طالع آنکه او شده گرمِ کار تو یاعلی نه فقط مرید تو انبیا نه که بنده‌ات همه اولیا که فراتر از همه عاشقت شده کردگار تو یا علی به خدا تلاش من این شده که به قدر دانه‌ی ارزنی به مثابه‌ی سر سوزنی بخورم به کار تو یا علی متحیرم ز توان تو ز نبرد صاعقه‌سان تو که تمام لشکر ناکثین شده تار و مار تو یا علی اسدی و بنت اسد فقط به تو داده شیر دلاوری اسدی و عرصه‌ی رزم تو شده بیشه‌زار تو یا علی زبر الحدیدی و میزنی به صف نبرد و تهمتنی که خَم است قامت کفر از خم ذوالفقار تو یا علی به فدای اصبغ و صعصعه که به شام تیره‌ی واقعه پر اشک و ناله شدند از غمِ حالِ زارِ تو یا علی همه عمر بار همه جهان تو کشیده‌ای روی دوش خود ولی روی شانه‌ی هیچکس ننشسته بار تو یا علی چه بگویم از تو فضیلتی به خدا که مالک جنتی که مَلَک نشسته به جنت و شده باغدار تو یا علی همه مات وصف تو واصفان متحیر از تو مبلّغان که شدند غرق فضائلت همه در بِحار تو یا علی به خدا که کعبه به مقدم تو درید جامه و قبله شد که مطاف خلق خدا چنین شد از اعتبار تو یاعلی تو و بی شماره محبتت ، من و خدمت کم و کاهلی به خدای تو که غلام تو شده شرمسار تو یاعلی نه مراست قدرت آن‌که دم زنم از جلال تو یاعلی نه مرا زبان که بیان کنم، صفت کمال تو یاعلی
. وقتی غزل به نام علی(ع) می شود شروع خورشیدی از فضائل او می کند طلوع آئینه ی خداست که در وصف ذات او باید شود به اعظم اسماء حق رجوع دست زمین به قامت شأنش نمی رسد در سجده در تضرع و بخشنده در رکوع وقتی زمانه قدر علی(ع) را نگه نداشت باید که خون شود شب قدر زمین دموع دنیا دوباره تشنه ی جام عدالت است حالا که رنج اهل زمین رفته تا شیوع بی شک به ختم غیبت کبری دهد نوید سالی که با عزای علی(ع) می شود شروع
علیه‌السلام 🔹آیینهٔ عبرت🔹 چشم وا کن اُحُد آیینهٔ عبرت شده است دشمن باخته بر جنگ مسلط شده است آن که انگیزه‌اش از جنگ، غنیمت باشد با خبر نیست که طاعت به اطاعت باشد داد و بیداد که در قلب طلا آهن بود چه بگویم که غنیمت رکب دشمن بود داد و بیداد برادر که برادر تنهاست جنگ را وا مگذارید پیمبر تنهاست یک به یک در ملأ عام و نهانی رفتند همه دنبال فلانی و فلانی رفتند همه رفتند غمی نیست علی می‌ماند جای سالم به تنش نیست ولی می‌ماند در دل جنگ کجا خار و خسی می‌ماند؟ جگر حمزه اگر داشت کسی می‌ماند مرد مولاست که تا لحظهٔ آخر مانده دشمن از کشتن او خسته شده، درمانده مرد آن است که سر تا به قدم غرق به خون آن چنانی که علی از اُحُد آمد بیرون می‌رود قصۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام...
آغازاین غزل شده ام مست  مست  مست مستم نموده  جرعه ای از  باده ی الست تادست  حق بگیرد  از این  قلب زار دست آمد دلم به  گوشه ی  ایوان  طلا  نشست ای آنکه محو روی  توشدماه وآفتاب از ذره ای که دل به تو بسته است رو متاب ازآن زمان که دل تپش آغاز کرده است در محضر تو عشق خود ابراز کرده است بامدح تو  به پیش  ملک ناز کرده است هر لحظه ساز مهرتورا ساز کرده است ازبندغم رها شده ودر حصار نیست درقید وبند عالم  جنات و نار نیست مهری که محو کرده همه سایه ها تویی درعقل وعشق کنه درون مایه ها تویی در بام عرش حضرت حق پایه هاتویی درمصحف  مبین خدا  آیه ها  تویی هرکس که خواست نورتوراجستجوکند باید که  در  کلام  خدا   جستجو  کند وقت اذان رسیده موذن چه خوش صداست بعداز  خدای  عالمیان  نام  مصطفاست شور و شعف به پاشده این ذکر جانفزاست فریاد  میزند  که  علی  حجت  خداست حی علی الصلاه شتابیدسوی دوست حی علی الفلاح که اصل فلاح اوست  خیر عمل امام مبین شرح  دین علی هستی پناه  عالم  و حبل المتین  علی از باء درکتاب  خدا تا  به سین   علی فرموده است حضرت حق آفرین علی  در هر نبرد  تاکه  تو پیروز  میشدی دربزم عشق شمع شب افروز میشدی   پنهان و آشکار   خدایی بدون  شک دست توکرده کار خدایی بدون شک وقتی که ذوالفقار خدایی بدون شک معنای  اقتدار  خدایی  بدون   شک ذکر ملک به وقت نبردت  علی مدد مبهوت  رزم  تو  شده  عمرابن عبدود درجان عاشقان که صفایت نشسته است برفرق ماسوا که همایت نشسته است دردست  سائل توعطایت  نشسته است بردوش مصطفی کف پایت نشسته است وقتی  که راه  عرش  خدارا تو از  بری با این  حساب  از  همه  عالم  فراتری قران که سوره سوره به مدحت قلم زداست دم از محبتت    همه  جا، دم به دم  زداست تاریخ در  فضای  غدیرت  قدم  زداست دست تو سرنوشت جهان را رقم زداست وقتی  به نص  حکم  الهی توئی  امام سعی وصفاومشعری و رکنی و مقام آن کس که گفت پیرو حیدر نمیشود بیچاره لایق  می کوثر نمیشود هرگز برای شیعه برادر نمیشود بغض ولی وحبّ که برابر نمیشود هرکس نبوده واله ومدهوش مرتضی در روز حشرنیست هم آغوش مرتضی
مولای من است آن که حاجت داده است بر خلق  نشانه از سعادت داده است در راه علی اگر کسی پای گذاشت با حضرت حق دست ارادت داده است محسن درویش
شاعر از کندوی مهرتو عسل نوشیده است از شراب عشق تو در هرغزل نوشیده است هرکه از نام علی وقت اذان سرمست شد از خم حیّ علی خیرالعمل نوشیده است هر مسلمانی که مست از خودپرستی می‌شود از سراب لات وعزّی و هبل نوشیده است اشتری آمد به جنگ حیدر آن را پی کنید چونکه از آب جهالت این جمل نوشیده است هرکه در افتاد با دست خدا در این جهان شربت ناکامی از دست اجل نوشیده است شعر درویش از شراب هل اتی مدهوش شد این شراب ناب را روز ازل نوشیده است
از بدوتولّدم تورا دارم دوست جاری است مرا محبّتت در رگ وپوست لبریزمی خم غدیراست دلم از کوزه همان برون تراود که در اوست محسن درویش
علیه‌السلام 🔹راز الهی🔹 ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود ای زمزم جاری شده در مصحف داود آن روز که در سجده فتادند ملائک جز نام تو، جز نام تو، «الله» چه فرمود؟ افشای تو، ای راز الهی، به غدیر است آغاز درخشیدن تو روز ازل بود محبوب اناجیلی و سرلوحۀ تورات قرآنِ به‌حرف‌آمده! ای قاصد و مقصود.. جز بر اثر عشق تو حق را نتوان دید بی مهر تو ابواب تماشا شده مسدود.. بی مرز چنانی که در اوهام نگنجی کی طاقت دیدار تو دارد منِ محدود ای عطر تو پیچیده در ابیات خرابم «از آتش عشق تو دلم سوخته چون عود» توصیف تو آن‌سان که تویی راه ندارد از من بپذیر آتش آمیخته با دود
علیه‌السلام 🔹آیینۀ غدیر🔹 خدا جلال دگر داد ای امیر تو را که داد از خم کوثر، میِ غدیر تو را امیر! دست تو را دست عشق بالا برد که اهل کوفه نبینند سر به زیر تو را جهان به سجده در افتاد و عرشیانِ خدای به احترام نشاندند بر سریر تو را کلید سلطنت و گنج عافیت با توست که هست در دو جهان مسندی خطیر تو را ز جور خلق، پیمبر ز پای می‌افتاد اگر نداشت به هر عرصه دستگیر، تو را پناه پیری و نان‌آور یتیمانی چگونه دوست ندارد جوان و پیر تو را تو کیستی که تو را عرش، خاک راه، امّا به خوابگاه، یکی بافۀ حصیر، تو را تو کیستی که نمازت دمی شکسته نشد اگرچه بود به پا، زهرخورده تیر، تو را یقین که تا به ابد پای‌بند مهر تو شد چگونه بود مگر، رَحم بر اسیر، تو را؟ ز ابر رحمت تو بادها چه دانستند که خوانده‌اند همه در تبِ کویر، تو را به جز تو هیچ ولی در همه جهان نشناخت کسی که دید در آیینۀ غدیر تو را
علیه‌السلام علیه‌السلام 🔹إنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكمَة🔹 یاد تو آیینه و نام تو نور ذکر تو خیر است و کلام تو نور آینه در آینه مات توام محو مرور کلمات توام شعر بخوان ای نفس آسمان! «إِنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكمَة»، بخوان شعر بخوان معجزه نازل شود آتش جان متوکل شود لرزه بیفتد به دلش، پیکرش مستی دنیا بپرد از سرش شعر کم و محکم تو خواندنی‌ست شعر تو در ذهن زمان ماندنی‌ست ماه تمامی و کلام تو نور ذکر تو خیر است و سلام تو نور باز از آداب زیارت بگو باز هم از شأن امامت بگو سورۀ لبخند خدا جامعه‌ست جامع اوصاف شما جامعه‌ست باز دلم نور خدایی گرفت شور «وَ کُنتُم شُفَعائی» گرفت آینه در آینه مات توام محو مرور کلمات توام وقت زیارت شد و یوم الغدیر وصف غدیریه و ذکر امیر سیر کن آیات و روایات را وصف کن آن پاک‌ترین ذات را از جلواتی ازلی گفته‌ای از صد و ده وصف علی گفته‌ای در شب ظلمت‌زدگان ماه اوست «أَوَّلُ مَن آمَنَ بِالله» اوست هر چه بر اوضاع جهان بگذرد در دو جهان هر چه زمان بگذرد آنچه تغیر نپذیرد علی‌ست وآن‌که نمرده‌ست و نمیرد علی‌ست آینه در آینه مات توام محو مرور کلمات توام کاش به آیین تو شاعر شوم با نظر لطف تو زائر شوم باز دلم تشنۀ ایوان اوست باز هوای حرمش آرزوست
علیه‌السلام 🔹نگین بخشی🔹 حدیث خاتم و انگشتری بخوان با من روایت زحل و مشتری بخوان با من عقیق سرخ، که اندوه می‌برد از دل چو کهربا غمِ صد کوه می‌برد از دل عقیق سرخ در انگشت دست راست، خوش است اگر که نقش نگین نامی از خداست، خوش است اگر جدا نشویم از خدا و از ره راست عقیق، آینۀ عاقبت به خیری ماست به محفلی که گل سرخ، هم‌زبانم شد دو بیت ناب شنیدم، که نقش جانم شد: «بسا کسا که ز تقوا به عرش، سیر کند ولی چنان شود آخر، که رو به دیر کند برای هر که دعا می‌کنی به صدق و صفا بگو که عاقبتش را خدا به خیر کند» :: بیا به قصۀ خاتم، به نور برگردیم! به باغ عشق، به باغ بلور برگردیم «ابوذر» آن که به صدق حدیث، شد مشهور که از عشیرۀ عشق است و از قبیلۀ نور کنار چشمۀ زمزم، به دیگران پیوست سلام کرد و سخن گفت، تا سکوت شکست که ای جماعت دل‌بستۀ رسول خدا! گرفته روشنی از بازتاب شمس هدی به گوش خویش شنیدم: که آن پیمبر نور که بود نور درخشان نخل وادی طور حدیث فضل علی را به دوستان می‌گفت دلیل برتری‌اش را به این و آن می‌گفت علی‌ست در سفر عشق «قائد البرَرَه» و در حمایت اسلام «قاتِلُ الکَفَره» کسی که یار علی شد، خداست یاور او همیشه خرم و سبز است، باغ باور او و از ولایت او، هر که دست بردارد هزار بار به ذلت، شکست بردارد ادامه داد ابوذر، که ای اهالی عشق! که دل‌سپردۀ مهرید، مهر والی عشق! در آن زمان که گل از باغ معرفت چیدم شگفت واقعه‌ای را به چشم خود دیدم شگفت واقعه‌ای خارج از تصور بود ز بندگان خدا «مسجدالنبی» پر بود معاشران، همه آیات راز می‌خواندند و با پیمبر رحمت، نماز می‌خواندند که سائلی ز در آمد، سؤال نقش لبش نیازمند کمک، جانِ عافیت‌طلبش از آن نمازگزاران، امید رحمت داشت امید لطف و کرم با هزار زحمت داشت ولی کسی به ندایش، نگفت لبیکی نه مژده‌ای ز کرامت، نه از کرم پیکی به ناامیدی بسیار، دیده‌ای تر داشت خداخدا به لبش، دست بر دعا برداشت که ای خدا! تو گواهی، کسی جواب نداد کسی به تشنگی‌ام، نیم جرعه آب نداد به حرمتِ عرقِ شرمِ من، نسوخت دلی کسی نکرد ترحم، به مشت آب و گلی دلم شکست و نشد هم‌نوای من، نَفَسی خدا کند که نیفتد نیاز کس به کسی در آن فضای غم‌انگیز و التماس و سکوت که خواند سائل درمانده ربّنایِ قنوت «علی» که بود در آن آستان به حال رکوع گشوده بود به افلاکِ نور، بال رکوع علی که بار امانت نشست برپشتش اشاره کرد به انگشتری در انگشتش فقیر آمد و بر دیدگان نهاد آن را گرفت از کف او خاتم سلیمان را پیامبر که نمازش تمام شد، آن‌گاه ز سوز سینه برآورد، ناله‌ای جانکاه: که ای خدا که به موسی وزیر بخشیدی! و «شرح صدر» به او بی‌نظیر بخشیدی! که برگِ سبز، به دست برادرش دادی که از برادر او بال و شهپرش دادی ز پیشگاه تو من، شرح صدر می‌خواهم و ماه روشن شب‌های قدر می‌خواهم امیدوار تو هستم که کارساز تویی که دلنواز تویی، پرده‌دار راز تویی تو آگهی که علی خوب‌تر ز جان من است که پرفروغ‌ترین مهر خاندان من است علی که سینه‌اش از عشق منجلی شده است ز فیض تربیت من، علی، علی شده است علی که تیغ اگر زد، برای حق زده است کتاب معرفت و عشق را ورق زده است که قُوتِ خسته‌دلان را به شانه‌اش برده‌ست غمِ شکسته‌دلان را به خانه‌اش برده‌ست که در مصافش، دشمن ز بیم می‌لرزد ولی چو بید، ز اشک یتیم می‌لرزد علی که از شب قدر است ناشناخته‌تر ندیده عشق از او، مردِ پاک‌باخته‌تر علی، که هست گل دلپذیر من، یارب چه می‌شود، بشود او وزیر من، یارب :: هنوز گرم دعا بود با تمام وجود که با پیامِ رسا، جبرئیل آمده بود که ای رسول خدا! آیه‌ای تلاوت کن و کام جان را، سرشار از حلاوت کن بخوان که وحی خدا، «إنّما وَلَیُّکُم» است مراد، ساقی سرچشمۀ «غدیر خم» است بگو به ساقی کوثر، تو جانشین منی که روح مکتب و آیینه‌دار دین منی تو در رکوع نه تنها زکات بخشیدی به قلب عالم هستی، حیات بخشیدی تو شرح آیه «آتَیتُمُ الزّکوة» شدی تو جان، به متن «اَقیمُ الصّلوة» بخشیدی به عاشقان ولایت، گل از کرم دادی به تشنگان هدایت، برات بخشیدی تو با مجاهدت خویش، با صبوری خود به رسم و راه نبوت، ثبات بخشیدی که فتح باب کرم از تو بود روز نخست قسم به شب که نگین‌بخشی حسین از توست همان شبی که شب وصل جان‌نثاران بود شبی که سینۀ صحرا ستاره‌باران بود شبی که پیکر خورشید بود روی زمین در آسمان همه‌جا بود گفت‌وگوی زمین شبی که سایۀ یک ساربان به راه افتاد و برق خنجر از آن‌جا به چشم ماه افتاد برای آن‌که شود رسم عاشقی خوش‌تر عزیز فاطمه انگشت داد و انگشتر به کربلای حسینی اگر گریز زدم سری به دامنِ آن دشت لاله‌خیز زدم مرا به صبح چنین دلپذیر می‌بخشند مرا به حرمت و قدر غدیر می‌بخشند قسم به فجر و «شفق» روی دل به عاشوراست غدیر حادثه‌ای متصل به عاشوراست
. مدحی علیه السلام ۱۴۰۴ ▪️بنداول▪️ دل من پر می زنه وقتی میاد نام علی می شینه مرغ دلم تنها روی بام علی همه جا داد می زنم چه خوبه آقام علی وجه الله علیه عین الله علیه ذکرالله علیه اسدالله علیه علیه شاه نجف ، سید اعظم علیه نور دل‌حضرت خاتم علیه عشق دو عالم جانان فقط علیه سلطان فقط علیه ▪️بنددوم▪️ ذکر روی لب جن و ملک و حور علیه اون کسی که به عدالت شده مشهور علیه توی ظلمتکده ی دنیای ما نور علیه نورالله علیه باب الله علیه سیف الله علیه اذن الله علیه علیه صاحب اوصاف و مناصب علیه شیر خدا ابوالعجائب علیه شهر مناقب جانان فقط علیه سلطان فقط علیه ✍ .👇