eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
گشودی چشم ، در چشم من و رفتی به خواب اصغر خداحافظ ، خداحافظ ، بخواب اصغر بخواب اصغر بدست خود به قاتل دادمت ، هستم خجل اما ز تاب تشنگی آسوده ‌ای از التهاب اصغر به شب تا مادرت گیرد به بر قنداقه خالیت بگریند اختران شب ‌ها به لالای رباب اصغر کبوتر گو  به نسوان مدینه با پر خونین خبر کن آنچه بو بردند  از وای غراب اصغر تو با رنگ پریده غرق خون ، دنیا به من تاریک کجا دیدی شب آمیزد، شفق با ماهتاب اصغر برو سیراب شو  از جام جدّّت ساقی کوثر که دنیا و سرآبش را ندیدی جز سراب اصغر گلوی تشنه ی بشکافته ، بنمای با زهرا بگو کز زهر پیکانها به ما دادند آب اصغر الا  ای غنچه نشکفته پژمرده ، بهارت کو؟ چه در رفتن به تاراج خزان کردی شتاب اصغر خراب از قتل ما شد  خانه دین مسلمانان که بعد از خانه دین هم ، جهان بادا خراب اصغر عمو سقای عاشورا ، خجالت دارد از رویت که بی دست از سر زین شد نگون پا در رکاب اصغر به چشم شیعیانت اشک حسرت یادگار توست بلی در شیشه ماند یادگار از گل، گلاب اصغر الا ای لاله خونین چه داغی آتشین داری جگرها می کنی –تا دامن محشر کباب اصغر تو آن ذبح عظیم استی که قرآن شد بدو ناطق الا ای طلعت تأویل آیات کتاب اصغر خدا چون پرسد  از حق رسول و آل در محشر نمیدانم چه خواهد داد؟ این امت جواب اصغر زیارت خواهد و فیض شفاعت «شهریار» از تو دعای شیعیان کن از شفاعت مستجاب اصغر
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین او وفای عهد را با سر کند سودا ولی خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
علی آن شیرِ خُدا شاهِ عَرَب اُلفَتی داشتِه با اِین دلِ شَب شُب زِ اسرارِ علی آگاه است دلِ شَب مَحرمِ سِرّ الله است شَب شِنفتِه ست مُناجاتِ علی جوششِ چشمه‌ء عشقِ ازَلی قلعه بانی که به قَصرِ اَفلاک سَر دَهد ناله‌ء زندانیِ خاک اَشکباری که چُو شَمعِ بیدار می فشانَد زَر و می‌گرید زار دَردمَندِی که چُو لَب بگُشایَد دَر و دِیوار به زِنهار آیَد کَلماتی چُو دَر آوِیزه‌ء گُوش مَسجِدِ کُوفِه هَنُوزَش مَدهُوش فَجر تا سینه‌ء آفاق شِکَافت چِشمِ بیدارِ علی خُفتِه نَیافت ناشناسی که به تاریکیِ شَب می بَرد شامِ یَتِیمانِ عَرَب پادشاهی که به شَب بُرقَع پُوش می‌کشد بارِ گِدایان بَر دُوش تا نَشد پَردِگی آن سرَِّ جَلی نَشد اِفشا که علی بُود علی شاهبازِی که به بال و پرِ راز می‌کند در اَبَدیّت پَرواز عِشقبازِی که هَم آغُوشِ خَطر خُفت در خوابگهِ پِیغمبَر آن دَمِ صُبحِ قیامَت تاثیر حَلقه‌ء دَر شد از او دامَن گیر دَست دَر دامنِ مُولا زدِ دَر که علی بگُذَر و از ما مَگُذَر شالِ شَه وا شد و دامَن به گِرو زِینَب‌ اَش دَست به دامَن که مَرُو شال می‌ بَست و نِدایی مُبهم که کَمَر بَندِ شَهادَت مُحکَم پیشوایی که زِ شُوقِ دِیدار می‌کُند قاتلِ خود را بیدار ماهِ مِحرابِ عُبُودِیَتِ حقّ سَر به مِحرابِ عِبادَت مُنشَق میزَند پَس لَبِ او کَاسه‌ء شیر می‌کند چِشمِ اِشارَت به اَسیر چه اَسیری که هَمان قاتلِ اوُست تو خُدایی مَگر اِی دُشمَن دوست؟ شَبرُوان مَستِ وِلای تُو علی جانِ عالَم به فَدای تُو علی دَر جَهانی هَمِه شُور و هَمِه شَر ها عَلِیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر
یا علی نامِ تو بردم نه غَمی ماند و نه همّی، باَبی اَنت و امّی گوئیا هیچ نه همّی به دلم بوده نه غمّی، بِاَبی اَنتَ و اُمّی تو که از مرگ و حیات این همه فخری و مباهات، علی ای قبله حاجات گوئی آن دزدِ شَقی، تیغ نیالوده به سَمّی، باَبی اَنت و امّی گوئی آن فاجعهُ دشتِ بـلا هیچ نبودست، در این غم نگشوده است سینهء هیچ شهیدی نخراشیده به سُمّی، باَبی اَنتَ و مّی حق اگر جلوهء با وجه اَتُم کرده در انسان، کان نه سهل است و نه آسان بخودِ حق که تو آن جلوهء با وجه اَتُمّی، بابی اَنتَ و امّی منکرِ عیدِ غدیرِ خُم و آن خطبه و تنزیل، کر و کُور است و عَزازیل با کَر و کُور چه عید و چه غدیری و چه خُمّی، باَبی اَنتُ و امِی در توَلّا هم اگر سهوِ ولایت، چه سفاهت؟ اُف بر این شَمّ فقاهت بی وِلای علی و آل چه فقهی و چه شَمّی، باَبی اَنت و امّی آدمی، جامعِ جمعیت و موجود اَتمّ است، گر به معنای اَعم است تو بهین مظهرِ انسان به معنای اَعمی، باَبی اَنتَ و امّی تو کم و کیفِ جهانی و به کمبود تو دنیا، از ثری تا به ثُریا شر و شور است و دگر هیچ، نه کیفی و نه کمّی، باَبی اَنتَ و امّی چون بُوَد آدمِ کامل غرض از خلقتِ عالم، پس به ذرّیهُ آدم جز شما مهدِ نُبوّت نبود چیزِ مهمّی باَبی اَنتَ و امّی عاشقِ توست که مستوجب مدح است و معظّم، منکرت مستحق ذم وز تو بیگانه نیرزد نه به مدحی نه بذمّی، باَبی اَنتَ و امّی بی تو ای شیرِ خدا سبحه و دستار مسلمان، شده بازیچه شیـطان این چه بوزینه که سرها همه را بسته به دُمّی، باَبی اَنتَ و امّی لشکرِ کفر اگر موج زند در همه دنیا، همه طوفان همه دریا چه کند با تو که چون صخره صمّا و اَصَمّی، باَبی اَنتَ و اُمّی یا علی خواهمت آن شعشعهء تیغِ زر افشان، هم بدو کفر سر افشان بایدم این لمعان دید و ندانم به چه لِمّی، باَبی اَنتَ و اُمّی
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین او وفای عهد را با سر کند سودا ولی خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین روی دل با کاروان کربلا دارد حسین از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین او وفای عهد را با سر کند سودا ولی خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین