eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
در شب میلادت ای وجه خدا نور می تابد به جان ماسـوا ماه امشب چشم دارد بر زمین تا ببیند روی ماهِ خورشید آفرین مکه امشب مهبط نور خداست کعبه امشب قبله نه، قبله نماست کعبه امشب در طواف روی توست چشم اشک آلود زمزم سوی توست حاصل حب و وداد حق تویی فاش گویم خانه زاد حق تویی × مریم آن کاخ عبادت را ریاض دید چون در خویش آثار مخاض وحی آمد گرچه هستی محترم لیک بیرون رو بدین حال از حرم این مکان غیر از عبادتگاه نیست مسجد است اینجا ولادتگاه نیست گرچه فرزندت بود عیسی ولی فرق ها دارد مسیحا با علی مرده را گر زنده عیسی می کند دردها را گر مداوا می کند این همه از لطف و جود حیدر است بودِ طفلت از وجود حیدر است × مریم ار چه مام پاکی خوانده شد این چنین از خانه حق رانده شد × لیک بهر مادرت از آسمان در چنین حالی ندا آمد بمان فاطمه، بنت اسد ،ام اسد غم مبادا بر دلت یک دم رسد آمدی در کوی ما محزون مرو همچو مریم از حرم بیرون مرو کشتی دین را تو نوح آورده ای بهر جسم کعبه روح آورده ای ای شُکوه محض، معنای وقار ای عفاف و زهد را آموزگار باغبانا! بـه از این دادم تورا غنچه ای گل آفرین دادم تورا فاطمه ای درّ هستی را صدف هست طفلت آفرینش را هدف مژده ای شمس ولایت را فلک هست او بر سفره هستی، نمک  گرچه فخرکون و مافیهاست او فخرش این بس، همسر زهراست او × فاطمه از این ندا مسرور شد درد، شیرین و دلش پرشور شد همسفر با دل شد و پرواز کرد چشم خود را سوی کعبه باز کرد  × کعبه دست و پای خود گم کرده بود بر رخش اما تبسم کرده بود زانکه مهمانی بلند آوازه داشت از حضورش شور و حالی تازه داشت کعبه یک در داشت آن هم مشرکان رفت و آمد می نمودندی از آن گفت با خود هوش باش او حیدر است نی سزاوار ورود از این در است باز کن ای بیت پاک داوری بهر باب الله باب دیگری این بگفت و نعره بر افلاک زد بهر مولا سینه خود چاک زد: کای به رضوان ساقی کوثر بیا وی در رحمت ، تو از این در بیا ای فدای مقدمت حِجر و حَجَر گشته از هجر تو زمزم دیده تر ای تو چشم حق، ببین چشم ترم وی تو دست حق، بنه پا بر سرم میهمان ای جان تو بر جانانه ای میهمان نه، بلکه صاحب خانه ای × ای بلند آوازه از نامت حرم حرمتت کرده حرم را محترم تا زند بوسه به پایت چشمِ خاک کعبه هم چون گل، بزد بر سینه چاک خانه ی معبود بر روی زمین در طوافت بود و می گفتا چنین: با ولای تو، عبادت کامل است طوف من، بی حب حیدر باطل است
یا علی علیه السلام اَلا یا اَیُّها السّاقی مِی از تو ساغرش با ما ز پِیکی مست کن دل را جنونِ پیکرش با ما بیا بنشین به سر بنشان به کُرسی حرف عشقت را همیشه منبری با تو همیشه منبرش با ما وجودِ پَرتِ ما را نظم دِه بر وزنِ شمشیرت ردیفِ سَر ، پَس از قافیهٔ هر دو سَرش با ما اگر دُرِّ نجف باشد نِگین ، هفت آسمان گوید اگر قابل بدانی حلقهٔ انگشترش با ما لوایِ فتح ، وقتی دستِ کَرّار است باید هم از آن لشکر جَزَع خیزد که وای از لشکرش با ما قَسیمُ النّارُ وَ الجَنَّه تویی و بی تو شاهنشه حرامِ ما بسازد گر بهشت و زیوَرش با ما امیرالمؤمنین بایست عَجزُالواصفین باشد مُکرّر نَقلِ اَوْ اَدْنیٰ کند خاکِ درش با ما سماواتی ترین خاکی شَهِ لولاکِ افلاکی در این اقلیم شاهی کن کنیز و نوکرش با ما مؤذِّن لحظه‌ی «حَیَّ عَلیٰ خَیرُ العَمَل» دارد روایت می‌کند حُبِّ تو را از داوَرش با ما زیارتنامه خواندن در حریم توست مِی خوردن ضریحت بَس تعارف دارد انگورِ تَرَش با ما رَواقِ مَنظرِ چشمانِ زهرا آشیانِ توست از آن منظر تَفضُّل کن به لطفِ محضرش با ما امیری فَرق نگذارد میانِ قَنبرش با خود یقیناً فَرق نگذارد میانِ قَنبرش با ما علی ؛ حُبِّ تو شد شرطِ قبولِ بندگی یعنی سَرِ دین ، شرط بسته حق ، به روی حیدرش با ما تویی در باطن و ظاهر هُوَالاَوَّل ، هُوَ الاخِر نمی ماند شّهِ اوّل به جز تو آخرش با ما یقین تکلیفِ هر کس از کتابِ توست در محشر اَمان در دست می گویی: حسابِ دفترش با ما