eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت_زهرا سلام الله علیها گرچه رخسار خودش را باز پنهان می کند با چه سختی خنده را بر لب نمایان می کند گرچه شمع جان او دلخسته سوسو می زند بین بستر هم شده تفسیر انسان می کند گرچه چیزی از تنش دیگر نمانده فاطمه با همین حالت ولی کار فراوان می کند کار دنیا بر علی سخت است زهرا پیش او سختیش را با کمی لبخند آسان می کند تا که حیدر می رسد بالای بستر فاطمه درد را در سینه اش با آه کتمان می کند دیر دیگر نیست آن روزی که تابوتی سحر سینه مجروح را در خویش پنهان می کند مثل ارباب دو عالم وقف اشک مادرم روضه ی مادر گل نرگس پریشان می کند خستگی را درد را تا فاطمیه می برم دردها را مادرم از لطف درمان می کند
سی سال هرشب روضه ی زهرا گرفتم شبهای عمرم را همه احیا گرفتم دربین نخلستان کوفه جا گرفتم شکرخدا که اذن رفتن را گرفتم زهرای من درآسمان ها هم خبر شد دیگر زمان دیدنش نزدیکتر شد  سی سال دست بسته دیدم گریه کردم ازاین و آن طعنه شنیدم گریه گردم از خانه تا مسجد رسیدم گریه کردم خودرا به سمت در کشیدم گریه کردم تو رفتی و شرمندگی مانده برایم مسمار خیلی روضه ها خوانده برایم  بهتر که رفتی و عذابم را ندیدی دیگر سلام بی جوابم را ندیدی بی خوابیِ دروقت خوابم را ندیدی  از خون فرق سر خضابم را ندیدی بعد از تو این مردم غرورم را شکستند دربین مسجد پشت برمن می نشستند حالا منم با روضه های رفتن تو هستم همیشه درعزای رفتن تو عمرم تماما سوخت پای رفتن تو هرروز جان دادم برای رفتن تو یک عمر هرشب روضه خوانت میشدم من سینه زن قد کمانت می شدم من سینه زن قدی که با مسمار خم شد افتاد ما بین در و دیوار خم شد از خانه تا مسجد برای یار خم شد پشت سرم در راه چندین بار خم شد دیدار ما روز دهم پایین گودال دور تنی که رفته با سرنیزه از حال یک عده آوردند بر نیزه سری را یک عده می ریزند برهم پیکری را یک عده می بندند دست خواهری را یک عده می دزدند از سر معجری را زنها  پریشان دم وا غربتایند نامحرمان عازم به سمت خیمه هایند
اگر به لب رسیده جان بگو به صاحب الزمان نمانده گر تو را توان بگو به صاحب الزمان غم به دل نهفته را راز به کس نگفته را مگو به این مگو به آن بگو صاحب الزمان بگو که دل شکسته ای از این زمانه خسته‌ای ز فتنه‌های این زمان بگو به صاحب الزمان دلت که بی‌قرار شد و بی‌قرار یار شد دعای ندبه را بخوان بگوبه صاحب الزمان گلایه کن، بهانه کن شکایت از زمانه کن ولی نگو به دیگران بگو به صاحب الزمان گره اگر به کارشد مشکل اگر هزارشد برو به زیر آسمان بگو به صاحب زمان فاطمه گفت یا علی، کشت مرا عدو ولی شکایت مرانهان بگو به صاحب الزمان رقیه جان اسیر شد سه ساله بودو پیر شد گفت غمم تو عمه جان بگوبه صاحب الزمان
-مناجات فاطمیه شبی ای کاش چشمم فرش می شد زیر پای تو و من قربانی چشم تو می گشتم، فدایِ تو به مژگان می زدم جارو کف کفش تو را امّا به جنت هم نمی دادم، کفی از خاک پای تو برای قلب مجروحم کمی تو روضه می خواندی میان اشک می مردم، به پای روضه های تو دلم می خواست مثل گل شبی بودی در آغوشم از این رو می بردم حسرت همیشه بر عبای تو هوای چشم های من همیشه تا ابد ابری است که دارم در دلم یاد تو و در سر هوای تو به یاد نرگس بیمار تو یک عمر بیمارم ندارد سینه ی زخمی شفا غیر از شفای تو گرفته کعبه رونق بس که گردیده به گرد تو صفا حتی صفا را وام دارد از صفای تو الا ای آخرین منجی، امام جمعه دنیا همین جمعه بیاید کاش از کعبه صدای تو
وای بر حالم اگر از تو جدا باشم من  همۀ عمر گرفتار بلا باشم من شک ندارم همۀ خواستۀ تو این است  لحظه ای هم که شده عبد خدا باشم من تا زمانی که دلم خانۀ این و آن است  جا ندارد که پذیرای شما باشم من چقدر غرق گنه بودم و تو می دیدی  همه عمرم خجل از روی شما باشم من تا به کی در پی گیسوی تو آواره شوم  دردمندانه به دنبال دوا باشم من گوئیا قسمت من این همه سرگردانی ست هم چنان زلف به هم خورده رها باشم من کاش می شد به دل و جان بکشم ناز تو را  یار تو مثل امام و شهدا باشم من کاش می شد که به همراه تو یک فاطمیه  میهمان حرم کرب و بلا باشم من ای عزیز دل زهرا به کجا خیمه زدی؟ زائر خیمۀ سبزت به کجا باشم من جان آن مادر غمدیده و بی یار بیا به گرفتارِ میان در و دیوار بیا
رفتنت شد کوله بار درد، زهرا جان نرو شد تمام خانه یِ ما سرد، زهرا جان نرو گرچه ما بین در و دیوار، همچون غنچه ای رنگ تو با آهِ غم شد زرد، زهرا جان نرو آه دستی که به روی ماه سیلی می زند خم نموده قامت یک مرد، زهرا جان نرو کاش می دیدی که عریان پیکر کرب و بلا از برای تو کفن آورد، زهرا جان نرو آتشی در جانم افتادَست، بعد از رفتنت حیدرت شد عاشقی شبگرد، زهرا جان نرو سینه ‌ام شد شرحه‌شرحه کاش میگفتم دمی سوی فرزندان خود برگرد، زهرا جان نرو
خورشید عالمتاب من! تابش نکردی در خانه ات احساس آرامش نکردی یکبار هم از شوهرت خواهش نکردی مظلوم من! با ظالمان سازش نکردی حتی میان بسترت هم ایستادی زهرا عجب درسی به اهل ظلم دادی! این زخمِ روی سینه ی تو کارِ در نیست در شهر گشتم، مرهم درد کمر نیست باور کن اینجا از علی مظلوم تر نیست حالا که من تنها شدم وقت سفر نیست کار مرا با رفتن خود زار کردی با درد پهلو روز آخر کار کردی میخواهد از اشکم دو دست لاغرت چه؟ چیزی بگو! آمد سر این پیکرت چه؟ گیرم لباست نو شود، آن بسترت چه؟ میخندی اما گریه های دخترت چه؟ آن پهلوان که لشکر خیبر بهم ریخت پای وصیت های تو آخر بهم ریخت تابوت تو آماده و تابوت من نه! کاری اگر داری بگو، غسل و کفن نه! در شعله ها افتاده بوده این بدن، نه؟ جای همه هست این وسط، جای حسن نه! خیره شدن هایش به آن چادر، اشاره است در دست هایش تکه های گوشواره است خانم! ندیدم بین کوچه مَردی اصلاً پیدا نکردم همدمی، همدردی اصلاً زهرا نمی آید به من شبگردی اصلاً فکری برای بچه هایت کردی اصلاً؟ برخیز و آن چادر نمازت را سرت کن جان علی، چاره برای دخترت کن لرزان شده پایم، دگر حیدر بریده قلب برادر سوخته، خواهر بریده روزی حسینش میشود حنجر بریده با کُندی خنجر شود آن سر، بریده آنجا که غیر از نیزه ها چیزی تنش نیست دنبال سر می گردی و پیراهنش نیست
تولاوتبرا حوریه ی خانه ی علی بودی تو تک مرد زمانه ی علی بودی تو در کوچه تو لعن بر عمر میگفتی فریاد رسانه ی علی بودی تو با لعن عمر دوباره جان میگیرم از حضرت مجتبی توان میگیرم من روزی اشک روضه ی زهرا را از مهدی صاحب الزمان میگیرم
مردی یگانه بود و بانویی یگانه آهسته می‌رفتند از خانه شبانه همراه هم بودند مثل دو غریبه پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه سر می‌زدند انصار را کوچه به کوچه در می‌زدند انصار را خانه به خانه مظلومشان دیدند، در را وا نکردند وای از زمانه، وای از دست زمانه چل شب تمام شهر را گشتند با هم اما بدون یار برگشتند خانه . . وقتی عزادار رسول الله بودند از درب خانه می‌کشید آتش زبانه در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود دخت نبی افتاد بین آستانه دستی ورم کرده‌ست و دستی هم شکسته هم با غلاف تیغ... هم با تازیانه.... حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت محو علی بود عاشقانه، عارفانه . . دامانِ در می‌سوخت، اما داشت می‌سوخت... ...در کربلا دامان چندین نازدانه افتاد یک دانه از آن دو گوشواره در کربلا افتاد اما دانه دانه شب‌های جمعه فاطمه بالای گودال با ناله، آن‌هم ناله‌های مادرانه... ...گوید حسینم کشته شد ای داد بیداد نور دو عینم کشته شد ای داد بیداد
باز این دل، بی قرار روضهٔ مادر شده باز حرف صورت و سیلی و میخ در شده باز هم آتش به جان ما رسیده از دری کز غم سوزاندنش چشم دو عالم، تر شده حرف، حرف بغض و کینه از علی بوده فقط آتشی کز کینه، پنهان زیر خاکستر شده فاطمیه شد ، مرور خاطرات درد و داغ علت کون و مکان، تنها و بی یاور شده فاطمیه شد که دل بر منبر اندوه و اشک روضه خوان مادر و تنهایی حیدر شده بین آتش سوخت زهرا تا علی مانَد فقط اینچنین کوثر فدای ساقی کوثر شده ای علی، مظلوم عالم جان فدای غربتت بعد زهرا خود بگو از غنچهٔ پرپر شده غیر تو مظلوم و غیر فاطمه مظلوم تر نیست در عالم، غمت از هر غم افزون تر شده کی به پایان می رسد شبهای بی مهتاب تو وعده ی دیدارتان درعالم دیگر شده دوستت دارم اگرچه روسیاهم روسیاه لطفت امید من شرمنده در محشر شده
  علیها به نام نامی زهرا به نام مادرها سلام ما به امام تمام مادرها که فاطمه است همیشه امام مادرها به لطف فاطمه هستم غلام مادرها غلام خانه ی زهرا حسابمان کردند برای نوکری اش انتخابمان کردند هزار شکر، نوشتند نوکرش باشیم هزار شکر که گفتند قنبرش باشیم گدای خانه ی او تا به آخرش باشیم اجازه داد به ما، حلقه ی درش باشیم به روی شانه ی خود دست رحمتی داریم غلام فاطمه ایم و چه عزتی داریم بهشت زیر قدم های مادرانه ی اوست بهشت گوشه ی دنجی ز آشیانه ی اوست بهشت زمزمه های شب و شبانه ی اوست بهشت گرمی نان و تنور خانه ی اوست قسم به گردش دستاس و گرمی نانش نشسته ایم سر سفره های احسانش تنور عالمیان گرم شد به برکت او شدند خلق، خلائق همه به علت او قسم به شوکت زهرا، قسم به عزت او به عرش و فرش می ارزد فقط دو رکعت او سلام ما به قیام و قعود و یا رب او سلام ما به قنوت و به سجده ی شب او ز نور خنده ی زهرا زمین منور شد ز عطر نان تنورش زمان معطر شد به لطف بردن نامش شراب، کوثر شد به یمن مقدم او حالمان که بهتر شد، خدا به برکت زهرا پناهمان بخشید به حب فاطمه، مولا گناهمان بخشید به حب فاطمه اینجا که راهمان دادند ثواب کوه به یک ذره کاهمان دادند به زیر چادر زهرا، پناهمان دادند برات اشک به غم های شاهمان دادند شدیم گریه کن، روضه ی حسین و حسن یکی بدون حرم شد، یکی بدون کفن ...
خدا آورده در وصف علی آیات انسان را به یمن او خدا نازل کند بر خلق، باران را علی، مجد و شکوه حق، میان طور سینا بود که شیدا کرد نور جلوه اش موسی بن عمران را نه تنها بهره ها بردند مردم از بیاناتش که حتی رام کرده خطبه اش گرگ بیابان را علی شمشیر بیرون از غلاف حزب توحید است به برقِ تیغ خود عاجز نموده حزب شیطان را فقط محبوب خالق یک نفر، آن هم علی باشد که احمد میل فرماید کنارش مرغ بریان را کسی که انبیا قاصر ز درک رتبه اش هستند به روی دوش خود بالا بَرد شأن یتیمان را نجات انبیا از هر بلا کار علی باشد امین الله فی ارضه، سزاور علی باشد علی را در مقام نفس خود، طه پسندیده علی را از ازل، انسیةالحورا پسندیده به جای زرق و برق زندگانی، ساقی کوثر... حیات ساده ای با حضرت زهرا پسندیده "بگو بر هر که دنبال نشانیِ خداوند است علی اسم خدا باشد که حق او را پسندیده" خدا تا که عیان دارد علی فاضل ترین مرد است برایش زینتی چون زینب کبری پسندیده نه اینکه قرب او بر حق، به قدر "قَابَ قَوْسَینْ‌ِ" است خدا او را چنان احمد به "أَوْ أَدْنی‌" پسندیده قرین با حق شدن یعنی علی حق است و حق با اوست هر آنچه او پسندد را، خدا یکجا پسندیده علی اصل و اساس دین و غیر از او فروعش شد دلم مدهوش خاتم بخشیِ بین رکوعش شد چه گویم در مقامش که نماند جای افسوسی علی قدیسی از نور است و از آیات قدوسی علی را جز علی معنا نخواهد کرد و در بابش نباشد معنی کامل، میان هیچ قاموسی میان ظلمت دنیای تیره، تابش حبش منور کرده قلب شیعیان را همچو فانوسی نجف وادی امن است و نجات از نار می یابد مشرف می شود هر کس برای عرض پابوسی فلانی و فلانی را رها کن تا که بگریزند علی تا هست در لشگر، نباشد جای مأیوسی به سجده تیرِ بیرون آمده از پای او می گفت: عجب دلداده ای هستی، عجب با یار مأنوسی چرا بنت اسد را حق، اقامت در حرم داده؟ چرا در سجده احمد بر علی حق را قسم داده؟ علی راه خدا، باب خدا، معشوق سبوح است به نام نامیِ او راه های بسته، مفتوح است تمام کوه ها غرقند در دریا و نوح ایمن چرا که نام حیدر، حک شده بر کشتی نوح است علیِ مرتضی بر پشت خود جوشن نمی بندد در این یک ویژگیِ منحصر، صد نعتِ ممدوح است به دور مصطفی روز اُحد چون شیر می چرخد اگرچه با نود زخمی که خورده، سخت مجروح است به یمن پاکی دامان مادرها، برای ما بیان منقبت های علی، آرامش روح است به سوی هر دو قبله خوانده با احمد نمازش را به هر خیر اولین است و علی توحیدِ مشروح است به دست او خدا انوار را تکثیر خواهد کرد علی را "قل هو الله احد" تفسیر خواهد کرد خدا روز غدیر خم، چنین بخشیده تفضیلش امیرالمؤمنین را کرده بر دین، شرط تکمیلش علی شد شرط ابلاغ رسالت در کلام حق که علامه امینی ها بیان کردند تفصیلش بساط بت پرستی در کنار کعبه برپا بود علی با قهر ابراهیمیِ خود کرد تعطیلش چنان بی واهمه جای نبی خوابید در بستر که از سوی خدا مدح و ثنا فرمود جبریلش سقایت کرد در بدر آن چنان شیر خدا حیدر هزار و یک ملک رفتند در صحرا به تجلیلش قوام مسجد کوفه به صوت مرتضی باشد به قربان مناجاتش، فدای لحن ترتیلش برای اهل ایمان، حب او اتمام نعمت شد غدیر خم برای شیعیان، روز ولایت شد صدف در قعر دریا بود، قدرش را ندانستند به هر دردی مداوا بود، قدرش را ندانستند به هر دل خسته و هر سائل و هر طفل درمانده علی مانند بابا بود، قدرش را ندانستند که غیر از او لباسش ساده تر از خادمش بوده؟ چقدر این مرد آقا بود، قدرش را ندانستند بساط سفره ی خیرات مولا بهر سائل ها همیشه پهن و برپا بود، قدرش را ندانستند علی بالاترین اعجاز احمد در رسالت بود علی هارونِ طه بود، قدرش را ندانستند کلام و سیره اش، حتی سکوتش هم هدایت بود در او هر خیر پیدا بود، قدرش را ندانستند چه شد آخر غدیرش را چرا از یادها بردند؟! چرا هیزم به پشت خانه‌ی خیرالنسا بردند؟!