eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
253 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
579 ویدیو
296 فایل
*نه‌هرکس‌شد‌مسلمان‌می‌توان‌گفتش‌که‌سلمان‌شد‌ که‌اول‌بایدش‌سلمان‌شدو‌آنگه‌مسلمان‌شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
برسبط‌نبی‌،هدیه‌ز داورآمد درگلشن‌دین‌،شبه‌پیمبر آمد ازآل‌محمد(ص)به‌گلستان‌وجود در جلوه‌ رخ‌‌ علی‌اکبر‌‌ آمد. #مردانی
برسبط‌نبی‌،هدیه‌ز داورآمد درگلشن‌دین‌،شبه‌پیمبر آمد ازآل‌محمد(ص)به‌گلستان‌وجود در جلوه‌ رخ‌‌ علی‌اکبر‌‌ آمد. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
‍ (بحر طویل در ولادت و مدح حضرت علی اکبر علیه السلام) همه در حیرتم امشب، که شب هیفده ماه ربیع است و یا یازده غره شعبان معظم، شب میلاد محمد شده یا آینة طلعت نورانی احمد به سر دست حسین است و یا آمده از غار حرا باز محمد، عجبا این گل نورسته علی اکبر لیلاست، بگو یوسف زهرا است، بگو آینة طلعت طاهاست، بگو دسته گل فاطمة ام ابیهاست، بگو روح بتول است، بگو جان رسول است، سلام و صلوات همه بر خُلق و خصالش به جلالش به جمالش، همه مبهوت کمالش همه مشتاق وصالش، که سراپاست همه آینه احمد و آلش، چه به خلقت چه به طینت چه به صورت چه به سیرت چه به قامت چه به هیبت، همه بینید در این خال و خط و چهره گل روی رسول دو سرا را. خانة یوسف زهراست زیارتگه پیغمبر اکرم نگه آل محمد به جمالی است که خود شاهد رخسار دل آرای محمد شده اینک، همگی چشم گشودند به سویش، به گمانم که گره خورده دل نور دل فاطمه بر طرّة مویش، شده جا در بغل عمه و آغوش عمویش، نگه ماه بنی هاشمیان بر گل رویش، نفسش نفخة صور و نگهش آینة نور و قدش نخلة طور و به دمش معجز عیسا، به لبش منطق موسی، همه ماتش همه مستش همه دادند به هم دست به دستش، همه گل بوسه گرفتند ز پیشانی و لعل لب و خورشید جمالش همه دادند سلامش همه دیدند به مهر رخ او وجه خدا را. نگه از دامن مادر به گل روی پدر دوخته گویی، که ز شیری به تجلای الهی شده چون شعلة افروخته، سر تا به قدم سوخته، از روز ولادت بسی آموخته این درس که باید به جراحات تنش آیة ایثار و شهادت همه تفسیر شود، سینة پاکش هدف تیر شود، طعمة شمشیر شود، با نگه خود به پدر کرده ز گهواره اشاره که منم کشتة راهت، تو رسول اللهی و من چو علی شیر سپاهت، بنواز ای پدر عالم هستی، علی اکبر پسرت را به نگاهت، منم آن کودک شیری که ز شیری دل خود را به تو بستم، به فدایت همه هستم، تن و جان و سر و دستم، من و آن عهد که درعالم زر بستم و هرگز نشکستم، پسر فاطمه  از جام تولای تو مستم، تو دعا کن تو دعا کن که سرافراز کنم تا صف محشر شهدا را. چه برازنده بود نام علی بهر من آن هم ز لب تو، که وجودم همه گردیده پر از تاب و تب تو، به خدایی خدا پیشتر از آمدنم بوده دلم در طلب تو، به جز این نیست که باشد حَسَب من حَسَب تو نَسَب من نَسَب تو، به خدا مثل علی در صف پیکار برآرم ز جگر نعره و یکباره زنم چون شرر نار به قلب صف اشرار، که گوید به من احسن به صف کرب و بلا حیدر کرار و زند خنده به شمشیر و به آن صولت و آن نیرو و آن غیرت و آن شوکت و عزّ و شرفم احمد مختار، سزد از دل گهواره به عالم کنم اعلام که ای خلق جهان من به نبی نور دو عینم، به همه خلق ندا می دهم امروز که فردا به صف کرب و بلا یار حسینم، عجبا می نگرم در بغل مادر خود معرکة کرب و بلا را. ای نبی روی و علی صولت و زهرا صفت و فاطمه رفتار و حسن خو، تو که هستی که ربودی دل لیلا و حسین و حسن و زینب و عباس و علی را، تو نبی یا که علی یا که حسن یا که حسینی، تو همان خون خدا یا پسر خون خدایی، تو همه صدق و صفایی، تو همه مهر و وفایی، تو به هر زخم شفایی، تو به هر درد دوایی، تو عزیز دل آقای تمام شهدایی، تو همان یوسف خونین بدن آل عبایی، گل پر پر شدة گلبن ایثار و ولایی، نه تو قرآن ز هم ریخته از نیزه و شمشیر جفایی، تو همه صبر و ثباتی، تو همان باب نجاتی، تو به لعل لب خشکیدة خود خضر حیاتی، تو در امواج عطش آبروی آب فراتی که ز داغ لبت آتش زده دریا دل ما را. نظری تا که چو جان تربت پاک تو در آغوش بگیرم، به ضریحت بزنم بوسه و از شوق، همان لحظه بمیرم، عجبا قبر تو با قبر حسین از چه یکی شد، تو مگر جان حسینی نه، تو قرآن حسینی، پدر و مادر و جان و همه هستم به فدایت، منم و مهر و ولایت، منم و مدح و ثنایت، منم و لطف و عطایت، منم و حال و هوایت، سگ این کویم و جایی نروم از سر کویت، چه بخوانی چه برانی، کرم و لطف تو بود عادت تو، عجز و گدایی است همه عادت من، گفتم و گویم به دو عالم نفروشم کفی از خاک درت را، به خدا سلطنت این است که خاک قدم خیل گدایان تو باشم، ندهم این سمت از دست، به دستم بگذارند اگر مهر و مه و ارض و سما را.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای ولی عصر و امام زمان وی سبب خلقت کون و مکان ای به ولای تو، تولّای ما مهر تو آیینۀ دل‌های ما تا تو ز ما روی نهان کرده‌ای خون به دل پیر و جوان کرده‌ای خیز و ببین ای شه دنیا و دین کفر گرفته همه روی زمین عالم ما عالم دیگر شده آینۀ دهر مکدّر شده خیز و بکش تیغ دو سَر از نیام ای شه منصور پی انتقام خیز و جهان پاک ز ناپاک کن روی زمین پاک ز خاشاک کن ای به تو امید همه خاکیان بلکه امید همهء افلاکیان شمس و فلک شمسۀ ایوان توست جنّ و ملک بندۀ دربان توست مطلع وَالشّمس بوَد روی تو مظهر وَالّلیل دو گیسوی تو دیدۀ خلقی همه در انتظار کز پس این پرده شوی آشکار مُحتَجب از خلق جهان تا به کی؟ در پس این پرده نهان تا به کی؟ ما که نداریم به غیر از تو کس ای شه خوبان تو به فریاد رس.
گل لیلا به جمالت صلوات به جبین و خط و خالت صلوات تو همان کتاب حسن احمدی تو همان وجه خدای سرمدی تو همان آینۀ محمدی به جمال بی مثالت صلوات گل لیلا به ... ای ولیّ حق و فرزند ولی جدّه ات فاطمه ، جدّ تو علی چهره ات آینه لم یزلی به چنین قدر و جلالت صلوات گل لیلا به ... شب میلاد تو دل نور گرفت ملک از شوق و شعف شور گرفت لب خندان، دل مسرور گرفت به سرور و شور و حالت صلوات گل لیلا به ... ای رخت شمع ره هاشمیان آفتاب سپه هاشمیان گفت عباس مه هاشمیان به دو ابروی هلالت صلوات گل لیلا به ... ای همه عشق من و تاب و تبم ای ثنایت سخن روز و شبم گل لبخند وصالت به لبم به گلستان وصالت صلوات گل لیلا به ... ای رخت آینه مصطفوی در تن پاک تو روح علوی صفت و خلق و خصالت نبوی به تو و خلق و خصالت صلوات گل لیلا به ... به جمال تو قمر مبهوت است به دعای تو سحر مبهوت است به کمال تو پدر مبهوت است به تو و اوج کمالت صلوات گل لیلا به ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گل لیلا به جمالت صلوات به جبین و خط و خالت صلوات تو همان کتاب حسن احمدی تو همان وجه خدای سرمدی تو همان آینۀ محمدی به جمال بی مثالت صلوات گل لیلا به ... ای ولیّ حق و فرزند ولی جدّه ات فاطمه ، جدّ تو علی چهره ات آینه لم یزلی به چنین قدر و جلالت صلوات گل لیلا به ... شب میلاد تو دل نور گرفت ملک از شوق و شعف شور گرفت لب خندان، دل مسرور گرفت به سرور و شور و حالت صلوات گل لیلا به ... ای رخت شمع ره هاشمیان آفتاب سپه هاشمیان گفت عباس مه هاشمیان به دو ابروی هلالت صلوات گل لیلا به ... ای همه عشق من و تاب و تبم ای ثنایت سخن روز و شبم گل لبخند وصالت به لبم به گلستان وصالت صلوات گل لیلا به ... ای رخت آینه مصطفوی در تن پاک تو روح علوی صفت و خلق و خصالت نبوی به تو و خلق و خصالت صلوات گل لیلا به ... به جمال تو قمر مبهوت است به دعای تو سحر مبهوت است به کمال تو پدر مبهوت است به تو و اوج کمالت صلوات گل لیلا به ...
animation.gif
20.2K
ای دلشدگان! شاهد مقصود آمد در پردۀ غیب آن که نهان بود آمد گر بویِ گلِ محمّدی می‌شنوید محبوب خدا، مهدی موعود آمد. https://eitaa.com/majmaolzakerinsalmanfarsi
حضرت امام زمان عَجّلََ اللهُ تعالی فَرَجَهُ الشَّریف الله محمد حسین غروى اصفهانى ( کمپانی ) همرهِ بادِ صبا، نافۀ مُشکِ خُتَن است یا نسیمِ چمن و بوی گل و یاسمن است دیدۀ دل شده روشن، مگر ای بادِ صبا همرهت پیرهنِ یوسفِ گل پیرهن است شد مشامِ دلِ آشفتۀ غمگین، خوشبوی مگر از طَرفِ یمن ،بویِ اُوِیسِ قَرَن است یا مسیحا نفسی می رسد از عالمِ غیب که دل مرده دلان تازه تر از نسترن است نفخه ای می وزد از عالَمِ لاهوت بلی نه نسیمِ چمن است و نه زِ طَرفِ یمن است ای صبا با خبرِ مقدمِ یار آمده ای خیرِ مقدم، که نسیم تو، روانِ بدن است گر از آن سروِ چَمان نیست تو را تازه بیان صفحۀ رویِ زمین، بهرِ چه صحنِ چمن است ورنه تاری است از آن طُرّۀ طَرّار تو را از چه دلها همه در دامِ تو صیدِ رَسَن است عرصۀ دهر پر از نغمۀ یا بُشری شد خبر ار هست از آن غبغب و چاهِ ذَقَن است و هم پنداشت که دارد نفسِ بادِ صبا شرحِ آن نقطۀ موهوم که نامش دهن است گر ندارد خبری زان لبِ لعلِ شکرین طوطی طبعِ من، از چیست که شکّر شکن است؟ ورنه حرفی است از آن خسروِ شیرین دهنان بلبلِ نُطقِ من از چیست که شیرین سخن است؟ گر حدیثی نبُوَد زان دُرِ دندان به میان از چه رو، ناطقه ام معدنِ دُرِّ عدن است؟ ای نسیمِ سحری این شب روشن چه شب است؟ مگر امشب مَهِ من شمعِ دلِ انجمن است؟ مشرقِ شمسِ ابد، مطلعِ انوارِ ازل صاحبُ العصر ،اَبوالوَقت، امامِ زَمَن است مَظهَرِ قائمِ بالقسط حجاب ازلی مُعلِن سرّ خفیّ، مُظهِر ما قَد بَطَن است مرکز دایرۀ هستی و قطبُ الاَقطاب آن که با عالم امکان مَثَلِ روح و تن است مالکِ کُن فَیَکون و مَلِکِ کَون و مکان مَظهَرِ سلطنتِ قاهرۀ ذی المنن است بحرِ مَوّاجِ ازل، چشمۀ سرشارِ ابد کاندر آن صبح و مسا ،روحِ قُدُس غوطه زن است طورِ سینایِ تجلّی که لبی همچو کلیم اَرِنی گو لبِ کویش همگی را وطن است یوسفِ مصرِ حقیقت که دو صد یوسفِ حُسن نتوان گفت که آن دُرِّ ثَمین را ثَمَن است منشیِ دفترِ انشاء، قلمِ صُنعِ خدا ناظمِ عالَم امکان به نظامِ حَسَن است آن که در کشورِ اِبداع مَلیک است و مُطاع واندر اقلیم بقا مقتدر و مؤتمن است کِلکِ لطفش زده بر لوحِ عدم نقشِ وجود دستِ قهرش شررِ خرمنِ دهرِ کُهن است هم فلک را حَرَکت از حرکاتِ نَفَسَش هم زمین را زِ طُمَأنینۀ نَفسَش سَکَن است دل والا گهرش مخزنِ اَسرارِ اله دیدۀ حق نگرش، ناظرِ سِرّ و عَلَن است حجّت قاطعه و قامعِ اِلحاد و ضَلال رحمتِ واسعه و کاشفِ کَرب و مِحَن است حاویِ علم و یقین، حامیِ دین و آیین ماحیِ زیغ و زَلَل، مُحیی فرض و سُنن است جامعُ الشَّمل، پس از تفرقۀ اهلِ وفاق باسطُ العدل، پس از آنکه زمین پر فِتَن است ای سلیمانِ زمان، پادشهِ عرش و مکان خاتَم مُلکِ تو تا کِی به کفِ اهرمن است ای همایِ مَلأِ قُدس و حُمامِ جبروت تا بکی روضۀ دین مسکن زاغ و زغن است؟ ای رخت قبلۀ توحید و درت کویِ امید تا به کی کعبۀ دلها همه بیتُ الوَثَن است پرده از سِرّ اَنَا الله برانداز دمی تا بدانند که شایستۀ این ما و من است؟ عرش با قصرِ جلالِ تو چو ارض است و سماء عقلِ فعّال و کمالِ تو چو طفل و لبن است دل به دریا زده از شوقِ جمالت الیاس خضر از عشقِ تو سرگشتۀ رَبع و دَمَن است کعبۀ درگهِ تو قبلۀ ارواح عقول خاکِ پاکِ رهِ تو ،سجده گهِ مرد و زن است ای ز رویِ تو عیان، جنّتِ اربابِ جَنان بی تو فردوسِ برین،بر همه بیتُ الحَزَن است ای شهِ مُلک قِدَم، یک قَدَم از مَکمَنِ غیب وی مسیحا ز تو همدم، دمِ باز آمدن است ای که در ظِلِّ لِوایِ تو کند گردون جای نوبتِ رایت اسلام، برافراشتن است ای زِ شمشیرِ تو از بیم، دل دهر دو نیم گاهِ خون خواهی شاهنشهِ خونین کفن است. ـــــــــ ✔️ تضمین مرحوم حسینی برای این متن در لینک زیر از ،ص247.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدح و میلادیه حضرت امام زمان عَجّلََ اللهُ تعالی فَرَجَهُ الشَّریف مرحوم غلامعلی باقری الهام (هوشی تبریزی) ای آنکه بر صفات خداوند مظهری انوار بخش دیده خورشید خاوری برآسمان حسن تو خود مهر انوری آئینه جمال جمیل پیمبری ای حجت زمان وزمین یابن العسکری ای آنکه بر تمام جهان رهنما تویی آن مصلح حقیقی بعالم شها توئی از نسل پاک احمد مرسل بقا توئی هم جانشین مسند قل انّما توئی نوردو چشم حضرت خاتون محشری ای حجت زمان وزمین یابن العسکری ای قائم از قیام تو قائم همه جهان ای غائب از نظر شه اقلیم کون فکان ای قائم از قیام تو قائم همه جهان ای بر در جلال تو محتاج انس و جان ای خاک زیر پای تو تاج شهنشهان چشم جهان ندیده مثال تو سروری ای حجت زمان وزمین یابن العسکری ای رشگ مهر و ماه جمال چو ماه تو شرمنده شب ز غم غم زلف سیاه تو ای توتیا چشم فلک خاک راه تو مشتاق اهل دل همه بر یک نگاه تو محبوب عالمی چو تو محبوب داوری ای حجت زمان و زمین یابن العسکری ای لطف تو ظهور کرامات موسوی وی یک دمت هزاردم پاک عیسوی ای برسرت ز جانب حق تاج خسروی وی در برت قبای همایون مهدوی گم گشتگان وادی غم را تو رهبری ای حجت زمان و زمین یابن العسکری ای نو گل شگفتۀ گلزار احمدی ای زنده با وجود تو شرع محمدی ای قطب دین و مطلع انوار سرمدی ظل هما ست سایۀ ممد ود ایزدی وزهرچه گویم ازهمه شاها تو برتری ای حجت زمان و زمین یابن العسکری ای ختم هشت و چار و ایا شاه تاجدار وی برثبات کون و مکان عمده اعـتبار ای بر وصال تو همه عشاق بیقرار تا کی جمال پاک تو در پرده استتار گر رخ بنمائی جان بستانی مخیّری ای حجت زمان و زمین یا بن العسکری ای جمله سروران جهان خاکسار تو تا کی کشند اهل یقین انتظار تو تا کی شوند چشم بره اشگبار تو اندر نیام تا بکی آن ذوا لفقار تو باز آی و بر جهان بنما شصت حیدری ای حجت زمان و زمین یابن العسکری ای نور حق ز روی بر افکن نقاب را شرمنده سازرخ خود آفتاب را منسوخ کن بساط بهائی و باب را بر دار از جهان تو همه انقلاب را افکن ز عدل خود بجهان طرح دیگری ای حجت زمان و زمین یابن العسکری شاها بیا و کون پر آشوب و شور بین اندر زمانه شـورش یوم نشور بین دنیا پر از فجایع وفسق و فجور بین در اهل دین ز دست اجانب فتور بین اسلام را بجز تو دگر نیست یاوری ای حجت زمان و زمین یابن العسکری بازا که شمس دین قرین زوال شد اسلامیان ز فرقت تو پر ملال شد شرع نبی بدست جفا پایمال شد بی فرق خوب وزشت وحرام وحلال شد وقت است دست حق زگریبان در آوری ای حجت زمان و زمین یابن العسکری ای ملجأ و امید جهان شاه ممتحن ازدهرگشته غیرت و ناموس ریشه کن اسلام خود بگریه بر احوال خویشتن هم دوش یکدگرهمه جا خیل مردوزن فریاد ازین تساوی و از این برابری ای حجت زمان وزمین یابن العسکری ای صاحب زمانه ا ی خسرو حجیز ای بهترین اهل جهان ایـها العزیز اسلام گشته ملعبه قوم بی حمیز بنما ظهور درکف خود ذولفقار تیز شاها بزن بجز من نا حق اخگری ای حجت زمین وزمان یابن العسکری متروک گشته مذهب وآئین ودین بسی بر راس کار جایگزین هر دون ناکسی نه شرم از خدا و نه پابند بر کسی با میل خود کند به امورات بررسی برجسم دین زندزفعل دوصدزخم خنجری ای حجت زمین وزمان یابن العسکری ای مهد دین ز روی تو رد حجاب کن از راه لطف و عاطفه پا در رکاب کن مسرور از وصال دل شیخ و شاب کن از بهر داد خواهی جدت شتاب کن آنکه رسد بکیفرخود هر ستمگری ای حجت زمان وزمین یا بن العسکری (هوشی)بخویش عشق شه دین شعارکن کسب از درش بخود شرف و اعتبار کن عرض ادب به پیشگه شهریار کن تا دُرّ پر بها سخن کم عیار کن تزئین از این کلام نما برگ دفتری ای حجت زمان و زمین یا بن العسکری.