eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
254 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
579 ویدیو
296 فایل
*نه‌هرکس‌شد‌مسلمان‌می‌توان‌گفتش‌که‌سلمان‌شد‌ که‌اول‌بایدش‌سلمان‌شدو‌آنگه‌مسلمان‌شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
خصم دون تا راه بر صدیقه اطهر گرفت انتقام بدر را از فاتح خیبر گرفت آنقدر گویم که ضرب دست آن بیدادگر جان حیدر را میان کوچه از حیدر گرفت بود دست مجتبی در دست مادر، بعد از آن مجتبی در راه خانه دست از مادر گرفت بشکند دستی که بر پهلوی قرآن زد لگد آیه ای از سوره ی نورانی کوثر گرفت من نمی‌گویم چه شد، آنقدر گویم در جنان دست بر پهلوی خود یکباره پیغمبر گرفت بارها کشتند زهرا را و آن بیدادگر جان او را گه به کوچه گاه پشت در گرفت وای از آن کافر که دعوی مسلمانی نمود رکن قرآن را شکست و جای بر منبر گرفت دید زینب مادر مظلومه اش را می‌زند دست خود بر روی چشم، آن نازنین دختر گرفت با که گویم این مصیبت را که آن بیدادگر با فشار در گلاب از غنچه ی پرپر گرفت؟ «میثم!» آن آتش که شد از خانه ی زهرا بلند شعله اش از خیمه های آل عصمت سرگرفت.
میرزای محمدی - رنگ پاییز به دیوار بهاری افتاد.mp3
10.96M
رنگِ پاییز به دیوارِ بهاری افتاد بر درِ خانه‌ی خورشید شراری افتاد فاطمه ظرفیت کل ولایت را داشت وقت افتادن او، ایل و تباری افتاد آنقدر ضربه‌ی پا خورد به در،تا که شکست آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد تکیه بر در زدنش درد سرش شد به خدا او کنارِ در و در نیز کناری افتاد بعدِ یک عمر مراعاتِ کنیزانِ حرم فضه ی خادمه آخر به چه کاری افتاد خواست تا زود خودش را برساند به علی سرِ این خواستنِ خود دو سه باری افتاد ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند به روی مسجدیان گرد و غباری افتاد غیرتِ معجرِ او دستِ علی را وا کرد همه دیدند سقیفه به چه خاری افتاد وقت برگشت به خانه همه جا خونی بود چشمِ یاری به قد و قامتِ یاری افتاد آنقدَر فاطمه از دست علی بوسه گرفت بعد از آن روز دگر رفت و کناری افتاد.
(ره) ای محرم غم های من،ای نو گل رعنای من زهرای من زهرای من،زهرای من زهرای من خیز و ببین غو غا شده،دیگر علی تنها شده من ماندم و غم های من،زهرای من زهرای من پیراهن از خون ترت،مانده به نزد دخترت آن دختر تنهای من،زهرای من زهرای من با مرگ تو ای همسرم،بشکسته رکن دیگرم شد کوی تو ماوای من،زهرای من زهرای من زینب به یاد مادر است،چشمش به مسمار در است بگرفته او دامان من،زهرای من زهرای من مضطر شدم مضطر شدم،مرغ شکسته پر شدم ای هم نوای نای من، زهرای من زهرای من گاهی حسینت نیمه شب، از من کند مادر طلب ای هم دم غم های من، زهرای من زهرای من از خون پهلویت اثر،مانده بر آن دیوار و در بین چشم خون آلای من،زهرای من زهرای من.