مرحوم ملا عباس شوشتری (شباب)
مرد عاشق بىسر و سودا و سامان بايدا
درطريق سهل وسختى هردويکسان بايدا...
بوستان راحتش را در بهارستان تن
ناله:رعد و،ديده:ابرو،گريه:باران بايدا...
ز انبيا،از بو البشر بگرفته تا خير البشر
هر کرا شربى ز جام قرب يزدان بايدا...
خسروِ کرب و بلا،اندر ديار کربلا
سر به نوک نيزه،تن در خاک غلتان بايدا
اندرآن وادى که موج فتنه خيزدفوج فوج
همچو عباسى،رهينِ پاسِ فرمان بايدا
شاه دين،ماه بنى هاشم،که درگاه جلال
آسمانش،آستانِ خيل دربان بايدا
کشتى نوح محبّت،خضر ميدان بلا
موسىِ همت که از بيضاش،ثعبان بايدا
نفس معراج شهادت،ليلة الاسراى قرب
مصطفى شأنى که حسّانش ثناخوان بايدا
صفدر کرّار منصب،حيدر عمران نسب
کش به صفّين جلالت چرخ ميدان بايدا
معنىِ خُلق حَسن،مصداق:انّى مِن
لِوَحشَ الثدّه که درين معنيش برهان بايدا
آنکه گر شمشير قهر آرد برون در روز رزم
آفرينش را سراسر ترک امکان بايدا
آنکه هستى ز التهاب تيغ تيزش در ستيز
توده خاکستر اندر شعله پنهان بايدا...
چون بر آرى دست احسان روزجود از آستين
نهرى از عمّان فيضت بحر عمّان بايدا...
طفل اجلالت چودست آردبه چوگان جلال
از حقارت چرخ گردون کوى ميدان بايدا...
باچنين شوکت نمىدانم چراجسمت ز کين
چاک چاک ازخنجر و شمشير وپيکان بايدا
پيکرى کز نازکى از لاله پهلو مىگرفت
يا رب!اندر خون چرا چون لاله غلتان بايدا؟...
بهر آبى آنکه جان از دست و،دست از تن بداد
باچه جُرم آغشته درخون زار وعطشان بايدا؟
زينب،آن خورشيدعفّت را-که جاريه است-
سر چرا بىمعجر و،گيسو پريشان بايدا
گرکسى با چشم انصافاين مصيبت بنگرد
همچو من از ديدگان تا حشر گريان بايدا...
روزگارا!خانهها ويران نمودى،لاجرم
زين ستم بر خاندانت خانه ويران بايدا
در گلستان مصيبت،بلبلى همچون(شباب)
در عزاى شاه مظلومان،غزلخوان بايدا...
تا جهان را ز اقتضاى دور گردون پى ز پى
نوروظلمت،رنج و راحت،وصل وهجران بايدا:
وقتِ احباب تو همچون گل قرين خرّمى
بخت اعداى تو چون سنبل پريشان بايدا.
#شباب_شوشتری
مدح و میلادیه حضرت امیرالمومنین، مولی الموحدین علی ابن ابیطالب (ع)
مرحوم ملا عباس شوشتری (شباب)
ای کردگار گفته ثنای تو یا علی
وی روزگار، خوان عطای تو یا علی
گویی به یک عنان ز ازل سر نهاده اند
رخش قضا و چنگ رضای تو یا علی
گردید تیره بخت ابد آن که ره نیافت
در ظلّ آفتاب ولای تو یا علی
خورشید را به بحر افق کرده روزگار
غرق عرق ز شرم لقای تو یا علی
حَلّ هزار مشکل و بذل هزار گنج
باشد به دست عقده گشای تو یا علی
هر دم به دوش عرش نهد پای افتخار
دوش نبی ز رفعت پای تو یا علی
آن کو فراخت پرچم وحدت به نُه سپهر
در ماسوا که بود سوای تو یا علی؟
بُد یک وجب قبای وجوب ار قصیرتر
زیبنده بُد به قدّ رسای تو یا علی
موسی به کام اژدر حیرت نهان شود
گر بنگرد به شکل عصای تو یا علی
قربان شود ذبیح صفت حضرت خلیل
گر بگذرد به قرب منای تو یا علی
شد هستی تو علّت ایجاد ممکنات
ای جان ممکنات فدای تو یا علی
بنهاده روی عجز و ارادت نُه آسمان
بر خاک آستان گدای تو یا علی
مجروح شد جبین ملک بس که سجده برد
بر آستان عرش بنای تو یا علی
بر صفحه حریم تو طوف آورد حرم
یابد وقوف اگر ز صفای تو یا علی
چون ذرّه پایمال کند آفتاب را
کسب ار کند سها ز بهای تو یا علی
طوفانی سفینه ایجاد، ممکن است
در قطرهای ز بحر سخای تو یا علی
امکان پذیر نیست کسی را به جز خدا
حدّ ثنای مجد و عُلای تو یا علی
در پیش پیش موکب قدر تو می کشند
کرسی جنیبه، عرش لوای تو یا علی
خوشتر ز عمر خضر و شکوه سکندر است
مُردن به خاک پای سرای تو یا علی
چون ذرّه منفعل شود از تاب آفتاب
خورشید، با فروغ ضیای تو یا علی
ذرّات را خیال وجود از عدم نبود
الاّ به استماع صلای تو یا علی
نه چون تو کس شناخت خدا را و همچنان
نشناخت کس تو را چو خدای تو یا علی
معمار کارگاه مشیت، اساس دهر
نگذاشت جز به یمن بنای تو یا علی
چون دست قدرت تو برآید ز آستین
سر می نهد قَدَر به قضای تو یا علی
غالیت خوانده واجب ومن ممکن ای عجب
کان هردو هست و نیست سزای تو یا علی
در خلقت بهار و خزان علّتی نبود
جز انتظام صیف و شتای تو یا علی
کس را به جز اراده بی چون مجال نیست
چون و چرا به چون و چرای تو یا علی
خاصیت نگینِ سلیمان دهد به طبع
خاکی که یافت ظلّ همای تو یا علی
ریزد مسیح را عرق خجلت از جبین
گر بشنود شمیم شفای تو یا علی
شاها #شباب را به خطاب عنایتی
سلطان کند به رتبه گدای تو یا علی
دارم سریکه هست ز سودای ممکنات
فارغ مگر ز یاد ولای تو یا علی
منظومه تسلسل فکر بدیع من
شد منتهی به دور ثنای تو یا علی
گر بند بند پیکرم از هم جدا شوند
هریک بُوَد چو نی به نوای تو یا علی
گر صد هزار صور دمد در مزار من
نایم برون مگر به ندای تو یا علی
امروز با ولای تواَم زنده، روز مرگ
هم جان دهم به شوق لقای تو یا علی
نبوَد مجال رستنم از هول روز حشر
الاّ به یمن لطف و عطای تو یا علی
خود ختم مدّعا ز دعایی، چگونه من
ختم سخن کنم به دعای تو یا علی.
#حیدریه_مدح
#شباب_شوشتری
#میلادیه
ای دل از تو ساز عشرت کن که شد فصل بهار
جان نمی گنجد به تن زین مژده در لیل و نهار
سرو را بنگر کز این شادی نمی یابد شکیب
کبک را بنگر کز این بهجت نمی گیرد قرار
بهر مولود بهین بانوی حورا منزلت
بهر ایجاد مهین خاتون ختمی اقتدار
زهره ی برج حیا، زهرای أزهر، فاطمه
دخت احمد، جفت حیدر، مظهر پروردگار
آنکه از ایجاد او اسرار دین شد مشتهر
آنکه از دیدار او مقصود حق شد آشکار
مادر گیتی گر اینان دختر آرد کاشکی
هر کجا نطفه ی پسر از صلب می کردش فرار
کیست غیر از او که بتواند به تقریب نسب؟
گه نماید بر پدر، گاهی به مادر افتخار
نسل او بر اصل احمد، برتر آمد در حسب
صبر او با فقر حیدر، همسر آمد در عیار
عیسی، او را چون حواری بنده ی فرمان پذیر
مریم، او را چون جواری برده ی خدمتگزار
او سبب شد خلقت حوا و آدم را، بلی
نخل و نی باید که خرما و شکر،آید به بار.
#شباب_شوشتری