eitaa logo
مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی
254 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
579 ویدیو
296 فایل
*نه‌هرکس‌شد‌مسلمان‌می‌توان‌گفتش‌که‌سلمان‌شد‌ که‌اول‌بایدش‌سلمان‌شدو‌آنگه‌مسلمان‌شد.* «مجمع‌الذاکرین‌سلمان‌فارسی» ‌درمنطقه‌مرکزی‌تهران‌دائرشده‌وباهدایت‌ خادم الشریعه شیخ محمدحسین شکروی ودیگراساتیدانجام‌وظیفه‌می‌کند.
مشاهده در ایتا
دانلود
نوحه ای قدیمی در سوگ امام صادق (ع) شد جدا از نخل عشق میوه ی قلب بتول داده جان از زهر کین صادق آل رسول گشته عالم غرقِ غم ، شد مدینه کربلا وا مصیبت زین عزا ... چرخ بازیگر نمک روی زخمش می نشاند دشمن او را نیمه شب از پی خود می دواند سر برهنه خون جگر ، آن عزیز مصطفی وا مصیبت زین عزا ... رنگ خاموشی گرفت چلچراغ روشنش بشکند دستی که بست ریسمان بر گردنش همچو جدش مرتضی ، در میان کوچه ها وا مصیبت زین عزا ... ای همه قرآن و دین زهر کین با تو چه کرد وای من ای وای من خصم دین با تو چه کرد آتش زهر جفا ، زد تو را سر تا به پا وا مصیبت زین عزا ... تاری
رباعی ها‌در پیوند قدسی خورشید وماه --------- در محفل پیوند دو آئینه نفوس بر عرشه ی عرش ، عشق می کرد جلوس جبریل برای تهنیت آمده بود داماد علی و فاطمه بود عروس. یاس نبوی به نور یزدان پیوست در گلشن آسمان گل افشان پیوست شد فاطمه همسر علی ، ای یاران کوثر به کتاب عشق قرآن پیوست. ای عشق تو را فروغ سرمد تبریک پیوند علی و دخت احمد تبریک یک نور به نور دیگری پیوسته است این وصلت نور بر محمّد تبریک. زهرا و علی به کُلِّ عالم ولی اند چون شمس و قمر به عاشقی منجلی اند جبریل به یک سو و به سویی میکال این هر دو فرشته ساقدوش علی اند. گل از پی گل با دل آگه می رفت با جلوه ای از نور سحرگه می رفت با یک سبد از شقایق قرآنی خورشید به خواستگاری مه می رفت. دو یاس به گلشن حرم پیوستند در تابش نُ والقلم پیوستند از حیطه ی تیرگی برون شد عالم یعنی که مه و مهر به هم پیوستند. تفسیر طلوع هَلْ اَتیٰ شد زهرا با قلب رسول همصدا شد زهرا با اذن تبسّم محمّد امروز بانوی حریم مرتضی شد زهرا. تاری
تاری به میمنت میلاد امام موسی بن جعفر (ع) پیدا به دهر جلوه ی خورشید داور است یا درطلوع چهره ی موسی بن جعفر است بر مادر حمیده ی خود دیده بر گشود یعنی گلی شکفته در آغوش مادر است شهر مدینه پر شده از عطر روی او اکنون مدینه از گل رویش معطّر است این هفتمین ستاره ی شبهای عاشقی ست شبهای عاشقی که سراسر منوّر است ذالحجّه را چو کعبه منوّر نموده است با طلعتی که باز فراتر ز گوهر است هفت آسمان شکفت چو گل از دو چشم او لبریز عطر و نور ببین مهر خاور است آمد امام صابر و صالح ، امام عشق آن گوهر نفیس که از نسل کوثر است این گوهر نفیس درخشد چو نور ناب مانند مهر آینه دار پیمبر است حسِّ عجیب دارد ازین رهگذر جهان کز یُمن اوست بارش رحمت مکرّر است بعد از امام صادق و ، در باغسار عشق جاری ترین نسیم ز زهرای اطهر است زیباترین شقایق عالم شکفته است این هفتمین شکوه به گلزار حیدر است این کودکی که گشت شکوفا به مهد نور در لاله زار عشق ز هر لاله برتر است باشد امام صالح و عبدِ خدای خویش عبدی که بر خلایق عالم مسخّر است او کاظم است مثل پدر ، مثل جدّ خویش لبریز مهر باشد و مهرش به هر سر است باب الحوائجی ست که دستان پاک او در موجی از نسیم کرامت شناور است هفتم امام نور که از شش جهت رخش در چشم اهل عرش به خوبی مصوّر است بگشوده بال دیده ی "یاسر" از آن سبب این جلوه های نوربه چشمش چوشهپر است.
اربعین سبک ؛ همه جا کربلا شده دلها غمین آمده اربعین گشته بار دگر سینه ها آتشین شده از داغ تو ، دیده دریا حسین یاحسین یاحسین زینبِ خون جگر آمده از سفر خیز و از جا حسین حال او را نگر ناله دارد به لب ، دخت زهرا حسین یاحسین یاحسین کودکان در فغان خواهرت قد کمان سینه ها غرقِ غم دیده ها خون فشان ناله در ناله شد ، دشت و صحرا حسین یاحسین یاحسین هجر جانسوز اخا شعله افروز اخا داغ صد ساله داشت این چهل روز اخا خیز و ما را بده ، دل تسلا حسین یاحسین یا مولا حسین غم به غمخانه ماند داغ ریحانه ماند دختر کوچکت کنج ویرانه ماند اشک ما را زغم ، کن تماشا حسین یا حسین یا حسین -------- تاری
نوحه شهادت جانسوز امام موسی بن جعفر (ع) ای خدا دگر ز زندان نرسد نوای تکبیر نه صدای ناله آید نه صدای کُند و زنجیر گوئیا ز پا فتاده کنج زندان حضرت موسی بن جعفر گشته بی جان وا اماما وا شهیدا ... چه کشیده کنج زندان طایری که خسته دل بود ز جفای دشمنانش همه دم شکسته دل بود این چنین صیدی ندیده چشم عالم ظلم صیّاد و قد بشکسته از غم وا اماما وا شهیدا ... قتلگاه او شد آخر کنج زندانِ ستمگر کس ندیده در سیه چال گل شود از کینه پرپر بس که شد با او جفای ظالمانه مانده بر تنش اثر ز تازیانه وا اماما وا شهیدا ... ای خدا گلی نباشد ز جفا به گلشن او می رسد ز قعر زندان روی تخت در تن او داغ او سوزانده قلب بی قراران اشک غربت می چکد از چشم یاران وا اماما وا شهیدا ... تاری "یاسر"
امام صادق (ع) بردند اگر هجوم به بیت مطهّرش در پشت در نبود گرانمایه همسرش شد بسته گرچه به ریسمان دو دست او بر سر نبود تیغ عدوی ستمگرش گیرم که گشت همسر او غرقِ غم ولی دیگر نخورد ضرب غلافی به پیکرش گیرم که ریخت اشک عزیزانش از جفا دیگر نسوخت لاله ی کوثر برابرش گیرم که بود مادر طفلان او غمین دیگر نبود غنچه ی نشکفته پرپرش باید گریست در غم آن طفل نازنین طفلی که دید حادثه در بطنِ مادرش با آن که برد پای پیاده عدو ورا دیگر نبود شاهد آن لحظه دخترش عمامه اش فتاد اگر چه ز سر ولی دیگر نبود هجمه ی نا اهل بر سرش از غصّه دید گریه ی اهل و عیال خود امّا ندید صدْمه به پهلوی همسرش گرچه نشست آه و فغانش به دل ولی سیلی نخورد بر رخ تنها صنوبرش خون می شود دو دیده ی "یاسر" چو قلب یار زین ظلم بی شمار که سخت است باورش. تاری "یاسر"
عصمت کبری فاطمه زهرا(س) وزنه (ضامن اصفهانی) ای بهین بانوی عالم دُر درج اقتدار وی مهین خاتون محشر ماه برج افتخار علت غائی عالم عصمت کبری حق بنت احمد روح حیدر مام پاک هفت و چار مخبر سر قضا و واقف راز قدر کاشف اسرار احمد محرم پروردگار کعبه ی اهل صفا و قبله ی اهل دعا نقطه ی پرگار هستی شافع روز شمار اصل ایمان معنی دین مرکز احکام حق سیرت شرع محمد صورت صورت نگار چون توئی بنت پیمبر جای دارد گویمت انبیا و اولیا را گشته ای آموزگار هاجر و حوا و مریم فضه ات را از شرف گشته هر یک دمبدم از جان و دل خدمتگذار ملک هستی آمد از جود وجودت در وجود بی وجود جود تو هستی ندارد اعتبار ای سپهر عفت و عصمت مه برج جلال قطب ایمان بانوی خلوتسرای کردگار مهر و مه تا حشر بودی در خسوف و در کسوف گر نبخشیدی ضیا بر هر دو در لیل و نهار از پی کسب سعادت روز و شب نه آسمان ریزدت بر آستان دایم کواکب بیشمار تا ملایک در فلک سازند کحل دیدگان هر زمان جبریل از کوی تو میروید غبار سر بخاک مقدمت بنهاده اند افلاکیان خاکیان را دل نباشد از چه بهرت بیقرار گر بدامانت نمیزد نوح دست التجا کشتیش از بحر هرگز ره نبردی در کنار یونس ار مهر ترا منزل نمیدادی بدل کی ز بطن حوت می آمد برون در روزگار بر تو گر یوسف نمیشد ملتجی در قعر چاه تا ابد از جور اخوان بود در آنچه دچار ای هزاران چون خلیل اندر پناهت در امان همچو اسماعیل سازم جان بدرگاهت نثار دیده برخوان عطایت تا ابد دارم چو مور زانکه میباشد ترا صدها سلیمان ریزه خوار نعمتی خوشتر چه باشد از ثنای چون توئی فخر این نعمت مرا بس در بر خرد و کبار هر کجا مدح ترا گویم من از صدق و صفا فرش آن محضر شود بال ملایک ز افتخار منکر مدح تو و طبع مرا خواهم ز حق بی سئوال و بی جواب اندر جزا در قعر نار در صف محشر که هر کس بر کسی دارد امید من امیدم بر تو باشد با دو چشم اشکبار چون سمندر ز آتش غم سوخت در جهان ز ابر رحمت از عنایت بر سرش لختی ببار.
امام هادی (ع) با آن که داشت زهر جفا را به ساغرش دیگر نخورد نیزه ی اعدا به پیکرش گر جان رسید بر لبش از کینه ی عدو دیگر نخورد خنجرِ دشمن به حنجرش وقتِ وداع گرچه پسر را بِبَر کشید دیگر ندید لاله ی در خون شناورش گر جان سپرد در برِ فرزند خود پدر بر نِیْ نرفت رأسِ مطهر برابرش با آن که سوخت از شرر زهرِ کین دلش در بر نبود غنچه ی خونینِ پرپرش گیرم گذاشت صورتِ خود را بروی خاک گلگون نگشت چهره ی پاک و منوّرش گیرم که بود یکّه و تنها به حُجره اش دیگر نبود طشتی و رأسِ مطهّرش گیرم که بود در غم و غربت مکانِ او سیلی نخورد بر رخِ گلگونِ دخترش گر بوده است خانه ی او در محاصره دیگر نخورد سنگِ جفایی به شهپرش از پا فتاد گرچه به غربت ز زهرِ کین دشمن نداد زخمِ زبانی به خواهرش با آن که سوخت "یاسرِ" غمدیده زین عزا دارد ز شوق عرضِ ارادت به محضرش. تاری "یاسر"