eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
32.5هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3هزار ویدیو
321 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه با متن درکانال ما خوش آمدین🌹 مدیریت👇 @khadeem110 @majmaozakerine #کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cbd84607cac لینک گروه 👆
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سخنران : آیت الله ◾️غربت امام صادق (ع)..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️حدیث روز☀️ 🌹امام صادق علیه السلام: 🔸إذا سَبَّبَ اللّهُ عز و جل لِعَبدٍ الرِّزقَ في أرضٍ، جَعَلَ لَهُ فيها حاجَةً. هر گاه خداوند براى بنده اى، در زمين روزى اى نهاده باشد، او را بدان نيازمند مى‌كند. 📚من لا يحضره الفقيه، ج ٢، ص ٢٦٥.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت آقا شیخ الائمه امام جعفر صادق علیه السلام را تسلیت عرض می نماییم🏴🏴🏴 دکترحاج میثم مطیعی جان امام صادق ما...🏴
و توسل ویژۀ شهادت حضرتِ امام صادق علیه السلام به نفسِ استاد شیخ حسین انصاریان ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ما که امروز نبودیم‌ مدینه ، امروزی که میگم یعنی هزار و چهارصد سالِ پیش .. اگه بودیم خب میرفتیم تو حیاط خانۀ امام صادق علیه السلام می ایستادیم ، گریه میکردیم ، میدیدم موسی ابن جعفر با برادرش بدنِ حضرتُ دارن میارن برا غسل دادن .. گریه میکردیم یقیناً تحملش رو نداشتیم اماممون رو کشته بودن ، بدنشُ میدیدم ، میدیدیم هیچ زخمی هم نداره آثاری هم از زهر در پوست بدن نیست ، ولی دلمون می سوخت ناراحت بودیم ، قلبمون آتش می گرفت .. گریه مون اون وقت بیشتر میشد که بدن رو کفن میکردن دیگه میخواستن از چشم ها دور بکنند ؛ دنبالِ جنازه میومدیم قبرستانِ بقیع میدیدم موسی ابن جعفر خودش رفت تو قبر .. بدنِ بابا رو خواباند رو به قبله .. بندِ کفنُ باز کرد صورت رو خاک گذاشت بنی هاشم و فرزندانِ دیگه اومدن زیرِ بغلِ موسی ابن جعفرُ گرفتن از قبر آوردن بیرون ؛ اینجا یه پسر پدرُ دفن کرد .. مردم طاقت نیاوردن بزارن پسر بمونه کنار قبر گفتن این داغ دیده ست نباید بدنِ بابا رو ببینه .. قبرُ پوشاندن و بستنُ موسی ابن جعفرُ آوردن خانه . طبیعیِ زیرِ بغلِ داغ دیده رو بگیرن ، طبیعیِ داغ دیده رو تسلیت بدن .. اینجا پسر کنار بدنِ بابا بود کربلا برادر کنارِ بدنِ برادر بود .. قبر هم نبود ، اجازه ی دفن هم نمیدادن ، یعنی حتی لشگر یزید حق دفن کردنِ قمرِ بنی هاشمُ از ابی عبدالله صلب کرده بود .. با بدنی روبرو شد که فرق شکافته بود .. دست راست و چپ از بدن جدا شده بود .. فرقِ شکافته رو ، رویِ دامن گذاشت .. دیده بگشا که طبیبت سرِ بالین آمد دیده بگشا که حسین با دلِ غمگین آمد @majmaozakerine
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🌴شیعیانی که محبوب امام صادق علیه السلام هستند علیه السلام ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈ @majmaozakerine
◼️ امام صادق، چهار هزار شاگرد داشت ولی برای قیام، هفده یار هم نداشت... و تو ای صاحب الزمان در میان این همه مدعی چقدر تنهایی 🏴 شهادت امام صادق علیه السلام بر تمام شیعیان و محبین حضرت تسلیت باد
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔳 (ع) 🌴گرچه در خاک رفت پیکر تو 🌴دیگر از تن جدا نشد سر تو 🎤 👌بسیار دلنشین @majmaozakerine
■شهادت امام جعفرصادق (ع) تسلیت■ ✅ امام صادق علیه السلام در آخرین لحظات حیات که مرگ را نزدیک دیدند، دستور دادند که تمام خانواده و خویشان بر بالینش جمع شوند و پس از آنکه همه در کنار امام حاضر شدند ، چشم باز کرد و به صورت تک تک آنها نظر افکند و فرمودند: «اِنَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَلاةِ» شفاعت ما شامل کسی نمی شود که نمازش را سبک بشمارد. ❶ هرگز از دین و معتقدات مردم جستجو مکن که بدون دوست خواهی ماند. ⇦وسائل الشیعه ج۱۲ ص۸۶ ❷ محبوب ترین برادرانم نزد من کسی است که عیب های مرا نزد من هدیه آورد. ⇦اصول کافی ج۳ ص۴۵۲ ❸ هرکس به پدر و مادر خود با نگاه خشمگین و دشمنی نگاه کند در حالیکه آن دو به او ظلم کرده باشند، خداوند نمازش را قبول نکند ⇦وسائل الشیعه ج۲۱ ص ۵۰۱ ❹ خداوند بندگانش را به چیزی سخت تر از خرج کردن پول آزمایش نکرده است. ⇦خصال ج۱ ص۸ ❺ کسی که هنگام صبح صدقه بدهد، خداوند نحوست و شومی آن روز را از او دور مےکند. 📚مکارم الاخلاق ص۲۴۳ 📚احادیث الطلاب ص۷۱۲ تا ۷۲۷ @majmaozakerine
ای رتبه ات فراتراز ادراک ازعقول آیینه ی بصیرت چشمت جهان شمول حلم توبی نهایت و علم تو لایزول یاکاشف الحقایق ویا جامع الاصول کوچکترم ازآنکه بخواهم بخوانمت یا برترین سروده ی عالم بدانمت علم اصول و علم قرائت ازآن توست تفسیر و فقه پله ای ازنردبان توست علم نجوم در رصد کهکشان توست راز علوم کل جهان برزبان توست شیخ الائمه هستی و دریای بی کران ای باقرالعلوم ترین صادق جهان مردان سرزمین تو عاشق نبوده اند در باب عشق با تو موافق نبوده اند چون آشنا به کُنه حقایق نبوده اند در پیشگاه درس تو صادق نبوده اند تو درعلوم عقلی و نقلی سرآمدی تا روز حشر صادق آل محمدی حکام جور خلوتتان را به هم زدند گردونه ی زمین و زمان را به هم زدند سرچشمه های اشک روان را به هم زدند باکشتن تو نظم جهان را به هم زدند ای جای پای غربت تو در دل بقیع هرکس که گشت دور تو گردید مستطیع @majmaozakerine
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر روضه تو روضه مادر دارد آتش خانه تو خاطره از در دارد مثل آنروز در خانه پر از هیزم شد ناله اهل حرم بین هیاهو گم شد تا که درسوخت عجب سوختن در دیدی ناله ها را که شنیدی به خودت لرزیدی سر بی عمامه پای برهنه محزون میدویدی پی مرکب به چه حالی دلخون پای پر آبله داری جگر سوخته ای چشم امید دلت را بخدا دوخته ای نیمه شب در بر منصور عرق میریزی در بر آئینه ای کور عرق میریزی نامسلمان به دلش کینه حیدر را داشت به علی تهمت زد حجب و حیا را بر داشت نام زیبای علی آمد و چشمت تر شد یادت آمد که چگونه گل او پر پرشد مادرت خورد زمین و کمرش درد گرفت آخرش حق علی را او ز نامرد گرفت منزلت چشم به راهند شما دیر نکنی همسرت پیر شده بیشترش پیر نکنی ،،،،،،،، مداح اهل بیت آقای محمد حاجیان
متن روضه امام صادق علیه السلام یه مدینه یه بقیعه یه امامی كه حرم نداره گریه كن ها سینه زن ها كسی نیست تا  روی قبرش یه دونه شمع بذاره امون ای دل،امون ای دل،امون از غریبی ان شاءالله خدا قسمت و روزیتون كنه،اما من یه توصیه به خیلی از دوست ها و رفقا دارم، اگه مدینه قسمتت شد،دعا كنید روز برسید مدینه،كسی كه نیمه های شب می رسه مدینه، بذار برات توصیفش كنم اون دل شب چه خبره،اون هایی كه نرفتن ،همچین كه اتوبوس وارد شهر مدینه شد،از دور قبة الخضراء رسول خدا پیداست، همه بلند می شن دست رو سینه میذارن،السلام علیك یا رسول الله،هنوز سلام گفتن زائر تموم نشده، همه دارن یه جوری نگاه میكنن،دارن دنبال یه گمشده میگردن،دنبال چی میگردی زائر مدینه؟میگن داریم ببینیم بقیع پیدا میشه یا نه،باید بگیم خیلی نگرد،تو همه ی مدینه یه جا تاریكه،اونم بقیعه، می خوام بیام مدینه كنج بقیع خیمه ی غم بپا كنم من زانو بغل بگیرم تنگ غروب مادرم رو صدا كنم من ای مهربونم،تازه جوونم مجلس امام صادق علیه السلام ناخداگاه میره به سمت روضه ی مادرش، خود امام صادق این طور بوده،ما پیرو این آقاییم، مگه نگفت: شیعتنا خلقو من فاضل طینتنا ،مگه ما از زیادی گل اونها نیستیم،مگه نگفت: عجنوا به ماء محبتنا ،خود امام صادق این جوری بود، اومد پیش حضرت نشست،حضرت فرمودند،نبودید چند وقت ،سر درس غیبت داشتی،گفت:آقا جان اولاد دار شدم،دستم بند بود،حضرت گفت:خدا چی بهت داده،گفت:آقا جان دختر دار شدم،حضرت فرمود:خدا رحمتش رو بر تو نازل كرده،اسم دخترت رو چی گذاشتی؟خوشحال با غرور گفت:آقا چه اسمی بهتر از اسم مادر شما زهرا،تا گفت:اسمش رو فاطمه گذاشتم، دیدن حضرت رفت تو هم،ناراحت شد،گریه كرد،گفت:آقا چرا گریه میكنی،من حرف بدی نزدم، آقا فرمود:مواظب باش بهش بی احترامی نكنی. خود امام صادق فرمود:خدا رحمت كنه شیعه ای كه برای مادر ما بلند گریه كنه،من دوجمله روضه بخونم حرفم تمام،خونه رو آتیش زدن،نیمه ی شب،عموم روایات میگن، حدود هفتاد سال سن حضرت بوده، به ابوالائمه به شیخ الائمه معروف بوده، من یه سئوال میكنم ازت،یه پیرمرد تو خیابون ببینی،حتی اگه نسبت هم نداشته باشی،همچین كه ببینی كه موی سفید داره احترامش میكنی،می ری دستش رو میگیری از خیابون ردش میكنی،مراقبشی،امام صادق ما،امامی كه با اون سن بالا ،نمی دونم چه جوری بگم،همین یه جمله میكشه،نانجیب خودش سوار بر اسب،امام رو پا برهنه و پیاده تو كوچه های مدینه،نذاشت امام لباس بپوشه،بدون عمامه، آی شیعه ها ،امام تون رو با سر برهنه از خونه بردن،میان در خونه ات ببرنت،مراعات میكنی میگی زن و بچه ات نفهمن،بردن امام رو به قصر اون ملعون بی حیا،همه شنیدید سه بار منصور بی حیا شمشیر بلند كرد،اما هر سه باز شمشیرش رو انداخت زمین،وقتی ازش سئوال كردن چرا نزدی،چرا كار رو تموم نكردی، گفت:هر سه بار پیغمبر رو دیدم،ایستاده جلوم غضب كرده میگه بنداز شمشیرت رو،به دست و پای امام صادق افتاد،به آقا گفت:هرحاجتی داری،از من طلب كن،پیغمبر یه جوری من رو نگاه كرده من میترسم،گفت:من از تو هیچ چیز نمی خوام،فقط من رو زود برگردون به خونم،آخه زن و بچه ام وحشت كردن،الان منتظر من هستن،آدم حواسش به زن و بچه خودشه،ببرمت كربلا،قربون اون حسینی برم،كه تو گودال افتاده بود،دید دارن به خیمه هاش حمله میكنن،حسین.......یه تكیه به نیزه داد صدا زد آی نامردها،اگه دین ندارید،لااقل آزاده باشید،هنوز حسین زنده است،بیایید كار حسین رو تموم كنید،آی حسین.... قاتل حیا كن چشم مولا نیمه باز است مهلت بده این آخرین راز و نیازاست نامحرمان را دور سازید ای ملائك یه بانوی قامت خمیده در نماز است آی حسین....... ن روضه ی امام جعفر صادق علیه السلام-مرحوم كافی منصور دستور داد: بروید امام جعفر صادق(ع) را بیاورید. جوان رذلی که اسمش محمد بود شبانه نردبان گذاشت و از روی دیوار بی خبر آمد بالای بام و از آنجا به صحن خانه نگاه کرد، دید امام صادق دارد نماز می خواند. جوان پایین آمد و بعد از آنکه نماز آقا تمام شد به آقا گفت: آقا من مأمورم شما را ببرم. فرمود: مانعی ندارد. پس بگذار من به اتاق بروم و لباس بپوشم. گفت: نمی شود آقا. هر چه آقا اصرار کرد این جوان بی ادب قبول نکرد. با آن وضعیت از خانه بیرون آمدند. این پسر رذل سوار بر استر شد امام صادق(ع) پیرمرد هم پیاده به راه افتاد. این جوان هی استر را تند می راند. محمد بن ربیع می گوید: یک وقت نگاه کردم دیدم از بس آقا دویده نفسهایش به شمارش افتاده. دلم سوخت. عنان استرم را کشیدم و استر را نگه داشتم. پایین آمدم و گفتم: جعفر بن محمد! تو هم سوار شو! آقا سوار شد. رسیدیم به کاخ. ربیع پدر محمد جلو آمد و سلام کرد. گفت: آقا عذر می خوام. می دانید مأمورم و معذورم. آقا فرمود: اجازه می دهید من دو رکعت ناز بخوانم؟ گفت: بفرمایید. حضرت کناری ایستاد و دو رکعت نماز خواند. ربیع می گوید: دیدم بعد از نماز، دستهایش را بلند کرد طرف
آسمان و لبهای مقدسش آهسته آهسته می جنبید. اما نمی دانم چه می گفت. زمزمه های آقا تمام شد. فرمود: ربیع! می خواهی مرا ببری ببر. ربیع می گوید: آستین آقا را گرفتم و داخل کاخ آوردم. تا چشم منصور دوانقی به قیافه امام صادق(ع) افتاد، آنقدر به ایشان توهین کرد که حد نداشت. امام صادق(ع) با سر بدون عمامه، با بدن بدون عبا و قبا، با پای برهنه ایستاده بود و این نانجیب هر چه از دهانش بیرون می آمد به آقا گفت.آقا هم سرشان را پایین انداخته بودند. یک وقت منصور دست به قبضه شمشیرش برد و به اندازه یک وجب شمشیر را بیرون کشید. ربیع می گوید: ای داد! الان اقا را می کشد. یک وقت دیدم منصور شمشیرش را غلاف کرد. مقداری فکر کرد باز به اندازه دو وجب شمشیر را بیرون کشید. گفتم الان آقا را می کشد. باز دیدم شمشیر را غلاف کرد. یک وقت دیدم تمام شمشیر را بیرون کشید. به خودم گفتم : به خدا قسم اگر شمشیر را به من بدهد و بگوید:امام صادق را بکش اول خودش را می کشم. هر طور می خواهد بشود. یک وقت دیدم تمام شمشیر را غلاف کرد و از تختش پایین آمد. امام صادق(ع) را بغل کرد و بوسید. آقا را برد جای خودش نشاندو عذر خواهی کرد. گفت: آقا معذرت می خواهم سوءتفاهمی شده بود آقا! خواهش می کنم برگردید. منصور گفت: ربیع! اسب مخصوص خودم را بیاور. آقا را رساندم به خانه و برگشتم. آمدم به منصور گفتم: بیرون کشیدن آقا با این وضع و شمشیر کشیدن و با عزت آقا را به خانه رساندن به هم جور در نمیآید. منصور گفت: ربیع! به خدا قسم می خواستم امشب جعفر را بکشم. تا دست به قبضه شمشیر بردم،یک وقت دیدم پیغمبر(ص) استین هایش را بالا زده و جلو آمد. یک شمشیر هم در دستش بود آن را بلند کرد و فرمود: آی منصور! به خدا خودت و قصرت را از بین می برم اگر یک مو از سر پسرم جعفر کم شود. من ترسیدم و شمشیرم را غلاف کردم. با خودم گفتم: شاید خیالاتی شده ام. بار دیگر به اندازه دو وجب شمشیرم را از غلاف بیرون کشیدم. دیدم پیغمبر(ص) نزدیکتر آمد و فرمود: منصور! وهم و خیال است؟ تو را از بین ببرم؟ ترسیدم و شمشیر را غلاف کردم. باز دفعه سوم به خودم تلقین کردم شاید وهم و خیال است. این دفعه همه شمشیر را بیرون کشیدم. دیدم پیغمبر(ص) پایش را گذاشت روی پله اول منبر و فرمود: می خواهی تو را از بین ببرم؟ باورم شد. شمشیر را غلاف کردم و به احترام آقا را بر گرداندم. می دانم الان دلهایتان دارد بهانه می گیرد. بگویم؟ می گویم: یا رسول الله! ای کاش یک سری هم به کربلا می آمدی. یا رسول الله ای کاش  یک سری هم به گودال قتلگاه می زدی. رسول خدا! اگر شما نیامدید زینب(س) آمد. زینب(س) با یک عده زن و بچه آمد. یک عده زنهای داغ دیده آمدند. ای خدا! بالای بلندی رسید. دید لشکر دور حسین(ع) را محاصره کرده است. شمشیر دار با شمشیر می زند، نیزه دار با نیزه می زند. عصا دار با عصا می زند. آنهایی هم که حربه ای نداشتند آنقدر سنگ به بدن مقدس ابی عبدالله زدند.     لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.