eitaa logo
کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
37.6هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3هزار ویدیو
342 فایل
﷽ جدیدترین اشعار،نوحه وروضه بامتن درکانال ما خوش آمدید مدیریت👇 @khadeem110 @majmaozakerine لینک کانال مطالب کانال #صدقه_جاریه می‌باشد https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cbd84607cac لینک گروه 👆
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ چگونه شکر بگویم که زنده ماندم من به ماه روضه ی تو خویش را رساندم من چگونه شکر بگویم اجل امانم داد که باز چشم تر من به بیرقت افتاد چه قدر شور دلم زد به ماه غم نرسم به زیرسایه این بیرق و علم نرسم به شوق این دهه ی شور وماتمت آقا تمام سال شمردم همه نفس ها را چگونه شکر بگویم که باز گریانم شبیه زلف پریشان تو پریشانم تمام ترس من این بود با دلی حیران شب رقیه نباشم میان گریه کنان امان دهید خودم بین روضه میمیرم شب ششم جگرم را به دست میگیرم برای روضه هفتم چه نذرها کردم که لای لای بخوانم به دور او گردم سپرده ام به دو دستم کند گریبان چاک برای آن همه اکبر که اوفتاده به خاک میان روضه سقا که جان به لب آید شبیه دخترکان تو لطمه خواهم زد به چشم گفته ام از اشک پر کند مشکی مگر ز شرم نریزد دگر عمو اشکی شب دهم نفسم را دگر نمی خواهم برای شام عزایت سحر نمیخواهم تمام حاجتم این است تا که ظهر دهم جنازه ام برود روی دوش این مردم همان زمان که سماوات بر زمین افتاد بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد میان خیل شغالان فتاد چون شیری یکی به نیزه زد و دیگری به شمشیری همه زدندو سپس شمر آمد و خنجر نشست روی ورق های مصحف پرپر برید سر زتنت با دوازده ضربه جداشد آخر سر عرش از تن کعبه
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ آمد دوباره لحظه هایِ بی قراری عطرِ محرم در جهان گردیده جاری در خون شکوفا گشته گلهای بهاری شد رنگ و روی آسمان چون گُل. اناری از چشمهای عاشقان باریده باران اینجا چراغی روشن است ای بیقراران! اینجا چراغی روشن است از مشرقِ دل نورِ حضورش می رود منزل به منزل گاهی چو خورشید است در آن سوی ساحل گاهی شکوفا می شود از چوبِ مَحمل از چشمهای عاشقان باریده باران اینجا چراغی روشن است ای بیقراران! اینجا زمین ِ کربلا، روزِ عظیم است شورِ حسینی هر کجا چونان نسیم است باید بداند هرکسی اهلِ نعیم است ردِ عبورِ خون ، صراطِ مستقیم است از چشمهای عاشقان باریده باران اینجا چراغی روشن است ای بیقراران!
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را از گلوی بغض هایم باز کردم گریه را مثل یک مادر که فرزندش زدستش می رود اقتدا کردم به او ابراز کردم گریه را این سیاهی های هیئت چادر خاکی او است با غم پنهانی اش همراز کردم گریه را تا که از ذکر غریب مادر افتادم ز پا با نگاه او پر پرواز کردم گریه را سایه ای را بر سرم حس می کنم در روضه ها در پناه فاطمه آغاز کردم گریه را گفته اند , اذن دخول ماه غم یا فاطمه است روزی اشک محرم های ما با فاطمه است شال غم بر روی دوشم پیرهن مشکی به تن آرزو دارم شود این جامه بر جسمم کفن محتشم دم می دهد باز این چه شور و ماتم است گویی آویزان شده از عرش کهنه پیرهن تا که از خانه به قصد روضه بیرون می زنم حیدر کرار می آید به استقبال من فاطمه پایین مجلس مینشیند پیش در می نشاند صدر مجلس گریه کن ها را حسن خواهرش هم روضه می خواند برادر کاش کاش وقت بوسه از گلو میرفت جانم از بدن بوسه ای کردم گلویت را نبرد تیغ ها غافل از اینکه تو آخر می شوی ذبح از قفا
بسم الله الرحمن الرحيم ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم در چَشم ها دو چِشمه ی زمزم گذاشتیم قطعاً دعای فاطمه پشت و پناه ماست وقتی دم حسینیه پرچم گذاشتیم ما ارث گریه از پدر خویش برده ایم پا جای پای حضرت آدم گذاشتیم این اشک ها برای تو باشد ، حسین جان شاید به روی زخم تو مرهم گذاشتیم تفسیر روضه هاست ، حروف مقطعه جان را میان سوره ی مریم گذاشتیم خیلی حسین زحمت مارا کشیده ای خیلی برای روضه ی تو کم گذاشتیم یک عمر دم حسن شده و بازدم حسین این عشق را به سینه دمادم گذاشتیم یک اربعین زیارت مارا ردیف کن ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم
رسیده آخر ذی الحجه و غمم غم توست غمم عزای تو، خونِ دل تو، ماتم توست کتیبه ها همه نام تو را به لب دارند تمام شهر عزادار اسم اعظم توست تمام شهر لباس سیاه کرده به تن تمام شهر حسینیه ی مجسم توست به هرکجا که در این ازدحام می نگرم صدای سوخته ی روضه ی دمادم توست دل مرا بپذیر ای غم تو عالم‌گیر که عالمی هم اگر هست عالم غم توست قسم به موی پریشانِ نی سوارِ سرت که نظم شعر من از موی نامنظم توست به اشکِ جاریِ تقویم ها چکار مرا؟؟ برای من همه ی روزها محرم توست... شاعر: @majmaozakerine
🏴 🏴 🏴 دوباره عطر محبت وزید بسم الله دوباره ماه محرم رسید بسم الله سرآمد عاقبت این انتظار یک ساله به اذن حضرت شاه شهید بسم الله اگر که آمده ای روسیاه و شرمنده میان روضه شوی رو سفید، بسم الله به اشک، دیدهٔ مهدی ندیده را تر کن اگر که آمده ای با امید بسم الله بیا که روضه مجال دوباره نو شدن است عزیز فاطمه درهم خرید بسم الله ... رسید قافله عاشقان به کرب و بلا پر از ستاره و سرو رشید بسم الله همین که خواند به لب آیه های استرجاع صدای گریه گل را شنید بسم الله ندیده عالم از این داغ، داغ سنگین تر نگفت، آنکه سرش را برید، بسم الله شاعر: @majmaozakerine
سنگین تر از غمت آقا رو دلامون که داغی نیست این که میام تو هیأتِت میدونم ، اتفاقی نیست از رویِ هر چی برداریم کم می شه جز همین غمت برکتِ زندگیم شده گریه یِ تو محرمت وقتی غم عشق تو هست دیگه مگه غمی دارم؟! سایه ات و از سرم نگیر نوکرتم تا جون دارم کاش که تموم زندگیم خرج عزای تو بشه از نون شب واجب تره خرج که برای تو باشه بساط خونه تکونی تو دلِ هیئتا جوره گرد و غبار دلارو گریه بَراتو می شوره حرفِ غریبیت که میشه ابر بهار میشم برات حالا می فهمم که چرا شدی قتیلُ العبرات گریه برا تو یاحسین مایه یِ آرامشمه این که واسه تو بمیرم بزرگترین، خواهشمه تو قیامت خوشحاله اون... چشی که واسه تو تَره چشمای بارونی تَرو فاطمه... بهتر میخره نسیم رحمت... میاد از حوالیِ هوای تو زده دوباره به سرم هوایِ کربلای تو شاعر:
اشعار سرخ دل‌شکنش را بیاورید دم‌نوحه‌های سینه‌زنش را بیاورید دارد صدای قافله از دور می‌رسد اسپندِ وقتِ آمدنش را بیاورید بعد از کتیبه‌های حسینیه زودتر سینیِ چای‌ریختنش را بیاورید دادم لباس مشکی خود را به مادرم آری بساط دوختنش را بیاورید دلشوره‌های خواهر او بیشتر شده اسباب غم‌نداشتنش را بیاورید دارد به قتلگاه چه نزدیک می‌شود زینب! رباب! پیرهنش را بیاورید ** حالا رسیده عصر دهم، گفت خواهرش: اموال غارتیِ تنش را بیاورید ✍
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 🏴 با ذکر یاحسین دمادم گریستم یک سال در فراقِ محرّم ‌گریستم با گریه بر تو، توبه‌ی آدم قبول شد من هم شبیه حضرت آدم گریستم بارِ گناه، برکتِ چشم مرا گرفت شرمنده در مصیبت تو کم گریستم شکر خدا که چشم و سرم وقف روضه شد هم بر سرم ‌زدم ز غمت، هم گریستم مُردم به پای خط به خطِ مقتلت حسین از بس که با "لُهوف و مُقَرّم" گریستم حجت‌الاسلام ❤️ 🥀
؛ ده روز دیگر گریه‌ی ما فرق دارد ده روز دیگر روضه اما فرق دارد ده روز دیگر ماجراها فرق کرده ده روز دیگر قصه‌ی ما فرق کرده ده روز دیگر نه حبیبی، نه زهیری ده روز دیگر نه سعید و نه بریری ده روز دیگر خواهرش در اضطراب است ده روز دیگر در حرم قحطی آب است ده روز دیگر در تب و تاب است زینب ده روز دیگر، دور از ارباب است زینب ده روز دیگر این حرم سقا ندارد ده روز دیگر دختری بابا ندارد ده روز دیگر اکبرِ لیلا نمانده ده روز دیگر قاسمِ زیبا نمانده ده روز دیگر مادری در التهاب است خیمه به خیمه در پی یک جرعه آب است ده روز دیگر زینِ اسبی واژگون است سالار زینب پیکرش در خاک و خون است ده روز دیگر راهی گودال گشته ده روز دیگر پیکرش پامال گشته ده روز دیگر روی سینه می‌نشیند از روی تل هم خواهرش زینب ببیند ده روز دیگر صورتش بر خاک صحراست ده روز دیگر رأس او بالای نی‌هاست ده روز دیگر خواهرش ماتم گرفته ده روز دیگر زیر نعل تازه رفته ده روز دیگر روی پیکر سر ندارد ای وای من ... انگشت و انگشتر ندارد ✍
صیحه‌ای فاطمه زد، شیونِ عالم برخاست خیمه از اشک زد و بیرقِ ماتم برخاست بازهم پیرهن خونی‌اش آویخته شد مادرش ناله زد و دادِ محرم برخاست مُشتی از تربتِ گودال به سر ریخت حسن از لب فاطمه تا «وای حسینم» برخاست نذریِ هرشبِ ما جور شد از لطفِ کریم دَم حسن داد اگر، ذکرِ دمادم برخاست آستان بوسیِ هر تکیه مقامی‌ست شریف هرکه زد بوسه بر این خاکِ معظم برخاست دَم کشیده است،  نشستم به بساط چایی که به پیشش به ادب چشمه‌ی زمزم برخاست رحمتِ واسعه‌ای زیر پرش ما را بُرد تا حسین از جگرِ مردمِ عالم  برخاست روضه‌ی کرببلا مجلس اجدادی ماست بینِ این روضه نشست آدم و  آدم برخاست به فدای غمِ او که نفَسِ عاشقی است هرکه این عشق چشید از جگرش غم برخاست ** آی ای قوم ببینید هنوز عریان است ضجه‌ی خواهری از یک تَنِ درهم برخاست... ✍
مهمان دم در است، فقط جایمان کم است شکر خدا بساط ضیافت فراهم است این سو که استکان و سماور گذاشتیم موکب زدیم و از سرِ شب چایمان دم است آن سو کتیبه‌ای است که رویش نوشته است: باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ هرکس که آمده است به اینجا خوش آمده خوب و بد و فقیر و غنی نیست، دَر هَم است باید لباس خوب خودم را به تن کنم این بهترین لباس، سیاه محرم است... ✍
از سرِ شب، غربت و دلشوره‌ام بسیار شد غصه‌ی یک عمر، بین سینه‌ام انبار شد خواب بودم، غافل از احوال خود، تا ناگهان با صدای ناله‌ای محزون، دلم بیدار شد ناله می‌فرمود: یا عَطشان... بُنیَّ یاحسین از همین ناله، دو چشم عرشیان خونبار شد چشم وا کردم لباسی غرق خون دیدم به عرش تا نظر کردم بر آن، از گریه چشمم تار شد آی نوکرها میان سجده، شکر حق کنید باز هم ایام خوبِ نوکری تکرار شد پیرهن مشکیِ ما تعظیم راه کربلاست علتش این است در چشمانِ دشمن، خار شد نام شیرینت، رسولِ ترک می‌سازد حسین گفت هرکس یا حسین، از معصیت بیزار شد نذر کردم یک دهه فارغ شوم از غیر تو شاید آخر چشمِ کورم لایق دیدار شد حضرت سلطان سفارش کرده، فَابک لِلحسین ابر چشمانم برای روضه‌ات پربار شد سنگ از روزی که آمد خورد بر پیشانی‌ات استعاره از دل بی رحم و بی افسار شد ** راستی آقا خبر داری سفیرت تشنه است؟ مسلمِ مظلوم، آواره سرِ بازار شد ظهر پشت مسلمت یک شهر بیرون آمدند وقتِ مغرب بین کوفه، بی کس و بی یار شد ✍
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
... یاصاحب الزّمان،شد ایام غم آقا روضه بخوان، آمد محرم صاحب عزایی آقا کجایی یاصاحب الزّمان آجرک الله... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ از داغ ِ جدّ تو، شد عالم گریان پیراهنش شده،در عرش آویزان ماه عزا شد ندبه به پا شد یاصاحب الزّمان آجرک الله... ▪️▪️▪️▪️▪️ پیراهن مشکیست بر تن خاتم دلهای اولیا شد غرق ماتم لب با شور وشین گوید یاحسین یاصاحب الزّمان آجرک الله... ▪️▪️▪️▪️▪️ می بارد جای اشک،خون از هر دیده حَیَّ عَلَی العزا ، در عرش پیچیده غریب زهرا رود کربلا یاصاحب الزّمان آجرک الله... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ راهی ِ کربلا گشته ثارلله گویا که می رود سمت قتلگاه او می دهد جان با کام عطشان یاصاحب الزّمان آجرک الله... ▪️▪️▪️▪️▪️ یک طفل رضیع است در کاروانش دل برده از همه،جان به قربانش با تیر سه پَر گردد خون جگر یاصاحب الزّمان آجرک الله... ▪️▪️▪️▪️▪️ این کاروان دارد،رقیّه سادات ندارد طاقت ِ ظلم وجنایات می گردد نیلی از ضرب سیلی یاصاحب الزّمان آجرک الله.... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ دارد این قافله،علی اکبر مؤذن حرم ،شبه پیغمبر گردد او پرپر صدپاره پیکر یاصاحب الزّمان آجرک الله..... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) ➖➖➖➖➖
... یاصاحب الزّمان،شد ایام غم آقا روضه بخوان، آمد محرم صاحب عزایی آقا کجایی یاصاحب الزّمان آجرک الله... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ از داغ ِ جدّ تو، شد عالم گریان پیراهنش شده،در عرش آویزان ماه عزا شد ندبه به پا شد یاصاحب الزّمان آجرک الله... ▪️▪️▪️▪️▪️ پیراهن مشکیست بر تن خاتم دلهای اولیا شد غرق ماتم لب با شور وشین گوید یاحسین یاصاحب الزّمان آجرک الله... ▪️▪️▪️▪️▪️ می بارد جای اشک،خون از هر دیده حَیَّ عَلَی العزا ، در عرش پیچیده غریب زهرا رود کربلا یاصاحب الزّمان آجرک الله... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ راهی ِ کربلا گشته ثارلله گویا که می رود سمت قتلگاه او می دهد جان با کام عطشان یاصاحب الزّمان آجرک الله... ▪️▪️▪️▪️▪️ یک طفل رضیع است در کاروانش دل برده از همه،جان به قربانش با تیر سه پَر گردد خون جگر یاصاحب الزّمان آجرک الله... ▪️▪️▪️▪️▪️ این کاروان دارد،رقیّه سادات ندارد طاقت ِ ظلم وجنایات می گردد نیلی از ضرب سیلی یاصاحب الزّمان آجرک الله.... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️ دارد این قافله،علی اکبر مؤذن حرم ،شبه پیغمبر گردد او پرپر صدپاره پیکر یاصاحب الزّمان آجرک الله..... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) ➖➖➖➖➖
؛ ده روز دیگر گریه‌ی ما فرق دارد ده روز دیگر روضه اما فرق دارد ده روز دیگر ماجراها فرق کرده ده روز دیگر قصه‌ی ما فرق کرده ده روز دیگر نه حبیبی، نه زهیری ده روز دیگر نه سعید و نه بریری ده روز دیگر خواهرش در اضطراب است ده روز دیگر در حرم قحطی آب است ده روز دیگر در تب و تاب است زینب ده روز دیگر، دور از ارباب است زینب ده روز دیگر این حرم سقا ندارد ده روز دیگر دختری بابا ندارد ده روز دیگر اکبرِ لیلا نمانده ده روز دیگر قاسمِ زیبا نمانده ده روز دیگر مادری در التهاب است خیمه به خیمه در پی یک جرعه آب است ده روز دیگر زینِ اسبی واژگون است سالار زینب پیکرش در خاک و خون است ده روز دیگر راهی گودال گشته ده روز دیگر پیکرش پامال گشته ده روز دیگر روی سینه می‌نشیند از روی تل هم خواهرش زینب ببیند ده روز دیگر صورتش بر خاک صحراست ده روز دیگر رأس او بالای نی‌هاست ده روز دیگر خواهرش ماتم گرفته ده روز دیگر زیر نعل تازه رفته ده روز دیگر روی پیکر سر ندارد ای وای من ... انگشت و انگشتر ندارد ✍
صیحه‌ای فاطمه زد، شیونِ عالم برخاست خیمه از اشک زد و بیرقِ ماتم برخاست بازهم پیرهن خونی‌اش آویخته شد مادرش ناله زد و دادِ محرم برخاست مُشتی از تربتِ گودال به سر ریخت حسن از لب فاطمه تا «وای حسینم» برخاست نذریِ هرشبِ ما جور شد از لطفِ کریم دَم حسن داد اگر، ذکرِ دمادم برخاست آستان بوسیِ هر تکیه مقامی‌ست شریف هرکه زد بوسه بر این خاکِ معظم برخاست دَم کشیده است،  نشستم به بساط چایی که به پیشش به ادب چشمه‌ی زمزم برخاست رحمتِ واسعه‌ای زیر پرش ما را بُرد تا حسین از جگرِ مردمِ عالم  برخاست روضه‌ی کرببلا مجلس اجدادی ماست بینِ این روضه نشست آدم و  آدم برخاست به فدای غمِ او که نفَسِ عاشقی است هرکه این عشق چشید از جگرش غم برخاست ** آی ای قوم ببینید هنوز عریان است ضجه‌ی خواهری از یک تَنِ درهم برخاست... ✍
مهمان دم در است، فقط جایمان کم است شکر خدا بساط ضیافت فراهم است این سو که استکان و سماور گذاشتیم موکب زدیم و از سرِ شب چایمان دم است آن سو کتیبه‌ای است که رویش نوشته است: باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ هرکس که آمده است به اینجا خوش آمده خوب و بد و فقیر و غنی نیست، دَر هَم است باید لباس خوب خودم را به تن کنم این بهترین لباس، سیاه محرم است... ✍
نی، ناله کرد و باز ترنّم، شروع شد فصلِ هبوطِ آدم و گندم، شروع شد دریای بی‌کران شهادت، که موج زد طوفان نوح بود و تلاطم شروع شد از بِرکهٔ غدیر، مُحرّم طلوع کرد سرمستی حبیب هم از خُم شروع شد باران اشک شیفتگان غم حسین «تا گفتم: اَلسَّلامُ عَلیکُم شروع شد» روح دعا، به نام اباالفضل چون رسید غوغایی از توسّلِ مردم شروع شد وقتی گلوی نازک گل، شد نشانِ تیر لبخند باغبان و تبسم شروع شد از اشک و خون، اگرچه وضو می‌گرفت عشق از تربتِ شهید، تیمّم شروع شد ای آسمان! مصیبت عظمایِ اهل‌بیت از قتلگاهِ عصمتِ پنجم شروع شد فصل به خون نشستنِ گل‌های باغ وحی از آیهٔ «لِیُذهِبَ عَنکُم» شروع شد با آن‌که باغِ گل به محبت نیاز داشت با تازیانه، ناز و تنعّم شروع شد وقتی دلِ ستارهٔ محمل‌نشین شکست با ماه رویِ نیزه، تکلم شروع شد ✍
حال و هوای کوچه، غم‌آلود و درهم است پرچم به اهتزاز درآمد، محرّم است می‌گرید آسمان و زمین، در محرّمت طوفانی از حماسه به پا می‌کند غمت ابلاغ می‌کنند به یاران، سلام تو قد می‌کشند باز علم‌ها، به نام تو هر جا که نام توست، مکان فرشته است بر هر کتیبه‌ای که ببینی، نوشته است «باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است» باید در این حسینیه، از خود سفر کنیم باید در این مقام، شبی را سحر کنیم با کاروان گریه، مسافر شدم تو را امشب در این حسینیه زائر شدم تو را تا گفتم «اَلسلامُ عَلیکُم» دلم شکست نام حسین، بند دلم را، ز هم گسست دیدم که ابرهای جهان، گریه می‌کنند در ماتمت زمین و زمان، گریه می‌کنند دیدم «عزای اشرف اولاد آدم است» دیدم «سر ملائکه بر زانوی غم است» رفتم که شرح عصمت «ثارُ اللَّهی» کنم چیزی نمانده بود که قالب تهی کنم خورشید رنگ و بوی تغیّر گرفته بود تنگ غروب بود و فلک گُر گرفته بود ای تشنه‌کام! بود و نبود تو را چه شد؟ سقّایِ یاس‌های کبودِ تو را چه شد؟ بر اوج نیزه‌ها، کلمات تو جاری است این قصّه، قصّهٔ تَبَر و استواری است ای اسم اعظمت به زبانم، عَلَی الدَّوام ما جاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنتَهَی الکَلام آیین من تویی، که تویی دین راستین بَل ما وَجَدتُ غَیرَکَ فی قَلبِیَ الحَزین آن بحر پر خروش، دگر بی‌خروش بود خورشید تکّه تکّهٔ زینب، خموش بود ✍
دیدم به خواب آن آشنا دارد می‌آید دیدم كه بر دردم دوا، دارد می‌آید دیدم كه با شال عزا و چشم گریان مولایمان صاحب‌عزا دارد می‌آید تو بانی این روضه‌ای! دریاب ما را آغوش خود بگشا! گدا دارد می‌آید امشب نمی‌دانم چه سرّی هست كاین‌جا بوی شهیدان خدا دارد می‌آید در این دهه خط مقدّم هیأتِ ماست از جبهه بوی كربلا دارد می‌آید اینجا صدای گریه و عطر مناجات از سنگر رزمنده‌ها دارد می‌آید آقا سؤالی داشتم، از سمت گودال آوای «وا اُمّا» چرا دارد می‌آید؟ آتش به جان خیمه‌ها افتاده از درد پایان تلخ ماجرا دارد می‌آید ✍